«ملاقات خصوصی» به کارگردانی امید شمس با بازی پریناز ایزدیار و هوتن شکیبا این روزها در سینماهای کشور نمایش داده میشود. فیلمی که سال گذشته در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و با اقبال بالای مخاطبان و منتقدان همراه بود. اثری با حال و هوای عاشقانه و تصاویری جذاب که روایتی است از دشواریها و بن بستهایی که آدمها در آن قرار میگیرند و در یک لحظه به فروپاشی و سقوط نزدیک میشوند. نکتهای که نشان میدهد آدمها چگونه در شرایط متفاوت، قابلیت تغییر دارند.
به گزارش اعتماد، همچنین مضمون این فیلم با اوضاع سخت اقتصادی این روزهای مردم جامعه بیمناسبت نیست. اما نکتهای که درباره این فیلم میتوان مطرح کرد این است که «ملاقات خصوصی» گرچه از یک استعداد جوان در سینما حکایت دارد و به لحاظ پرداخت و ساختار فیلم نویی به حساب میآید، اما دچار سرنوشت غریبی شده. از بی نصیب ماندن از جایزه آرای مردمی جشنواره فیلم فجر و خارج شدن از بحث داوری تا حواشی دیگری پیرامون فیلم که سبب شد تهیهکننده به سختی پروانه نمایش فیلم را دریافت کند. حالا هم فیلم در شرایط خوبی اکران نشده و مردم رغبت زیادی به فیلم دیدن در سینماها ندارند. با این حال باید گفت «ملاقات خصوصی» فیلم این روزهای جامعه است که ضمن بیان درد و مشکلات آدمها، حال خوبی هم به مخاطب انتقال میدهد. گفتوگوی ما با امید شمس کارگردان این فیلم، پیش روی شماست.
اگر موافق باشید بحث را از ماهیت و اصالت سینما - به مفهوم آنچه مخاطب بر پرده میبیند- شروع کنیم. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که گسترش پلتفرمهای نمایشی به مرور زمان از اهمیت وجود سینماها میکاهد و اگر اقبال مخاطبان به شبکههای آنلاین نمایشی بیشتر شود، چه بسا اصلا وجود سالنهای سینما ضروری نباشد. شما از جوانان نوجو و نوگرایی هستید که تازه در این مسیر قرار گرفتهاید و به اصطلاح تازه نفسید و راه درازی در پیش دارید. ارزیابیتان از شرایطی که ممکن است در آینده برای سینما پیش بیاید، چیست؟
به نظر من سینما یک لذت جمعی است که تنها به واسطه پرده عریض سالنهای سینما اهمیت پیدا میکند و به هیچ نوع و به هیچ طریقی جایگزینی برای آن وجود ندارد. قطعا میتوان فیلمها و سریالهای روز را در مانیتور و نمایشگرهای خانگی تماشا کرد، اما سینما چه به لحاظ بصری و چه به لحاظ ارتباط با حس و حال فیلم اصلا قابل مقایسه با دیگر مدیومها نیست. مثل این است که فوتبال را هم میتوان از تلویزیون تماشا کرد و هم در استادیوم از نزدیک شاهد رقابت بازیکنها بود.
پس به نظر شما وجاهت سینما از دسترفتنی نیست؟
به هیچ عنوان از بین نمیرود؛ ولی متاسفانه تکنولوژی کاری میکند که مردم به این لذت جمعی توجهی نکنند و مثل همهچیزهای دیگر بخواهند سریع و زود فیلمها را ببینند. این به نظر من بسیار دردناک است، اما کسی که به اهمیت موضوع سینما واقف باشد به هیچ عنوان لذت تماشای فیلم بر پرده سالنها را با مونیتورهای کوچک و موبایل عوض نمیکند. متاسفانه سینما به سمت نمایشهای اینترنتی میرود ولی از صمیم قلبم آرزو میکنم هرطور که شده سینما سرزنده باقی بماند البته بگویم عوامل مختلفی در پویایی سینما نقش دارد.
