bato-adv
ارزیابی کارنامه سلبریتی‌هایی که در چند ماه گذشته چرخش ۱۸۰ درجه‌ای عقیدتی داشتند

سلبریتی‌های معترض به مسئولین نارو زدند؟

سلبریتی‌های معترض به مسئولین نارو زدند؟
در میان هنرمندان، مجریان، ورزشکاران و اساسا چهره‌های‌شناخته‌شده ایرانی یا به‌عبارت‌دیگر سلبریتی‌ها، کم نبوده‌اند کسانی که در طول این سال‌ها، گیرم از دهه ۷۰ به‌این‌سو، رفتن از ایران را به ماندن ترجیح داده‌اند. تصمیمی شخصی که قطعا رویداد‌های اجتماعی، سیاسی، مشکلات و معضلات شغلی هم در آن بی‌تاثیر نبوده است. کسانی که برخی‌شان، چون گلشیفته فراهانی هیچ‌گاه و به‌حد امکان، به خدمت‌گذاری هنر در زمین بازی سیاست تن ندادند و برخی‌شان، چون فرشید منافی، محمد حسینی، مهدی رستم‌پور و مزدک میرزایی، مجریان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران بودند.
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۳ - ۲۸ آذر ۱۴۰۱

روزنامه هم‌میهن نوشت: رابطه این روز‌های هنرمندانی، چون مهران مدیری، احسان کرمی، برزو ارجمند و سرانجام حمید فرخ‌نژاد با مسئولان را، شاید بتوان با واژه‌های «غافل‌گیری» و «حیرت» توصیف کرد.

مسئولانی که برای سلبریتی‌هایش هزینه کرده و بابت هنرشان، بهترین شرایط زندگی را برای آن‌ها فراهم کرده است، اما با اتفاقاتی که از ۲۵ شهریورماه ۱۴۰۱ به‌این‌سو رخ داد، احساس کرد از برخی‌شان خنجر خورده است و این‌بار تماشاگران به‌جای تماشای فیلمی بر پرده سینما یا از قاب تلویزیون، شاهد کشمکشی حقیقی شدند که پیش از این سابقه نداشت.

آغاز با خسرو سینایی، اوج با اصغر فرهادی

حمید فرخ‌نژاد فعالیت خود را در سینما به‌عنوان دستیار کارگردان آغاز کرد و در سال ۱۳۶۹ با بازی در فیلم «در کوچه‌های عشق» ساخته خسرو سینایی، بازیگر سینما شد. او با بازی در نقش فرحان در «عروس آتش»؛ دومین فیلم کارنامه سینمایی‌اش، در سال۱۳۷۸ درخشید و این آغاز درخشش بازیگری تازه‌وارد در سینمای ایران بود.

بازی در این فیلم، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش‌مکمل مرد را در هجدهمین جشنواره فیلم‌فجر برایش به‌همراه آورد. فیلمنامه این فیلم نیز که توسط فرخ‌نژاد و سینایی نوشته شده بود، از همان جشنواره، سیمرغ بلورین گرفت.

بازی فرخ‌نژاد در «عروس آتش»، چنان موردتوجه منتقدان قرار گرفت که گوی بلورین بهترین بازیگر مرد سی‌وپنجمین جشنواره فیلم کارلووی‌واری از جمهوری چک را نیز در کارنامه‌اش نشاند. انتخاب بعدی فرخ‌نژاد، اما او را وارد عرصه‌ای کرد که بازی در فیلمی سیاسی لقب گرفت.

«ارتفاع پست» که در سال ۱۳۸۰ ساخته شد، آمیزه‌ای از مسائل اجتماعی و سیاسی روز جامعه بود و از معدود آثار ابراهیم حاتمی‌کیا محسوب می‌شد که مسئله دفاع‌مقدس در آن کمرنگ بود و بیشترین تمرکز فیلم روی مسائل سیاسی قرار داشت.

مسیری که فرخ‌نژاد با بازی در «به‌رنگ ارغوان»، توصیف شده با عباراتی، چون «یک عاشقانه سیاسی» یا «عشق و امنیت»، ادامه‌اش داد. فیلمی که در کنار تعابیر و تفاسیر امنیتی و سیاسی برآمده از آن، صحنه‌هایی از اعتراضات دانشجویی را نیز به‌تصویر کشید.

