مغازه کوچک خواربارفروشی آقامهدی در حوالی فلکه چهارم تهرانپارس و بازار میوه و تره بار محله قرار دارد و با وجودی که بزرگ و پرزرق و برق نیست، اما به واسطه مشتریمداری و انصاف صاحب مغازه، همیشه شلوغ است. مغازهدار به سبک مغازههای سنتی حبوبات را به صورت فلهای جلو مغازه چیده است.
خیلی وقتها تصور ما از افراد خیر و نیکوکار، انسانهای پابهسنگذاشتهای هستند که مال و دارایی بسیار دارند و برای رضای خدا بخشی از ثروتشان را به امور خیریه و نیازمندان میدهند. با این کلیشه، کسبه نیکوکار هم حاجیبازاریهایی هستند که یک یا چند دهانه مغازه و سرمایه فراوان دارند و گوشهای از داراییشان را برای کمک به نیازمندان خرج میکنند، اما در واقعیت این کلیشه همیشه درست از آب در نمیآید و گاهی ماجرا متفاوت است.
به گزارش همشهرآنلاین، «مهدی آسیا»، کاسب نیکوکار محله تهرانپارس، جوانی ۳۰ساله است که با سرمایه اندک و یک مغازه کوچک اجارهای روزگار میگذراند، اما هر قدر مغازهاش کوچک و دست و بالش تنگ است، در عوض دل بزرگی دارد و راضی نمیشود هیچ نیازمندی دست خالی از مغازهاش برود.
«با اینکه مستاجر است و دست و بالش باز نیست، اما محال است دست رد به سینه هیچ نیازمندی بزند.» این را «مریم خدادادی»، از ساکنان قدیمی محله، میگوید.
خانم خدادادی که خودش هم دستی در کار خیر دارد، میگوید: «چند سال پیش، شب عید، با چند تا از خانمهای محله پولی جمع کرده بودیم تا سبد ارزاق به خانوادههایی که دستشان تنگ است برسانیم. چون آقامهدی کاسب خوشنامی بود برای خرید سبد کالا به مغازه ایشان رفتم و موقع حساب و کتاب گفتم تخفیف بده، برای نیازمندان میخواهم. این را که گفتم، گفت حاجخانم، اگر قابل بدانی، من هم میخواهم در این کار خیر شریک شوم؛ و پول کمی بابت کالاها گرفت.»
این بانوی نیکوکار که بین محلیها به نام خانوادگی مادریاش حاجخانم چراغعلی شناخته میشود، درباره اخلاق و منش او اینطور میگوید: «آقامهدی جوان بسیار با اخلاق و بزرگمنشی است. وقتی میخواهیم نیازمندی را برای گرفتن ارزاق به مغازه بفرستیم، نمیگذارد و میگوید شاید رویشان نشود و خجالت بکشند حضوری چیزی بخواهند؛ شما تلفنی بگویید چه چیزی نیاز دارند، خودم برایتان میآورم.»
مغازه کوچک خواربارفروشی آقامهدی در حوالی فلکه چهارم تهرانپارس و بازار میوه و تره بار محله قرار دارد و با وجودی که بزرگ و پرزرق و برق نیست، اما به واسطه مشتریمداری و انصاف صاحب مغازه، همیشه شلوغ است. مغازهدار به سبک مغازههای سنتی حبوبات را به صورت فلهای جلو مغازه چیده است.
یکی از اهالی که از مشتریهای پروپاقرص مغازه آقامهدی است میگوید: «آقامهدی خیلی جوانمرد است. هوای مشتریهای کم بضاعت آبرومند را دارد. گاهی که مشتریها با خجالت میآیند و تقاضای ۱۰۰ یا ۲۰۰ گرم حبوبات یا برنج میکنند، آقامهدی پنهانی و بدون اینکه آنها متوجه شوند یا به غرورشان بربخورد، کمی بیشتر از آن مقدار در کیسه میریزد.
او ادامه میدهد: «میگوید کسی که این نخود و لوبیا را کمتر از کیلو خرید میکند پیداست که نیازمند است و با سیلی صورتش را سرخ میکند و وظیفه ماست که حواسمان به این مشتریها باشد.»
برای گفتگو به سراغ آقامهدی میرویم. سرگرم رسیدگی به مشتریهاست. سرش که خلوت میشود و علت حضورمان را میفهمد میگوید: «من کار زیادی نمیکنم؛ در حدی که وسعم برسد به وظیفه انسانی و اخلاقیام عمل میکنم و شرمندهام که بیشتر از دستم برنمیآید.» تمایل به گفتگو ندارد. فقط از گرانیها گلایه میکند: «گرانیها روزگار را بر همه سخت کرده، قبلا با ۳۰۰ هزار تومان یک سبد کالا درست میکردیم و دستمان باز بود، اما حالا برای تهیه همان سبد باید بیشتر از یک میلیون تومان هزینه کنیم. از طرفی، مردم قبلا بیشتر کمک میکردند، اما به خاطر گرانیها حالا خیلیها که خودشان قبلا دستبهخیر بودند و کمک میکردند، محتاج شدهاند یا حداقل دیگر نمیتوانند کمک کنند.»
میپرسیم ماهی چقدر از درآمدت را کمک میکنی؟ با خنده میگوید: «هیچ وقت حساب و کتاب این کارها را نداشتهام. این کارها دلی است؛ حسابکتاب ندارد.»
ادامه میدهد: «پدر و مادرم هم با وجودی که مستاجرند، همیشه هوای آدمهای محتاجتر از خودشان را داشتهاند. به من و برادرهام هم از بچگی یاد دادهاند که حتی اگر یک لقمه سر سفره داشتیم آن را با دیگران تقسیم کنیم. من با این روش و منش تربیت و بزرگ شدهام، برای همین سعی میکنم برای کار خیر چرتکه نیندازم و هروقت کمک میکنم، مطمئنم بیشترش برمیگردد و انصافا از دعای خیر مردم همینطور هم میشود.»