فرارو- سامان سفالگر؛ منطقه خاورمیانه به ویژه از آغاز پاندمی کرونا و البته وقوع جنگ اوکراین، دورهای جدید را در معادلات سیاسی خود تجربه میکند. دورهای که ویژگی بارز آن سیال شدن و انعطاف پذیری بالای کنشگران منطقهای جهت تشکیل اتحادهای جدید است و البته کنار گذاشتن مواضع بعضا سخت و غیرقابل مذاکره خود، در راستای تامین منافع ملیشان.
به گزارش فرارو، در ماههای اخیر شاهد آن بودهایم که دشمنان سابق، تبدیل به متحدان و دوستانِ کنونی شدهاند (نظیر تنش زدایی ترکیه با امارات و عربستان و یا عادی شدن روابط آنکارا با اسرائیل) و البته که کنشگران فرامنطقهای نیز جنسِ بازیگری متفاوتی را در رابطه با کشورهای منطقه خاورمیانه نشان میدهند. در این زمینه میتوان به اقدامات اخیر دولت چین جهت توسعه روابط با کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس اشاره کرد که حساسیتهایی را نیز در ایران برانگیخته است.
در این فضا، ایران نیز عملا با منطقهای رو به رو است که بایستی بسیاری از باورها و دیدگاههای سنتی خود را کنار بگذارد و متناسب با واقعیتهای جدید، جهت گیریهایی که به بهترین نحوِ ممکن منافع ملی کشور را تامین میکنند، اتخاذ کند. در این راستا، در روزها و ماههای اخیر، خاورمیانه و مناطق مجاور با مرزهای شمال غرب ایران (منطقه قفقاز) شاهد شکل گیری سه اتحاد جدید و جدی منطقهای بوده که در نوع خود، حامل پیامها و تبعات جدی برای کشورمان خواهند بود.
اتحادهایی که رصد دقیق آنها و برنامه ریزی جهت اتخاذ مواضع و سیاستهای بِجا و درست در رابطه با آنها، یکی از الزامات مهم دستگاه سیاست خارجی کشورمان در شرایط کنونی است.
از زمان آغاز پروژه "توافق ابراهیم" و عادی سازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی و اسلامی، زمزمههای مختلفی دال بر مذاکرات و رایزنیهای پشت پرده اسرائیل با عربستان سعودی جهت عادیسازی روابط دیپلماتیک میان دو طرف مطرح شده است. حتی در دولت قبلی بنیامین نتانیاهو، خبری دال بر سفر پنهانی محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی به اسرائیل و ملاقات وی با مقامهای ارشد اسرائیلی نیز منتشر شد.
خبری که در نوع خود ناخشنودی مقامهای عربستانی را در پی داشت و بسیاری انتشار این خبر را اقدامی حسابشده از جانب خودِ اسرائیلیها جهت تحت فشار قرار دادن طرف سعودی ارزیابی کردند. با این حال، حضور مجدد نتانیاهو در قدرت و کسب کرسی نخستوزیری اسرائیل، موجب شده تا تحلیل و تفسیرهای جدیدی در مورد ماهیت ارتباط ریاض و تل آویو مطرح شود.
اینطور استدلال میشود که هم بن سلمان و هم نتانیاهو به یکدیگر نیاز مفرط دارند. بن سلمان به این دلیل به نتانیاهو نیاز دارد، زیرا وی و افراطگرایان دولتش، هم موضع وی را در دشمنی با ایران تقویت میکنند و هم بن سلمان با بلیط لابیهای اسرائیلی که به دولت نتانیاهو متصل است و به ویژه در آمریکا نفوذ زیادی دارند، میتواند دولت بایدن را برای دستورکارهای مطلوب خود تحت فشار قرار دهد و به طورکلی اثرگذاریهای خاص خود را بر معادلات سیاسی آمریکا داشته باشد.
