فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
سحرگه ره روی در سرزمینی
همیگفت این معما با قرینی
کهای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
خدا زان خرقه بیزار است صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
مروت گر چه نامی بینشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشدای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
نمیبینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی نه درد دینی
درونها تیره شد باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
اگر چه رسم خوبان تندخوییست
چه باشد گر بسازد با غمینی
ره میخانه بنما تا بپرسم
مآل خویش را از پیش بینی
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی
شرح لغت: معما: به ضم اول و فتح دوم و تشدید سوم لحن پیچیده و مرموز / بت: به ضم اول صنم دراین جا به استعاره مراد پندار باطل و آثار شرک
تعبیر غزل:
کسانی هستند که مشکلشان به دست تو حل میشود ونیازمند یاری تو هستند، پس تا دیر نشده و فرصت را از دست نداده ای، به کمک و یاری او بشتاب و اگر میتوانی قدمی برای آنان بردار تا مشکلشان حل شود.