سال ۱۳۸۴ بود که بازی فرخ‌نژاد در «طبل بزرگ زیر پای چپ»، بار دیگر مورد توجه منتقدان قرار گرفت و جایزه بهترین بازیگر نقش‌اول مرد را از جشنواره بین‌المللی فیلم مسکو نصیب‌اش کرد. هرچند بعد‌ها و پس از حمله روسیه به اوکراین در موردش چنین نوشت: «جایزه و تندیس جشنواره مسکو را که به‌خاطر یک فیلم ضدجنگ به من اهدا شد، برمی‌گردانم.» و اظهار امیدواری کرد همه هنرمندان جهان، حمله روسیه به اوکراین را محکوم کنند.

کار کردن با کارگردانی بزرگ و بازی در فیلمی شاخص، اتفاقی است که می‌تواند نقطه‌عطف کارنامه هر بازیگری را رقم بزند و این اتفاق مهم برای فرخ‌نژاد با بازی در «چهارشنبه‌سوریِ» اصغر فرهادی رخ داد. او در این فیلم با ایفای نقش مردی پنهانکار و خیانتکار، تماشاگر را به‌خوبی تا پایان دنبال خود کشاند و بار دیگر توانمندی‌هایش را در بازیگری، به‌رخ کشید.

تثبیت در نقش‌های کمدی

«چهارشنبه‌سوری»، فرخ‌نژاد را وارد جریانی تازه کرد و او از این‌به‌بعد، هر سال چند فیلم سینمایی در صف اکران داشت و گاهی در یک‌سال در بیشتر از سه‌فیلم بازی کرد. هرچند همین بازی‌کردن‌های پشت‌سرهم بود که موجب شد برخی گمان کنند کیفیت بازی فرخ‌نژاد نسبت به‌قبل افت کرده است.

در نیمه‌دوم دهه ۸۰ با وجود کثرت فیلم‌هایی با بازی او، نقشی ماندگار و به‌یادماندنی از فرخ‌نژاد نمی‌بینیم، مگر در «آتشکار» (۱۳۸۶)؛ فیلمی جسورانه با موضوعی اجتماعی از محسن امیریوسفی که برای چندسال توقیف بود و درنهایت در سال ۱۳۸۹ به‌صورت محدود به اکران درآمد.

فرخ‌نژاد اگرچه ژانر کمدی را با «آتشکار» تجربه کرد، ولی توانایی‌اش در نقش‌هایی ازاین‌قبیل، با «گشت ارشاد» مورد توجه قرار گرفت. نوآوری سعید سهیلی در دادن یکی از نقش‌های اصلی این فیلم به فرخ‌نژاد، سبب شد تا دیگر کارگردانان هم این مسیر را دنبال کنند و هرچند فیلم‌های کمدی این بازیگر، سطح‌بالا و درخشان نبودند، ولی بیشترشان در رده فیلم‌های پرفروش سینمای ایران قرار گرفتند. «خوب، بد، جلف»، «گشت ارشاد ۲»، «میلیونر میامی»، «ما شما را دوست داریم خانم یایا» و «تگزاس»، فیلم‌هایی کمدی بودند که فرخ‌نژاد در عرض دوسال بازی کرد.

او در چند فیلم اجتماعی هم بازی کرد که نباید به‌سادگی از کنارشان رد شد، ازجمله در دو فیلم از روح‌الله حجازی، کارگردان «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» (۱۳۹۰) و «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» (۱۳۹۱).

حجازی هر دو فیلم را در راستای ساخت آثاری با مضمون جدال میان سنت و مدرنیته در خانواده‌های ایرانی کارگردانی کرد و فرخ‌نژاد در هر دو، نقش‌اصلی را برعهده داشت و در قالب مردی سنتی، بازی قابل‌قبولی ارائه داد، اما درمجموع او که از بازی در فیلم‌های خسرو سینایی، ابراهیم حاتمی‌کیا و اصغر فرهادی به بازی در فیلم‌های گیشه‌پسند و گاه نازل رسیده بود، گهگاه از سوی علاقمندانش به خراب‌کردن کارنامه کاری و جایگاهش در سینما متهم شد و هرچند بازی‌اش در نقش مرتضی در «چهارشنبه‌سوری» یا قاسم در «ارتفاع پست»، جزو ماندگارترین هنرآفرینی‌هایش بود، اما در ذهن تماشاگران جوان‌ترش با نقش‌های کمدی دهه ۹۰ خود تثبیت شد.

فرخ‌نژاد در تمام این سال‌ها همیشه دستمزد‌هایی متناسب با توانایی‌های غیرقابل انکارش گرفت و آن‌طور که خود می‌گوید، همیشه خطاب به گروه‌هایی که با آن‌ها کار کرد، تاکید نمود، اگر کسی همین توانایی را دارد، اما کمتر می‌گیرد، او را جلوی دوربین‌تان بیاورید.