در این میان نباید فراموش کرد که محمد بن سلمان به خوبی میداند که بنیامین نتانیاهو و افرادی نظیر دونالد ترامپ، به شدت از ایده پادشاهی آینده وی در عربستان سعودی حمایت میکنند. این در حالی است که بایدن و افراد متنفذ در حزب دموکرات، پیوندهای نزدیک و گستردهای با "محمد بن نایف" ولیعهد برکنار شده سعودی توسط بن سلمان و پدرش دارند و فشارهای زیادی را نیز به دولت عربستان وارد میکنند تا او را از حبس خانگی آزاد کنند. دلیل اصلی این مساله نیز این است که بن نایف از سوی سازمان سیا و دموکراتها حمایتهای گستردهای دریافت میکند و آنها وی را بهترین فرد جهت حضور در کرسی پادشاهی آینده عربستان سعودی در نظر میگیرند.
در نقطه مقابل، نتانیاهو نیز شدیدا به بن سلمان نیاز دارد. وی از یک طرف به واسطه موقعیت خاص عربستان در جهان عرب، میتواند روی نفوذ سعودیها بر دیگر کشورهای عربی و مجاب کردن آنها جهت عادی سازی روابطشان با اسرائیل حساب باز کند و از سوی دیگر اگر بتواند بن سلمان را راضی به آشکار سازی روابط دیپلماتیک عربستان سعودی با اسرائیل کند، این مساله پیروزی بزرگی برای وی خواهد بود و کمک میکند که موضعش در معادلات سیاسی اسرائیل تقویت شود و افراط گرایان در دولت او کمرنگ شوند.
*پایگاه خبری-تحلیلی "نشنال اینترست" در گزارشی، عربستان سعودی و به ویژه شخص محمد بن سلمان را در شرایط کنونی، یکی از نقاط امید نتانیاهو و حتی به مثابه ناجی وی معرفی میکند و معتقد است که حضور مجدد نتانیاهو در قدرت، حامل منافع و مزایای قابل توجهی برای سعودیها است و آنها به احتمال زیاد، همکاریهای زیادی را با وی در پیش خواهند گرفت.
بر کسی پوشیده نیست که نتانیاهو حضور افراطگرایان در دولت خود را با اکراه و اجبار پذیرفته و به جای آنها به دنبال جذب سیاستمداران موجهتر در اراضی اشغالی نظیر بنی گانتس و یائیر لاپید (در مقایسه با افراطیهای صهیونیست) بوده است. از این رو، اگر نتانیاهو بتواند عربستان را به سمت خود جذب کند، به واسطه افزایش قدرت و نفوذش در صحنه سیاست اسرائیل میتواند از شرّ افراط گرایان حاضر در دولتش خلاص شده و دولتی مقتدرتر که مشکلات و چالشهای کمتری را نیز برای او ایجاد کنند، تشکیل دهد.
از چشم اندازی کلان، هم عربستان سعودی و هم اسرائیل با توجه به کاهش تعهدات نظامی و امنیتی آمریکا در منطقه خاورمیانه، سعی در ایجاد ائتلافی مشترک برای مقابله با خلاء قدرتِ ایجاد شده و به طور خاص اوجگیری بیشترِ قدرت ایران دارند. موضوعی که مواضع دو طرف را بیش از پیش به سمت همکاری و اتحاد با هم سوق میدهد. البته که این روند، به هیچ عنوان در راستای منافع ایران نخواهد بود.
منازعات و درگیریهای جمهوری آذربایجان با ارمنستان در ماههای اخیر، توجهات بسیاری را در عرصه بین المللی به خود جلب کرده است. در این فضا، پس از وقوع دو دور درگیریهای گسترده از سال ۲۰۲۰ در مرزهای شمال غرب کشورمان، جمهوری آذربایجان همچنان به طرح دعاوی مختلف ارضی نسبت به خاک ارمنستان ادامه میدهد.
در این راستا، این کشور به طور خاص تاکید دارد که بایستی زمینه برای ایجاد یک کریدور بین المللی (دالان تورانی) که از خاک ارمنستان میگذرد و ترکیه را به جمهوری آذربایجان و متعاقبا آسیای مرکزی متصل میسازد، فراهم شود. از این رو، جهت اجرایی شدن این طرح، جمهوری آذربایجان پیوندهای نزدیکی را با ترکیه و البته کنشگران فرامنطقهای نظیر انگلستان و آمریکا تعریف کرده است.