چه عواملی؟
بستگی به جهتدهی مدیران سینما و سینماگرانی دارد که چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی کار میکنند. اینکه چه فیلمهایی در سینماها اکران شود که مخاطب جذب سالنهای سینما شود، اینکه شرایط فیلم دیدن را برای مخاطب فراهم و سهلتر کنند؛ ولی متاسفانه باید اذعان داشت که سینما در این مسیر قرار نمیگیرد، چون جذب مخاطب درست مدیریت نمیشود. یعنی هم فیلمهای خوب اکران نمیشود و هم بلیتها قیمتهای بالایی دارند. من مدتی فرانسه بودم. آنجا میدیدم که دولت برای شهروندان و دانشجویان کارت سینما تدارک دیده تا فرهنگ سینما رفتن در بین مردم از بین نرود. همانطور که میدانید اقبال به پلتفرمهای نمایشی در کشورهای خارجی بسیار زیاد است، اما دولت تمام تلاشش را میکند تا مردم به سینما رفتن ترغیب شوند. یعنی چه در بخش دولتی و چه سرمایهگذاران خصوصی با هم، طوری این موضوع را مدیریت میکنند تا مردم به سینما به چشم تفریح در زندگی نگاه کنند و فرهنگ فیلم دیدن در سالن سینما از بین نرود؛ ولی متاسفانه در کشور ما این مکانیزم وجود ندارد. فقط روزهایی بلیت سینما را نیمبها میکنند و دیگر هیچ.
نقش صداوسیما هم بسیار مهم است.
قطعا؛ اصلا شک نکنید. یکی از بازوهای تبلیغاتی فیلمها در سینما تلویزیون است. صدا و سیما میتواند جوی بسازد تا انگیزه تماشای فیلمی در مردم به وجود بیاید و آنها را به سینما رفتن ترغیب کند ولی چه بگوییم که این حمایت از صداوسیما دیده نمیشود.
صداو سیما از فیلم «ملاقات خصوصی» حمایت میکند؟
بعید میدانم. خیلی نسبت به موضوع فیلم گارد دارند. همانطور که میدانید مدتی «ملاقات خصوصی» توقیف بود و فیلم مخالفان زیادی در جشنواره داشت. الان هم که فیلم اکران شده به خاطر شرایط است؛ وگرنه ما با سختیهای زیادی برای اکران روبرو بودیم.
دشواری اکران برای این بود که فیلم را از داوری جشنواره بیرون آوردید؟ یا موضوع دیگری نقش داشت؟
بهطور کلی حواشی به مشکلات فیلم ما دامن زد. از ابتدای جشنواره فیلم با استقبال مخاطبان همراه بود و در همان روزهای ابتدایی، پیشفروش روزهای جلوتر فروخته میشد. یعنی هم مخاطبان فیلم را دوست داشتند و هم آرای فیلم ما بالا بود و در ده روز ما در صدر فروش قرار داشتیم؛ اما از آنجایی که بعضیها نمیتوانستند این موفقیت را تحمل کنند، شروع به تهمت زدن کردند. بعضیها هم به فیلم نسبتهای بیربطی همچون اروتیک و... زدند. از طرفی سازمان زندانها اعتراض کرد.
البته شاید بتوان گفت حجم اعتراضها از طرف سازمان زندانها به این خاطر بود که شما در فیلم بیپرده موضوعات را مطرح میکنید.
بله، همینطور است ولی ما فیلم را با پروانه و مجوز ساختیم و زمان ساخت هم ناظر از زندانها در صحنههای فیلم حضور داشت و پلان به پلان فیلم ما را چک میکرد. خلاصه بگویم که حجم تفرقه افکنیها و کینهتوزیها به قدری بود که فیلم را وارد حواشی زیادی کرد. ما تصمیم داشتیم عید فیلم را اکران کنیم، اما به ما اجازه ندادند و دوباره صحبت از مهرماه بود که با اتفاقات تلخی که در سطح کشور افتاد، خودمان دوست نداشتیم در این شرایط ملتهب اکران کنیم.
