روزگاری ملک عبدالله، پادشاه عربستان در گفتگو با باراک اوباما، رئیسجمهور وقت آمریکا، ایران را به «سر مار» تشبیه کرده بود که «باید قطع شود»، اما امروز شرایط منطقه دگرگون شده و «مار»ی که در منطقه میخزد و ایران را در سیبل خود قرار داده است دو سر دارد: یک سر در ترکیه و سر دیگر در عربستان. این دو کشور با ائتلافبندیهای خود همچون قیچی در برابر ایران عمل میکنند. زمانی که جمال خاشقجی در سفارت عربستان و بهفرمان دربار پادشاهی قطعهقطعه شد، روابط این دو کشور مدتی قطع شد. اما گویی این دو «مار» واگرایی را بیهوده یافتند و بار دیگر به هم پیوستند تا الگوی مهار منطقهای ایران تکمیل شود.
به گزارش دنیای اقتصاد، عربستان بهعنوان قطب بزرگ تولید نفت، جایگاهش بهعنوان «خادم حرمین شریفین» و برادر بزرگتر اعراب نقش مهمی در شکلبندی ائتلاف منطقهای دارد. عربستان یکی از کشورهای خرده سیستم خلیجفارس است که به قول انوشیروان احتشامی روزگاری با چهار «شین» شناخته میشد: شیخ، شتر، شمشیر و شیر نفت. روزگاری مشخصه این خرده سیستم «نفت»، «تحت نفوذ بودن» و «بیثباتی» بود. اما این منطقه دارای دو مولفه اساسی بود: «داشتن انرژی» و «منابع مالی فراوان». اما این منطقه امروز در حال پوست اندازی است. «تحت نفوذ بودن» و «بیثباتی» دیگر جایی در قاموس رهبرانش ندارد. «نفت» هم مانند گذشته دیگر اهرمی نیست که بتوان آن را به ثمن بخس فروخت.
کارکرد نفت هم اکنون عوض شده است. با تغییر موازنه جهانی و حرکت بهسوی نظام چندقطبی، عربستان دیگر «گاو شیرده» غرب نیست. عربستان در دوران محمد بنسلمان به دنبال ارتقای نقش کشورش بهعنوان یک بازیگر مستقل جهانی است. امروز آن شیوخ شترسوار، شمشیر بر کمر سوار خودروهای مدرن شده و نفت را نهفقط برای فروش که برای سرمایهگذاری میخواهند.
عربستان دیگر به آمریکا اتکا ندارد. به تعبیر دیگر، تمام تخممرغهای خود را در سبد آمریکا قرار نمیدهد، بلکه با قدرتهای دیگر هم به بدهبستان میپردازد. اگر روزگاری جهان به دو قطب یا دو بلوک تقسیم شده بود و «کمونیسم» لولویی بود که همه از آن میترسیدند و کشورها یا به آغوش شوروی میرفتند یا به دامان آمریکا، اما امروز وارثان کمونیسم هم به سبک و سیاق خود دچار پوستاندازی شدهاند.
با فروپاشی اردوگاه کمونیسم و حرکت جهان بهسوی نظام تکقطبی هم عربستان (و سایر شیخنشینها) همچنان متکی به آمریکا بودند؛ اما با سر برآوردن نظام چندقطبی، ترجیح ریاض این است که فقط با یک کارت بازی نکند، بلکه با «کارتها» بازی کند. چنین بود که روسیه و چین هم وارد بازی قدرت در خاورمیانه شدند. اگر امروز آمریکا به دنبال ائتلافبندی علیه روسیه و چین است؛ اما در نگاه مقامهای ریاض، روسیه و چین دشمن نیستند.
در اینجا تبعیت دیگر معنای خود را ازدستداده و کلمات هم دچار استحاله معنایی شدهاند. «چین اکنون بزرگترین مشتری نفت و شریک تجاری سعودی است. تجارت بین عربستان سعودی و چین از کمتر از پانصد میلیون دلار در سال۱۹۹۰ به ۸۷میلیارد دلار در سال۲۰۲۱ افزایش یافت. در همان سال، ارزش صادرات عربستان به چین، عمدتا نفت و محصولات پتروشیمی، بیش از سهبرابر صادرات عربستان به ایالاتمتحده و تقریبا دو برابر صادرات به کشورهای هند و ژاپن بود که دومین و سومین هدف صادراتی عربستان سعودی هستند.»