دلیل اصلی موضع گیریهای صریح مقامات ارشد جمهوری آذربایجان در مورد درگیریهایشان با ارمنستان و بعضا طرح تهدیداتی علیه ایران نیز همین است که آنها پشتگرم به حمایتهای منطقهای و به ویژه فرامنطقهای هستند. در این فضا، اینطور به نظر میرسد که تشکیلات ناتو و دولتهای انگلیس (لندن به طور خاص از طریق MI۶ این دستورکار را دنبال میکند و مقامهای انگلیسی در مدت اخیر چندین نوبت سفر به جمهوری آَذربایجان داشته اند) و آمریکا (آمریکاییها به ظاهر خود را طرفدار ارمنستان معرفی میکنند با این حال در عمل، این کشور را به پذیرش آنچه جمهوری آذربایجان میگوید، ترغیب کرده و تحت فشار قرار میدهند)، به دنبال نفوذ به منطقه آسیای مرکزی با استفاده از کنشکری میدانی ترکیه و جمهوری آذربایجان هستند. دستورکاری که از چند منظر برای این قبیل کنشگران، مهم ارزیابی میشود.
اولا، آنها میتوانند زمینه را جهت نفوذ به یک بازار جدید انرژی برای خود فراهم ساخته و اهمیت انرژی ایران و روسیه را تا حد زیادی کاهش دهند. در واقع، اتصال به منطقه آسیای مرکزی میتواند موجب شود تا خط لولهای از کشورهای منطقه آسیای مرکزی و از طریق دریای خزر به جمهوری آذربایجان و ترکیه کشیده شود که این خط لوله میتواند به خط سراسری صادرات گاز به اروپا نیز متصل شود و نیازهای انرژی غرب را تا حد معقولی تامین کند.
در کنار همه این ها، ناتو و کشورهای غربی نگاهی ویژه به توسعه نفوذ خود در محیط پیرامونی کشورهای ایران، روسیه و چین دارند. مسالهای که اکنون با کنشگری میدانی ترکیه و جمهوری آذربایجان در قضیه ارمنستان و تحت فشار گذاشتن این کشور جهت موافقت با ایجاد دالان تورانی محقق میشود. البته که به صورت خاص ترکیه به دنبال دسترسی مستقیم به منطقه آسیای مرکزی جهت توسعه نفوذ خود در این منطقه است.
*خبرگزاری بلومبرگ در گزارشی با اشاره به درگیر شدن قدرتهای فرامنطقهای در قالب منازعات جمهوری آذربایجان با ارمنستان، به طور خاص به این نکته اشاره میکند که قدرتهای غربی با گرفتنِ جانبِ جمهوری آذربایجان، اهداف به مراتب کلان تری را مخصوصا در مورد کنشگرانی نظیر چین، روسیه و ایران، و کنترل آنها در محیط پیرامونیشان دنبال میکنند.
در این راستا، در سالهای اخیر ترکیه سیلی از اقدامات مرتبط با قدرت نرم، نظیر ایجاد مراکز آموزشی و فرهنگی و همچنین سرمایه گذاریهای گستره اقتصادی در کشورهای آسیای مرکزی را در دستورکار قرار داده است تا از این طریق وزن کنشگری بین المللی خود را بالا ببرد. موضوعی که مخصوصا برای کشورمان ایران، از اهمیت زیادی برخوردار است و باید با حساسیت این تحول را دنبال و برای آن سناریوهای رقیب را ارائه کنیم.
در نهایت باید گفت که چینیها نیز در مدت اخیر، مدل خاص و جدیدی از کنشگری را در مورد جنس ارتباطشان با منطقه خاورمیانه در دستورکار قرار داده اند. سفر اخیر "شی جین پینگ" به عربستان سعودی و جلسه وی با مقامهای ارشد کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس که البته با همراهی او با مواضع ضدایرانی اعراب در رابطه با مساله جزایر سه گانه ایرانی در خلیج فارس و همچنین طرح درخواست از تهران جهت عدم مداخله در مسائل دیگر کشورها نیز همراه بود، بازتابهایی از رویکرد جدید چین در رابطه با خاورمیانه را به نمایش گذاشت.