بپردازیم به فیلم. ملاقات خصوصی به لحاظ موضوعی بسیار فیلم بهروزی است. یعنی چه به لحاظ بنبستهای اقتصادی که آدمهای جامعه با آن روبرو میشوند و چه به لحاظ تنشهای اجتماعی. فیلم با واقعیات این روزها تطابق دارد. شرایط این روزهای کشور را پیشبینی میکردید؟
مسیری که کشور طی میکند، کاملا مشخص است. هم به لحاظ اقتصادی و هم اجتماعی. فقط کمی که نگاه تیزبین داشته باشیم، میتوانیم رخدادها را حدس بزنیم. بحث محدودیتهای زنان هم همواره مطرح است. شما ببینید پروانه، شخصیت اصلی فیلم دختری است که در جوانی موهایش را کوتاه میکند تا به استادیوم برود. او میخواهد پزشک بشود، اما از بد حادثه در عطاری پدرش کار میکند. فرهاد معلم زبان و استاد دانشگاه است، اما با شرایط مالی که برایش به وجود میآید، جایگاهش را از دست میدهد و بعد از ۱۰ سال برای آزادیاش تلاش میکند. میخواهم بگویم شخصیتهای داستان من به ذات خلافکار نیستند و حتی جایگاهشان را ساختهاند، اما شرایط آنها را به سمتی سوق میدهد که بزهکار شوند.
موضوع فیلم برگرفته از واقعیات است. پرسشی که وجود دارد اینکه چقدر به این واقعیات از ذهنیات و تخیلات خود اضافه کنید تا بار دراماتیک بیشتری پیدا کند؟
چند سال پیش با علی سرآهنگ برای ساخت مستندی به یکی از زندانها رفته بودیم و با افراد بزهکار مصاحبه میکردیم. یکی از ویژگیهایی که بهطور کل زندانها دارند، این است که مواد مخدر به داخل وارد میکنند و اساسا داخل زندانها تجارت مواد میشود. یعنی قیمت مواد مخدر در داخل زندان نسبت به بیرون تا ۲۰۰ برابر هم هست و این موضوع را تبدیل به تجارت در زندانها کرده است و راهی است که به سختی میتوان جلویش را گرفت.
من در لابهلای گفتگوهایی که داشتم با دختری مواجه شدم که حکم اعدام برایش صادر شده بود. اگرچه بعد این حکم نقض شد، اما مشخص بود که گول خورده است و زندانیان دیگر او را به این وادی کشانده بودند. محلهای هم که شما در فیلم میبینید محله زندگی خودم است. کوچه پس کوچههایی که من درآن زندگی کردم؛ ولی با این حال تحقیقات زیادی هم داشتم. نه فقط درباره آدمهای خلافکار، درباره همه ویژگیهای این نوع زندگی کردن.
یعنی داستان برگرفته از زیست اجتماعی شماست.
ادا و اطوار این جور زندگیها را در نمیآورم مشکلات این قشر را با پوست و گوشتم لمس کردم.
اساسا نگرش شما به خصوصیات این طبقه از آدمها چیست؟
پرداختن به داستان زندگی این طبقه دغدغه من است. اصلا مثالش خودم هستم. از بچگی کار میکردم. بدون کوچکترین پشتوانه. بعد هم که وارد دنیای هنر شدم و فیلم کوتاه ساختم هم تک و تنها با امید به خدا جلو رفتم. بسیاری از فیلمهای کوتاهم جایزه گرفتند تا اینکه توانستم در ۳۰ سالگی فیلم را بسازم و از آن استقبال هم شد، اما اینجا بگویم برخوردی که با من از جشنواره به این طرف میشود، واقعا اذیتم میکند و بعضی وقتها کم میآورم. دوست دارم این مسیر را رها کنم و به سمت دیگری بروم.
چرا؟
واقعا سرخوردگی به وجود میآورند و من مقصر اصلی را مسوولان میدانم که نگاه ما جوانان در اولویت امور آنها قرار ندارد و به بسیاری از استعدادها که در این مسیر قرار میگیرند رسیدگی نمیکنند. درتمام فیلمهایم سعی کردم به مسائل و مشکلات کشور بپردازم و به نحوی از دردهای جامعه حرف بزنم؛ ولی برای مسوولان انگار اهمیتی ندارد. شما ببینید در فیلم «شب تولد» کانسپت فیلم اختلاس و دزدی است که آدمها در مسیر قصه سر هم کلاه میگذارند. میخواستم بگویم این فرهنگ به همه ما و به همه جامعه تزریق میشود و وقتی اختلاسهای کلان از کشور میشود این خود به خود عمومیت پیدا میکند. مثل یکجور بیماری واگیردار که به همه سرایت میکند. همه که از شکم مادر بزهکار به دنیا نیامدند! آدمها در شرایط و موقعیتی قرار میگیرند که رخ عوض میکنند یا به عبارتی مجبورند رخ عوض کنند. بنبستهایی که در زندگی گریبان آدم را میگیرد، واقعا ترسناک است. فرو پاشیها و سقوطهایی که مو به تن آدمی سیخ میکند.