گریزی گاه‌وبیگاه به امنیتی‌ها

در کارنامه کاری فرخ‌نژاد، سابقه همکاری با کارگردانانی که می‌توان آثارشان را امنیتی نامید هم دیده می‌شود ازجمله به‌خاطر بازی‌اش در فیلم‌های «ارتفاع پست» و «به رنگ ارغوانِ» ابراهیم حاتمی‌کیا. او که حضور در قاب تلویزیون را با «آغوش‌های خالی» و «حلقه سبز» تجربه کرده بود، در سال ۱۳۸۹ در سریال «حبیب» بازی کرد.

تله‌فیلمی از تولیدات گروه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس که داریوش یاری آن را کارگردانی و بهروز مفید، تهیه‌اش کرد. «حبیب»، داستان جوان فقیری به همین نام با بازی فرخ‌نژاد را روایت می‌کرد که برای رسیدن به ثروت، به قاچاق روی آورده بود. او دستگیر شد، به زندان افتاد و به اعدام محکوم شد، اما در زندان پی برد قانونی وجود دارد که براساس آن اگر بتواند قرآن را از حفظ کند، از طناب دار رها می‌شود.

«استرداد»، فیلم دیگری بود که در این دسته‌بندی می‌گنجد و بازی در آن جایزه بهترین بازیگر نقش‌اول مرد از جشنواره فیلم‌فجر را برای فرخ‌نژاد به‌ارمغان آورد. او در سال ۱۳۹۶ با بازی در «لاتاری»، به کارگردانی محمدحسین مهدویان باردیگر به ژانر «عاشقانه سیاسی- امنیتی» برگشت. تجربه‌ای که در آخرین اثر کارنامه کاری‌اش در ایران، با مهدویان تکرارش کرد تا سریالی برای شبکه نمایش‌خانگی به‌نام «سقوط» را شکل دهد.

روایت فرخ‌نژاد از «سقوط»

فرخ‌نژاد، «سقوط» را که بازی کرد، دستمزدش را گرفت و از ایران رفت. رفتن‌اش، اما با استوری‌ها و پست‌هایی در اینستاگرامش همراه بود که ظاهرا برگشتی برای آن قابل‌تصور نیست. خودش در یکی از این استوری‌ها نوشته بود، در روز‌هایی که همگی از آنچه برای مهسا امینی، دختر کُرد، رخ داده است آگاهیم، بازی در آخرین کارش، سریال «سقوط»، با موضوع نجات دختری کُرد از دست داعش را، بی‌معنا یافته است. هرچند «زمانی» که به این «بی‌معنایی» پی برد، شبهاتی برانگیخت.

او بازی در این سریال را تمام کرد و دستمزدش را تمام‌وکمال گرفت، تا جا را برای این سوال باز بگذارد که چرا کشف‌وشهودش درخصوص معانی، نه پیش از دریافت دستمزد که پس از آن بود. فرخ‌نژاد جز این با سوال دیگری هم مواجه شد و آن اینکه، آیا این نخستین‌بار، از زمان ورودش به سینما در سال ۱۳۶۹ تا امروز بود که می‌دید و می‌شنید اتفاقی افتاده است که طرفین ماجرا، روایت‌های متفاوتی از آن دارند و یک‌سوی ماجرا، گمان می‌کند در حقش ظلم شده است؟ و آیا آن‌زمان که در «ارتفاع پست»، «به رنگ ارغوان»، «حبیب»، «استرداد» و «لاتاری» بازی می‌کرد، به حقانیت آنچه انجام می‌داد اعتقاد داشت یا خیر؟

مورد عجیب دیگر؛ زوج احسان و برزو

احسان کرمی و برزو ارجمند، پیش از شهریورماه ۱۴۰۱ در ایران نبودند، آن‌ها نمایش «پازل» را در خارج از کشور اجرا می‌کردند که اتفاقات اخیر رخ داد و تصمیم گرفتند دیگر به ایران برنگردند. آن‌روز که عکس‌شان با پرچم شیروخورشید منتشر شد، آنچه تعجب برانگیخت، نه انتخاب‌شان، که توانایی‌شان در پنهان‌کردن عقیده‌شان تا آن زمان بود و آنچه «چگونگی تاب‌آوردن این تناقض درونی برای سالیان سال» نام گرفت.