در این رویکرد جدید، اینطور به نظر میرسد که چینیها سعی دارند به همکاران منطقهای خود به ویژه ایران این نکته را بفهمانند که میخواهند با تمامی طرفها در منطقه مذکور همکاری و تعامل داشته باشند و قصد ندارند خاورمیانه را به دو جبهه دوست و دشمن تقسیم بندی کنند. این رویکرد چینیها در شرایطی که روابط آمریکا با عربستان سعودی چندان مساعد نیست، حامل درسها و معانی خاصی است.
البته که چینیها در اتخاذ این رویکرد، نگاهی به سیاست کلان روسیه در قبال منطقه خاورمیانه هم دارند. کشوری که با همه طرفها از ایران گرفته تا عربستان سعودی و اسرائیل و جنبشهای مقاومت همکاری میکند. در این فضا، تصور سنتی حاکم بر دستگاه سیاست خارجی ایران که چین در مسائل غرب آسیا تا حد زیادی به ایران نگاه دارد و به این کشور تکیه میکند، در شرایط کنونی چندان واقعبینانه نیست و اینطور به نظر میرسد که پکن اکنون عملگرایی و منفعت طلبیهای خود را مقدم بر روابط ولو راهبردی اش با هر کشور دیگری در نظر میگیرد.
چینیها از قِبل روابط خود با کشورهای عربی منطقه جدای از اینکه منافع زیادی را در ابعاد سیاسی و اقتصادی کسب میکنند، با چالشهای کمتری در قیاس با روابطشان با ایران نیز مواجه میشوند. به طور خاص باید توجه داشته باشیم که اولا کار با ایران برای چین پرهزینه است و دلیل آن هم وجود سیلی از تحریمها علیه تهران است.
مسالهای که برای بسیاری از فعالان اقتصادی چینی میتواند تبعات منفی را به همراه داشته باشد و آنها را با تحریمهایی گسترده از سوی واشینگتن و جهان غرب رو به رو کند. در عین حال، بوروکراسی گسترده و زمانبرِ حاکم بر دستگاه سیاست خارجی ایران که زمان زیادی را در قالب مذاکرات دیپلماتیک و اقتصادی و عملیاتیسازی دستاوردها در این حوزهها اقتضا میکند هم با واقعیتهای جهان امروز و طرحهای کلان کنشگرانی نظیر چین در عرصه سیاست خارجیشان همخوانی ندارد.
*پایگاه خبری "مدرن دیپلماسی" در گزارشی ضمن پرداختن به وقوع تغییرات ژئوپلیتیکی قالب توجه در منطقه خاورمیانه، به طور خاص به این نکته اشاره میکند که یکی از جدیدترین تحولات مرتبط با این منطقه که باید با دقت به آن توجه کرد این است که چینیها برخلاف رویکردهای گذشته خود اکنون به دنبال همکاری و کار کردن با تمامی طرفها بدون در نظرگرفتن مرزبندیها و ملاحظات خاص ایدئولوژیک و سیاسی هستند. مسالهای که نمود عینی خود را در جریان سفر اخیر شی جین پینگ به عربستان سعودی نیز به خوبی نشان داد.
این دو مشکل در قالب روابط چین با ایران به هیچ عنوان در روابط پکن با عربستان سعودی وجود ندارند. مسالهای که حاکی از این واقعیت است که دستگاه دیپلماسی ایران و به طور کلی ساختار حکمروایی کشورمان، جدا از اینکه باید در سطحی کلان برخی اصلاحات را اعمال کنند، در قالب سوگیریهای حوزه سیاست خارجی نیز باید انعطاف و سرعت و کارایی بیشتری را از خود نشان دهند وگرنه درگیر "تاخر" میگردند و در این فضا، رقبا و دشمنان ایران، کارتهای مهم و خسارتباری را علیه کشورمان رو خواهند کرد.