کارخانهقو برای ساکنان جنوب شهر تهران یادآور همسایه دیوار به دیواری است که آفتابش غروب کرده و دیگر به خاطرهها پیوسته و حالا به جز دو قوی زیبای سفید روی دو لنگه در آهنی کارخانه، دیگر نشانی از آن نیست.
به گزارش همشهری، شاید برای جوانان این دوره و زمانه کمی دور از ذهن باشد که تنها روغن مورد استفاه پدربزرگها و مادربزرگهای ما درایام قدیم فقط دنبه، پیه، روغن کرمانشاهی و کره حیوانی بود و مدتها طول کشید تا روی مخ ملت ما کار کردند و توانستند روغن نباتی را به مطبخ و آشپزخانهها ببرند و بقیه ماجرا.
قصه بر میگردد به ۲ یار دبیرستانی به نامهای «امیرحسین قاسمیه» و «امیر صالح» که همکلاس بودند و بعد از گرفتن دیپلم، تصمیم میگیرند با استفاده از سرمایه قاسمیه که به اصطلاح بچه پولدار بوده و شم اقتصادی امیر صالح یک کسب وکار راهاندازی کنند.
در سرای «چایچی» بازار تهران، حجرهای میگیرند و میافتند در کار پنبه و تخم پنبه؛ در همان روزهای ابتدایی و حین کار خبردار میشوند که در خارج از کشور از تخم پنبه روغن خوراکی به دست میآورند که میتواند جایگزین خوبی برای روغن حیوانی باشد.
برای اینکه جریان را کاملاً متوجه شوند، میروند و تحقیقاتی انجام داده و پس از کسب اطلاعات ریز و درشت راهاندازی کارخانه، با دستی پر به کشور بازمیگردند. دستگاههای روغنکشی را وارد میکنند و برای زمین، میآیند محله «خزانه» که آن زمان همهاش کورهپزخانه بوده.
نزدیک کوره «علی گردله» قطعه زمینی را میخرند و این کارخانه را سال ۱۳۳۲ در محدوده منطقه۱۶ راه میاندازند. کمکم، زمینهای دور و اطراف را هم به چنگ میآورند تا میرسند به خیابان عباسی و همانجا متوقف میشوند!
اوایل پنبهها را میآوردند در کارخانه و پنبهها را از مغز جدا میکردند و عدل پنبه درست میکردند. پوستهها را میگرفتند برای کنجاله و مغزش میرفت برای روغنکشی. چون کارخانه تازهکار بود، تجهیزات بستهبندی نداشتند و روغن تولیدی را میفرستادند کارخانه «بهشهر یا شاهپسند» که چند سالی از همه کارخانههای روغن نباتی جلوتر و مجهزتر بود. چند سال گذشت تا بالاخره ماشینهای تصفیه و بیبو کردن روغن را وارد کردند.
بعد نوبت به قوطیسازی رسید که به «متال باکس» معروف بود. قوطیهای فلزی را خود شرکت تولید میکرد با ۲ مارک، یکی «اطلس» که نقش مردی را داشت که کره زمین را روی دستهایش بلند کرده و دیگری «قو» که تصویر قوی سفیدی روی آن حک شده بود. بستهبندی قوطی از وزنی معادل ۴۵۰ گرمی شروع میشد و تا حلبهای ۱۷ کیلویی میرسید. آن زمان قیمت روغن ۵ کیلویی ۲ تومان بود و طی چند سال قیمتش به ۳ تومان افزایش پیدا کرد!
قبل از انقلاب، کارخانه روغن نباتی قو تقریباً نزدیک به ۲۲ نوع روغن تولید میکرد، که ۳ـ ۴ نوع آن روغن قنادی بود. البته کره هم در این کارخانه تولید میشد، از جمله کره گیاهی (مارگارین). در آن روزها روغن مایع هم با ظروف شیشهای تولید و روانه بازار شد. ماه رمضان که میشد مصرف روغن مایع بالا میرفت، آن هم برای پخت زولبیا و بامیه بود.
روغن جامد هیدروژنه یکی دیگر از تولیدات کارخانه بود که روش تولید آن بدین صورت بود که در کارخانه آب را تجزیه میکردند، سپس هیدروژنش را به روغن تزریق کرده و اکسیژنش را میفروختند.
روغن خام را از کشورهای برزیل و آرژانتین و آمریکا با قطار وارد میکردند. جالب است بدانید که قطار حامل روغنی که به بهشهر میرفت از داخل کارخانه عبور میکرد.