نگاهی به کارنامه برزو ارجمند نشان می‌دهد، اتفاقا بازی در نقش روحانیون را دوست داشت، هرچند خودش پیش‌تر گفته بود اینکه دوبار، در «معراجی‌ها» مسعود ده‌نمکی و «سر دلبرانِ» محمدحسین لطیفی، نقش روحانی را بازی کرد، «اتفاقی» بود و افزود بعد از «سر دلبران»، چهار پیشنهاد دیگر برای بازی در نقش روحانی داشت، اما نپذیرفت.

ارجمند در سال ۱۳۷۳ با سریال «زیر چتر خورشید» وارد قاب تلویزیون شد و بعدتر در سال ۱۳۷۹ با «سفر سرخ» به کارگردانی حمید فرخ‌نژاد، اولین تجربه سینمایی‌اش را ازسر گذراند.

در کارنامه کاری او در کنار انبوهی فیلم‌های سینمایی، بازی در سریال‌های تلویزیونی متعدد نیز دیده می‌شود. مدیومی که لازمه همکاری با آن، پذیرش چارچوب‌هایی سفت‌وسخت‌تر از سینما و شبکه نمایش‌خانگی است و ارجمند با ثابت‌قدمی خود در آن نشان داد، قواعد بازی را به‌خوبی می‌دانسته است.

او که به‌عنوان یکی از روحانیون دنیای‌تصویر شناخته می‌شد، ناگهان پرچم شیروخورشید در دست گرفت تا هم حیرت صاحب‌کارانش را برانگیزد، هم تعجب تماشاگرانش را. همراهی‌کننده ارجمند در این مسیر؛ احسان کرمی هم اگرچه برای صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، برنامه‌های متعدد تولید کرده بود و به‌عنوان مجری این رسانه شناخته می‌شد، اما کوشیده بود کمتر به خدمت هنری درآید که تبلیغ و ترویج ایدئولوژی را به‌شکل آشکار انجام می‌دهد.

مرد هزارچهره یا تکه‌اندازِ ماهر؟

مهران مدیری، فقط نام یک هنرمند نیست، نام برندی است که در پس هر اثری باشد، می‌تواند موفقیت آن را به‌احتمال قریب‌به‌یقین، تضمین کند. این بازیگر، نویسنده، کارگردان، برنامه‌ساز، مجری تلویزیون و سرانجام خواننده، کارش را از صحنه تئاتر آغاز کرد، اما خیلی زود توانست جایش را در صداوسیما باز کند و با ساخت هر مجموعه تلویزیونی، به موفقیت نزدیک و نزدیک‌تر شود.

اثری که مدیری با آن گل کرد، مجموعه تلویزیونی «نوروز ۷۲» بود؛ مجموعه‌ای جزو اولین برنامه‌های آیتم‌محور، همچنین سردمدار آن‌ها که برای پخش در ایام نوروز سال ۱۳۷۲ در نظر گرفته شده بود و تیمی قدر از بازیگران کمدی در آن حضور یافتند که هنوز هم اسم‌شان جزو بهترین بازیگران این ژانر محسوب می‌شود.

موفقیت «نوروز ۷۲» موجب شد، مسئولان صداوسیما تولید برنامه‌ای دیگر را به گروه‌جوان مهران مدیری بسپارند. او همراه برخی بازیگران این مجموعه و با اضافه‌کردن چند چهره جدید ازجمله رضا عطاران و... «پرواز ۵۷» را برای دهه فجر ساخت. «باغ گیلاس»، نخستین بازی مدیری در نقشی جدی در تلویزیون بود و «دیدار» (۱۳۷۳)، درامی دفاع مقدسی، نخستین بازی سینمایی‌اش.

نقطه‌عطف کارنامه کاری مهران مدیری، اما ساخت «ساعت خوش» بود. «ساعت خوش»، کولاکی به‌پا و در زمان پخش، ترافیک خیابان‌ها را کم کرد. «ساعت خوش»، آن موفقیت را کسب نکرد، اما «نوروز ۷۵» دوباره اسم مدیری را بر سر زبان‌ها انداخت و «جنگ ۷۷» دوباره کولاک به‌پا کرد.

«جنگ ۷۷+۱»، «ببخشید شما» و «پلاک ۱۴»، دیگر آثار مدیری پیش از آغاز مجموعه‌های ۹۰ شبی طنزش بودند که با اثری به‌همین‌نام؛ سریال «نودشب» شروع شد.