سعودیها با علم به اینکه سوختهای فسیلی رو به پایان است به دو رویکرد موازی روی آوردهاند: ۱- فروش نفت به قیمتی که خودشان میخواهند و استفاده از مواهب آن برای سرمایهگذاری در مسیر رشد و توسعه. ۲- متکثر کردن سبد سیاست خارجی کشور. در چنین شرایطی «چشمانداز۲۰۳۰» که از سوی محمد بنسلمان طراحی شده و ساخت شهر نئوم با سرمایهگذاری ۵۰۰ میلیارد دلاری نشان میدهد که سعودیها طرحهای بلندپروازانهای در سر دارند و احتمالا تا یک دهه آینده (ضمن فاصله گرفتن از اقتصاد تکمحصولی نفت) ژئوپلیتیک منطقه دچار دگرگونیهای ژرفی خواهد شد. اما ترکیه یا جبهه تورانی.
ترکیه چند سالی است روابط حسن همجواری با برخی همسایگان را وارد مدار تنش کرده است. رویکرد تهاجمی این کشور با پروژههای «داپ» و «گاپ» شکل عملیاتیتری به خود گرفته و اوج این رویکرد (بهجای «تنش صفر با همسایگان») در حمایت تمامعیار ترکیه از جمهوری آذربایجان نمود یافته است. این کشور به دنبال تغییر در ژئوپلیتیک شمال ارس است.
ترکیه با فعال شدن در قفقاز چند هدف را همزمان دنبال میکند: ۱- گوشمالی به ارمنستان تا به این وسیله ارمنیها دیگر به دنبال بحث «نسلکشی» نروند و بهقولمعروف، موی دماغ ترکیه نشوند.۲- کمک به یکپارچه کردن قلمرو سرزمینی جمهوری آذربایجان و دسترسی مستقیم ترکیه به باکو و دریای خزر. ۳- محاصره ایران با افتتاح دالان زنگزور که به معنی قطع دسترسی ایران به اروپاست. بااینحال، ترکیه هم سخت تلاش دارد تا تمام مولفههای قدرت خود را بهخط کند و از آن در راستای استفاده بهینه در سیاست خارجی استفاده کند. سبد این کشور هم در روابط خارجی بسیار متنوع است. میتوان گفت محدودیتی در روابط خود با کشورهای جهان قائل نیست.
چنانکه پیشتر نوشتهام ترکیه و عربستان در زمره «قدرتهای نوظهور» یا «درحالرشد» قرار دارند که میکوشند به هر وسیله بر دامنه قدرت خود افزوده و به شکلی بهینه ابزارهای قدرت را در راستای گسترش منافع ملی خود بهکار گیرند. ترکیه و عربستان را نمیتوان در زمره «قدرتهای بزرگ» طبقهبندی کرد؛ اما میتوان این دو کشور را در زمره «قدرتهای رده میانی» گنجاند که میکوشند در فضای منطقهای و بهدلیل پیوندهایی که با کشورهای جهان دارند قوانین خاص خود را وضع کنند. این دو کشور به یکقطب قدرت وابسته نیستند، بلکه سخت تلاش دارند با «قطبهای» مختلف قدرت تعامل کنند. این دو کشور بر لبه تیغ راه میروند و میکوشند هم منافع خود را تامین کنند و هم توازنی میان منافع قدرتهای بزرگ برقرار سازند.
این دو کشور درصدد تعریف «حریم امنیتی» در منطقه «خارج نزدیک» خود هستند: ترکیه در منطقه قفقاز و سوریه و سایر مناطق نزدیک؛ عربستان در حریم منطقهای خلیجفارس و یمن. بااینحال، در مواقعی این دو کشور با یکدیگر سرشاخ شدهاند (ماجرای خاشقجی و تحریمهای متقابل دو کشور علیه یکدیگر که البته عربستان دست برتر در تحریم کالاهای ترکیهای داشت)، اما بهدلیل درهمتنیدگی منافع ترجیح میدهند نزاع خود را «مدیریت» کنند تا نزاع از سطح خاصی فراتر نرود. اکنون جبهه عربستان-ترکیه بهمثابه دو لبه قیچی در برابر ایران عمل میکنند.
این جبهه نه تنها به دنبال منزویتر کردن ایران هستند، بلکه با محاصره ایران میکوشند راه تنفس و نقشآفرینی این کشور را سد کنند. پر بیراه نیست اگر بگوییم خطر خروج ایران از ترتیبات امنیتی منطقهای و محاصره سرزمینیمان وجود دارد و باید این سناریو را جدی گرفت. راهحل عبور از بحران در فضای منطقهای «متکثر کردن سبد روابط در سیاست خارجی» است.