روغنهای وارداتی هم که به تهران میآمد، در همان راهآهن خودمان تخلیه میشد و بعد از تخلیه در تعدادی مخزن بزرگ، با تانکر به داخل کارخانه قو حمل میشد. متاسفانه اکنون با وجود افزایش کشت دانههای روغنی از جمله کلزا، آفتابگردان و سویا، این میزان کشت، تنها ۲۰درصد از نیاز داخل کشور را تأمین میکند.
گروه تولیدی پارس که روغن نباتی قو هم زیر مجموعهاش بود در همان سالهای ابتدایی راهاندازی کارخانه، یک سریال خارجی به نام «بالاتر از خطر» را خریداری کرد که کارگردانش ایرانی بود؛ و از این طریق وسط پخش سریال هر نیم ساعت به نیم ساعت تبلیغات مختص این شرکت پخش میشد. این تبلیغات به قدری گسترده بود که تا ۷۰درصد سود شرکت پای آن میرفت! البته تبلیغات تنها منحصر به تلویزیون و سینما نمیشد و گاهی کار به تبلیغات صوتی هم میرسید.
ظهرها که کارگرهای کورهپزخانه تعطیل میشدند و قصد عبور از مقابل کارخانه روغن نباتی را داشتند، خود امیرصالح جلوی در کارخانه میایستاد و به کارگرها که خسته وکوفته برای صرف ناهار میرفتند میگفت: «ناهار را با روغن نباتی بخورید!» البته در آن روزها مردم رغبتی به استفاده از روغن نباتی نداشتند که البته حق هم داشتند، زیرا اوایل روغن بو میداد. به مرور بوی روغن را گرفتند و بالاخره ذائقه مردم هم تغییر کرد.
کارخانه روغن نباتی قو مثل تمام کارخانههای تولید روغن، کارخانه تولید صابون هم داشت که از قضا فرسنگها با کارخانه و محله خزانه فاصله داشت. کارخانه صابونسازی در خرمشهر بود که ۲ صابون یاس و برند بینالمللی «کامی» را تولید میکرد که هنوز هم در جهان شناخته شده است. البته این بعد مسافت بیدلیل نبود؛ کارخانه قو با وجود ۶ هکتار و نیم وسعت، به علت تراکم ماشینآلات و مسائل محیطزیستی، جای مناسبی برای صابونسازی نبود و بندر خرمشهر بهترین جا و بهترین گزینه، هم ازجهت واردات مواد اولیه و مخازن روغن و هم از جهت صادرات صابون بود!
امتیاز صابون کامی برای آمریکاییها بود و صابونش به آمریکا و کشورهای عربی صادر میشد. کارخانه صابونسازی در زمان دفاع مقدس چند بار بهطور جدی آسیب دید و نیروهای بیکار شدهاش مدتی در کارخانه قو مشغول شدند تا بعد از ۲ بار ترمیم دستگاهها، به سر کارشان برگشتند.
تغییر ذائقه یک ملت مدتها طول میکشد. در این راه کارخانههای روغن نباتی از هیچ کاری دریغ نکردند. یکی از کارهایی که جهت ترغیب مردم میکردند جوایزی بود که همراه روغن میداند؛ مثل قرعهکشی سرویس طلا و جواهر و قرار دادن قاشق و سکه طلا داخل قوطیهای روغن. به مغازهدارها و عاملان توزیع، همراه روغن یک کارتن «تاید» میدادند و به مشتریهایی که روغن زیاد میخریدند یک سرویس قاشق و چنگال یا سرویس چینی جایزه میدادند.
کافی بود در یک محل یکی از این سکهها به دست مردم برسد و اینطوری مردم به طمع سکه هم شده بود، روغن نباتی میخریدند. البته این وسط کاسبها هم بینصیب نبودند و گاهی برای آنها قرعهکشی میکردند و جوایزی میدادند که در محلهها مثل توپ صدا میکرد؛ بهطور مثال در یکی از همین قرعهکشیها آقای «مقدس نیکو» خواربارفروش محله «سر تخت» شهرری، به اندازه وزنش پول خرد جایزه گرفت، این بنده خدا ۷۰ـ ۸۰ کیلویی وزن داشته و به همین دلیل ارزش پول خردها به رقم تقریبی ۲۶۸ هزار تومان که آن زمان برای خودش مبلغ زیادی بوده میرسد و زندگیشان از این رو به آن رو میشود و اینطوری یواش یواش روغن نباتی جای خودش را در بین ملت ما باز کرد و بوی روغن حیوانی بد و بدتر شد برای مشاممان!