او در ادامه «طنز ۸۰» و «دردسر والدین» را ساخت و با «پاورچین» پرده از شهر برره‌ای‌ها برداشت؛ شهری فرضی با زبان و فرهنگی من‌درآوردی که بعد‌ها در موفق‌ترین آثار تلویزیونی‌اش بیشتر به آن پرداخت. او برای اولین‌بار در این سریال به تیتراژخوانی هم روی آورد، هرچند پیش‌ازآن و در سال ۷۹، یک آلبوم موسیقی عرضه کرده بود.

مدیری با «توکیو بدون توقف»، پس از سال‌ها به سینما برگشت. این فیلم در زمان اکران به فروشی بیش از ۷۲۰میلیون تومان دست پیدا کرد، اما مدیری پس از آن باز هم به تلویزیون آمد و تا مدت‌ها بر پرده نقره‌ای دیده نشد. او با موفقیت بی‌نظیر «پاورچین»، سریالی دیگر با نام «نقطه‌چین» ساخت.

مجموعه‌ای که اپیزود‌هایی را دستمایه طنز سیاسی قرار داد، مدیری پس از ساخت دو سریال ۹۰ شبی، خستگی خود را با ساخت سریالی مناسبتی در کرد و در نوروز ۸۴ با سریال «جایزه بزرگ» مهمان خانه‌های مردم شد.

او در نیمه‌دوم همان سال استارت یک پروژه عظیم را زد و «شب‌های برره» را ساخت که محبوب‌تر، جذاب‌تر و البته جنجالی‌تر از «پاورچین» ازآب درآمد و بعدتر «باغ مظفر» را کارگردانی کرد که درآمدزایی خوبی هم برایش داشت. حضور بعدی مهران مدیری، پس از «توکیو بدون توقف»، در سینما با فیلم «همیشه پای یک زن در میان است»، در نقشی کوتاه، اما ماندگار رخ داد.

بازی در «دایره زنگی» نیز یکی از نقش‌آفرینی‌های ماندگار او را رقم زد. مدیری پس از سه‌سال دوباره یک‌سریال مناسبتی برای عید نوروز ساخت و توانست پس از سال‌ها، بازگشتی موفقیت‌آمیز به تلویزیون داشته باشد. نام اولیه این سریال «اگه جای من بودین» بود، اما سپس نام بامسمای «مرد هزارچهره» برای آن انتخاب شد.

موفقیت «مرد هزارچهره» به‌قدری بود که مدیری در سال بعد سراغ ساخت فصل‌دوم آن رفت. «بمب خنده» و «انیمیشن سینمایی تهران ۱۵۰۰»، دیگر آثار مدیری بود و او پس از آن، نقشی فرعی در «پل چوبی» بازی کرد که یکی از سیاسی‌ترین نقش‌آفرینی‌هایش به‌شمار می‌آید.

او با سریال «قهوه تلخ» و امضای شخصی‌اش پشت قاب دی‌وی‌دی این مجموعه، زیر عبارت «جان من کپی نکنید»، وارد بازار شبکه نمایش‌خانگی شد و پس از آن در فصل‌سوم «قلب یخی» در کنار بازیگرانی، چون هدیه تهرانی، به ایفای‌نقش پرداخت و بازی در نقشی جدی را در کارنامه‌اش رقم زد.

«ویلای من»، نام اثری دیگر از مدیری برای شبکه نمایش‌خانگی بود، همچنین «گنج مظفر» و «شوخی کردم». مدیری پس از چندسال و با حضور در ویژه‌برنامه‌ای نوروزی اعلام کرد، قصد دارد به خانه همیشگی خود یعنی تلویزیون برگردد و برای رقم زدن مقدمات این بازگشت، سریال «در حاشیه» را روانه آنتن کرد، اما با «عطسه» دوباره به شبکه نمایش‌خانگی رفت و با «در حاشیه»، دوباره به تلویزیون آمد.

مدیری با «ساعت پنج عصر»، بالاخره اولین فیلم سینمایی، به‌کارگردانی خود را با بازی سیامک انصاری ساخت. فیلمی که تاحدی رنگ‌وبوی سیاسی داشت و نظرات ضد‌ونقیضی از منتقدان دریافت کرد.

او که قرار بود تاکشویی به‌نام «شب‌نشینی» را برای شبکه نمایش‌خانگی بسازد و مجوز ساخت و عرضه ۱۰ قسمت از آن را هم گرفته بود، دوباره با «دورهمی» به تلویزیون برگشت و در این بین سریال «هیولا» را هم ساخت.