به نظر میرسد این معضلات و مشکلات در شرایط ملتهب امروز جامعه بیشتر هم بشود. موافقید؟
قطعا. شک نکنید.
به رغم اینکه خیلیها از ناآرامیهای اخیر تفسیر آزادیهای اجتماعی داشتند، اما ریشههای اقتصادی هم داشتند. خیلیاز تحلیلها ناظر بر این است که مشکلات اقتصادی مردم را به تنگنا رسانده است و آزادی اجتماعی هم بخشی از ماجراست و بهانه دستشان داده است.
به نظر من آزادی اجتماعی در جامعه مطرح است، اما نکتهای که در عمق این اعتراضات وجود دارد، مباحث اقتصادی است و اینکه واقعا جان آدمها به لبشان رسیده است. خیلی از پدر و مادرها این روزها شرمنده بچههایشان هستند. حجم تورم و گرانی بیداد میکند. از خودم مثال میزنم. پدرم کارگر ساده است و ماهی ۴ میلیون تومان درآمد دارد. خُب، این پدر چطور میتواند خرج خانواده را با چهار میلیون تومان تامین کند؟ الان کارمند با ماهی ۱۵ میلیون تومان، توان و کشش اداره زندگی را ندارد. چه برسد به قشر ضعیف جامعه. همین میشود که حجم خودکشی بالا میرود. چون آنها دیگر امیدی به زندگی ندارند. شاید باورتان نشود، آدمهای خفتگیری را میشناسم که بعد از خفتگیری گریه میکنند به خاطر کاری که کردند! خیلی تکاندهنده است. چون راه دیگری برای بقا به ذهنشان نمیرسد. یعنی فرد برای زنده ماندن تن به هر کاری میدهد. آدمهایی را میشناسم که تن فروشی میکنند تا آبرویشان حفظ شود و نان برای خانه تامین کنند و بچههایش نمیدانند مادرشان تنفروشی میکند. خب، این موضوع اگر ادامه پیدا کند که قانون جنگل میشود.
انگار توجه چندانی به این خطرات نمیشود!
نه تنها توجه نمیشود که سرپوش روی این مشکلات میگذارند و به ما میگویند در فیلمهایتان همهچیز را گل و بلبل نشان دهید. طوری که انگار اصلا جامعه ما اینگونه نیست. اینکه نشد! من نظرم این است که خشونت را باید عریان در فیلم نشان داد تا مردم عبرت بگیرند و خودشان را بسازند. سینما شاید مستقیم نتواند مشکلات را حل کند، اما آگاهیبخشی برای مردم و مسوولان دارد. البته اگر مسوولان بخواهند مشکلات را ببینند.
با تمام این حرفها ولی فیلم شما حال خوبی دارد و این فضای الهامبخش به مخاطب سرایت میکند. قبول دارید؟
نمیدانم این صحبت من چقدر وجه آرمانگرایی دارد و چقدر ایدهآلیستی است. نظرم این است که آدمها در اوج ناامیدی هم میتوانند با ابعاد انسانی نظیر اخلاق، عشق خودشان و جامعهشان را نجات دهند. در میان همه پلشتیها بالاخره روزنهای از امید به وجود میآید. ما در فیلم از تمهید دشت سبز بهره بردیم. عشقی که در میان کثافت میروید. زندگی من هم همینگونه است و من همیشه آدم امیدواری بودم. البته در ادامه واقعا نمیدانم تا کجا دوام بیاورم. تمام تلاشم به عنوان کارگردان این بود که با اینکه حرف مهمی در دل قصه داریم، اما روحیه مخاطب فراموش نشود. با همه عوامل فیلم چه به لحاظ بصری، چه گریم، چه نور، چه صحنه و... قرارمان از ابتدا همین بود.
وقتی نام نویسندههای فیلمنامه را دیدیم، شما، علی سرآهنگ و بهمن ارک. این نکته به ذهنم رسید که همیشه کار تیمی جواب میدهد؛ چون اندیشه و تفکرات مختلف در کنار هم باعث شکوفایی و ترقی مسیر میشود.
خصوصا اینکه تیمی همدل باشند. با علی سرآهنگ، نسخه اولیه را نوشتیم و با بهمن ارک که سالهاست با هم کار میکنیم و در فیلم «پوست» هم کنار هم کار کردیم. خانم نادره سادات سرکی را هم به عنوان استاد در مسیر کنارمان داشتیم و بازنویسی فیلمنامه را انجام دادیم.
نکته دیگری که در فیلم بسیار اهمیت دارد این است که با هوشمندی از اینکه در دام الگوبرداری بیفتید، دوری میکنید. داستان ممکن بود به لحاظ پرداخت به قشر پایین جامعه و... شبیه به کارهای بعضی از همکاران شما شود ولی شما از کنار آنها عبور میکنید.
از آنجایی که داستان در جنوب شهر اتفاق میافتد، از ابتدا میدانستم که ممکن است ذهنیت الگوبرداری به وجود بیاید، اما مطمئن بودم هرکسی نگاه خودش را دارد و من هم نگاه خودم را دارم. نکته دیگر اینکه بیاغراق و مبالغه من در میان این طبقه زندگی کردم و جنس خواستهها و مطالباتشان را میشناسم. نمیخواهم تزئینی و ویترنی به این طبقه نگاه کنم.
به لحاظ الگویی به سینمای جهان هم توجهی دارید؟
من سینمای اروپا را خیلی دوست دارم ولی از طرف دیگر مخاطب برای من بسیار مهم است. یعنی تلفیق این دو را میپسندم. یعنی طوری که هم با فیلمهایم مخاطب را جذب کنم و هم به لحاظ بصری، شخصیتپردازی و... فیلم هایم تعریف درخور توجهی داشته باشند.
همین مسیر را ادامه میدهید؟
قشر ضعیف جامعه دغدغه من است و قطعا درهمین اتمسفر تنفس میکنم. البته اگر مسوولان بگذارند چنین فیلمنامههایی ساخته شود. الان جوری شده است که سختگیری زیادی میکنند، اما به هر حال این مسیر دلخواهم است و از آن جدا نمیشوم.
فیلم «ملاقات خصوصی» در موقعیت و شرایط دشواری اکران شده و همه با فعالیت هنر زاویه دارند.
به نکته خوبی اشاره کردید. من دراین اوضاع حال مردم را درک میکنم؛ چون خودم از این قشر هستم، اما تحریم کردن سینما و اساسا هنر کار اشتباهی است. هنر در هر طیفی همیشه پیشرو بوده و مردم با دیدن فیلم به آگاهی و بازنمایی خود میرسند. چرا باید سینما و دیگر فعالیتهای هنری را تعطیل یا تحریم کرد؟ چرا میخواهیم جلوی آگاهیبخشی را بگیریم؟
اگر فیلمی یا تئاتری مطابق با سلیقه شما نیست، این به سلیقه شمای مخاطب بر میگردد که آن فیلم را نبینید ولی شما نمیتوانید جلوی تفکر و آگاهی بخشی را در جامعه بگیرید. جریانی کاملا قلابی که معتقد است هنرمندان نباید سر کار بروند؟ پرسش من این است که شمای مخاطب به اداره نمیروی؟ سرکارت نمیروی؟ رستوران و کافه نمیروی؟ چرا هنرمند نباید کار کند؟ هنری که حتی در جنگ جهانی دوم هم همواره کارش را میکرده و به مردم آگاهی میرسانده. اینکه میگویند چند هنرمند میلیاردی کار میکنند، تنها در مورد چند نفر صدق میکند. برای تولید یک فیلم بیشتر از ۱۰۰ نفر کار میکنند در حالی که آنها از امنیت شغلی برخوردار نیستند. در این شرایط بد اقتصادی کار هم نکنند؟ پس چه کسی مایحتاج زندگی آنها را تامین کند.
رفتاری که نوعا دیکتاوری است.
قطعا. این درحالی است که این صنف مظلوم دوسال کرونا را تاب آورد و اهالی آن با هزار بدبختی توانستند زندگی خود را تامین کنند. من اصلا نمیفهمم چرا این مساله در هنر سیبل شده! باید جلوی آن گرفته شود. چرا که خیلی از اهالی این قشر دارند روزهای سختی را سپری میکنند.