مدیری حین ساخت «دورهمی» و در تجربه‌های بعدی سینمایی‌اش با کمال تبریزی، منوچهر هادی و محمدحسین مهدویان همکاری کرد و با «دراکولا»، آغاز افولش را رقم زد. او به رغم این کارنامه پروپیمان، اما در سال‌های اخیر با انتقادهایش از دولت حسن روحانی در «دورهمی»، به‌یاد آورده می‌شود.

انتقاد‌هایی که ازقضا، هم به مذاق مسئولان خوش می‌آمد - که اگر نمی‌آمد، اجازه پخش‌اش را از تلویزیون نمی‌داد- هم به مذاق حاضران در استودیوی برنامه «دورهمی» که با هر تکه‌ای که او می‌انداخت صدای قهقهه‌شان به‌هوا می‌رفت؛ از کنایه به لحظه تحویل لایجه بودجه از سوی رئیس‌جمهور به رئیس‌مجلس تا گرانی قیمت بنزین در آبان‌ماه ۹۸ و کنایه به حسن روحانی با عبارت «خودم صبح جمعه بود که فهمیدم.»

آغاز جدال

مهران مدیری همواره و برای سالیان سال کمدین‌محبوب تلویزیون و سینما بود تااینکه ناگهان پس از شهریورماه ۱۴۰۱ فریاد برآورد که دیگر حق ندارید یک‌فریم از من را از تلویزیون‌تان پخش کنید. فریاد او، فریاد طرف‌مقابل را بلند کرد و شنید که پولش را گرفته‌ای و تک‌تک فریم‌هایی که ضبط کرده‌ای، مال خودمان است!

پا پس‌کشید و گفت، مال خودتان است و پسرش پشت‌اش درآمد که پدرم تحت‌فشار است! تحت‌فشار بود یا نبود، او هم هنرمند دیگری بود که رفتارش از شهریورماه ۱۴۰۱ به‌این‌سو، هم خشم مسئولان را برانگیخت، هم دودلی و تردید مردم را نسبت به صدق گفتار و کردارش.

آن‌ها که پیش از این رفتند

در میان هنرمندان، مجریان، ورزشکاران و اساسا چهره‌های‌شناخته‌شده ایرانی یا به‌عبارت‌دیگر سلبریتی‌ها، کم نبوده‌اند کسانی که در طول این سال‌ها، گیرم از دهه ۷۰ به‌این‌سو، رفتن از ایران را به ماندن ترجیح داده‌اند. تصمیمی شخصی که قطعا رویداد‌های اجتماعی، سیاسی، مشکلات و معضلات شغلی هم در آن بی‌تاثیر نبوده است.

کسانی که برخی‌شان، چون گلشیفته فراهانی هیچ‌گاه و به‌حد امکان، به خدمت‌گذاری هنر در زمین بازی سیاست تن ندادند و برخی‌شان، چون فرشید منافی، محمد حسینی، مهدی رستم‌پور و مزدک میرزایی، مجریان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران بودند.

در این میان کسانی هم بودند که رفتند، اما اظهار پشیمانی کردند و برگشتند؛ کسانی، چون مهدی مظلومی و رابعه اسکویی. اینها، اما هرچه کردند؛ اگر رفتند و ماندند یا رفتند و برگشتند و پشیمان شدند، به هیچ کدام‌شان نمی‌شد و نمی‌شود ایراد گرفت. چراکه هرکدام‌مان ممکن است در مقطعی از زندگی، رفتن را به ماندن ترجیح دهیم.

هرچند کم نیستند در این میان کسانی که در ایرانند و اعتراض‌شان را هم می‌کنند به رغم آنکه می‌دانند احتمالا دیگر هیچ‌گاه نمی‌توانند در کشور خودشان جلوی دوربین و روی صحنه بروند. کسانی، چون ترانه علیدوستی، کتایون ریاحی، هنگامه قاضیانی، سهیلا گلستانی، حمید پورآذری و....

آنچه مشخص است رودست خوردن نهاد‌های دولتی است که سال‌های سال پول‌های هنگفت خرج کردند تا در بزنگاه‌ها به کارشان بیاید و البته طرفدارانی که از چرخش ناگهانی و ۱۸۰ درجه‌ای این بازیگران شوکه‌اند.

مسئولان متعجب هستند با احساس رودست خوردن و ما متعجبیم با احساس مورد استفاده قرار گرفتن احساسات‌مان در میانه گردوغباری که متهم‌شدن و متهم‌کردن در آن، آسان‌ترین کار ممکن است.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین