فرارو- عبدالرحمن راشد مدیرکل سابق شبکه خبری «العربیه» وابسته به عربستان سعودی بوده است. او هم چنین سردبیر سابق نشریه «الشرق الاوسط» بوده است. او ستوننویس ارشد روزنامههای سعودی «المدینه» و بحرینی «البلاد» است. راشد به نقد علیه اسلام گرایان مشهور است.
به گزارش فرارو به نقل از الشرق الاوسط، تاریخ مدرن چین با دوران تاریک و دردناکی از افراط گرایی مانند جنبش «صحوه»* (بیداری) که ما شاهد آن بودیم خدشهدار شد. در چین نیز نام فریبکارانه به آن داده شد: «انقلاب فرهنگی». تفاوت در این است که چین پیش از ما خود را از شر این ایدئولوژی خلاص کرد.
انقلاب فرهنگی مصداق افراطگرایی ایدئولوژیک بود که بیش از یک دهه کشور را مختل کرد و ثبات و توسعه آن را تهدید نمود. سپس در یک روز آفتابی مردم چین با خبر خوبی از خواب بیدار شدند: مقامها تصمیم گرفته بودند از شر افراطگرایی و افراط گرایان خلاص شوند.
چین با انداختن لباس کمونیستی، دگردیسی خود را به حالتی مدرن و عملی آغاز کرد که اقتصاد آن را تقویت میکند و اهداف توسعه و خدمت به مردم آن را هدایت میکند. آنها دیگر تابع هوسهای افرادی نبودند که در گذشته زندگی میکردند و از زمان حال نفرت داشتند.
این تجربهای است که ارزش تامل دارد. این امر به ویژه شباهتهای زیادی با تجربه خود ما دارد: چین نیز مانند ما از خفگی و مرگ آهسته به سوی گشودگی، بهبودی و در نهایت به رقابت در صحنه رهبری جهان رسید. این کشور از وضعیت شکست و قحطی به کشوری تبدیل شد که اکنون نوآوری را بدون محدودیت میپذیرد، به توسعه بیسابقهای دست مییابد و بازارهای بینالمللی را با محصولات خود پر میکند. اگر «بیداری کمونیستی چین» ملغی نمیشد چین آن کشور بزرگی نبود که امروز میشناسیم. چین از دکترین کمونیستی خود خلاص نشد، اما به جای آن که آن را در همه جا اعمال کند، در جای درست خود قرار داد.
آغاز داستان چینی تا حد زیادی شبیه داستان ما در عربستان سعودی و برخی کشورهای عربی است. چین بازرسان کمونیست را بازداشت کرد. برنامههای درسی را از مفاهیم افراطی پاکسازی کرد. بدون طبقهبندی ایدئولوژیک به همگان فرصتهای یکسانی داده شد. مدارس حزب کمونیست را به موسسات فنی و فناوری تبدیل کرد. تحقیقات علمی را به جای حفظ ارزشهای ایدئولوژیک به عنوان مرجع و منبع معرفی کرد و به مردم اجازه داد تا با هر موسیقیای که دوست دارند بخوانند و برقصند.
پیش از آن میلیونها چینی درگیر روند احیای بزرگی شدند که دستاوردهای آن را امروزه مشاهده میکنیم. افراط گرایان و هم چنین لفاظیهای آنان ناپدید شدند. افراط گرایان از کسانی که با آنان مخالفت میورزیدند تحت عنوان متحدان مرتجع امپریالیسم یاد کردند و آنان را خارج از فرقه کمونیستی میدانستند همان طور که در اینجا آنان غربی، مدرنیست و سکولار توصیف میشوند.
مقامهای حکومتی پس از آن که سالها جامعه را به پیروی از یک سبک زندگی خاص عادت داده بودند و مردم را شرطی کرده بودند تا از سایر نقاط جهان متمایز شوند و تنها پیراهنهای یکدست و ساده را به فروش میرساندند؛ در سالیان بعد از دخالت در زندگی اجتماعی مردم و تحمیل انتخاب در مورد نوع پوشش لباس خودداری ورزیدند.
طرفداران صحوه از نوع کمونیستی آن دانش آموزان را تشویق میکردند که به معلمان خود حمله کنند، کتابخانهها را بسوزانند، موزهها را تخریب کنند و مقامهای محلی را در شهرها و روستاها تحت تعقیب قرار دهند. آنان در خیابانها راهپیمایی میکردند و با صدای بلند در بلندگوهای خود در مورد لطف کمونیسم و رسوایی امپریالیسم شعار میدادند.
آنان مقامهایی را که از اصول کمونیستی پیروی نمیکردند را به خیابانها میکشاندند و آنان را در رژههای تحقیر عمومی به مردم نشان میدادند. آنان به زعم خود هر آن چه را که میتوانست ماهیت «بورژوایی» یا «فئودالیستی» قلمداد کرد را در هم شکستند و هر فردی را که در غرب تحصیل کرده یا بخشی از زندگی خود را در آنجا گذرانده بود هدف مبارزه میدانستند.
تاریخ نیز از هژمونی آنان در امان نماند، زیرا آنان نام خیابانها و میادین را برای بازتاب روح انقلاب فرهنگی تغییر دادند. پس از حذف آنان شهرهای چین نقشههای خود بازسازی کردند تا دوران پیش از انقلاب فرهنگی را بازتاب دهند.
چین که به دلیل چنین لفاظیهای ایدئولوژیکی کر شده بود بیش از یک دهه در مسیری تاریک بدون هیچ گونه مقصد نهاییای جز هرج و مرج گام گذاشته بود. این دوران تاریک تاریخ چین در رمان «قوهای وحشی» اثر «جان چانگ» که روایتگر سه زن و سه نسل است بازگو میشود. بخش پایانی رمان با جزئیات تکان دهندهای به آن دوران میپردازد.
درک اینکه چینیها از دست افراط گرایان کمونیست چه رنجهایی را متحمل شدهاند برای ما دشوار نیست. برخی از کشورهای مسلمان حالتی از افراط گرایی را تجربه کردهاند که منجر به تروریسم، درگیری و هرج و مرج شده و جوامعی که از خشونت جان سالم به در بردهاند از افراطگرایی ایدئولوژیک انحصارمحور در امان نماندند.
*جنبش صحوه یا بیداری اسلامی جنبشی در عربستان سعودی از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ میلادی بود که از اتکای بیشتر به اصول وهابی در جامعه عربستان دفاع میکرد. بارزترین تاثیرات جنبش محدودیتهای قابل توجه در حقوق زنان، آزادی مذهبی و آزادیهای شخصی بود. آموزههای اصلی این جنبش توسط اصول بنیادگرایانه قطبیسم (آرای سید قطب از نظریه پردازان اخوان المسلمین) شکل گرفتند و مسائلی مانند محکوم کردن دموکراسی از منظر الهیات و اعتقاد به این که دولتهای معاصر جهان اسلام مرتد بودهاند را شامل میشدند. این جنبش پس از انتصاب «محمد بن سلمان» به مقام ولیعهدی عربستان سعودی در سال ۲۰۱۷ میلادی که بازگشتی به «اسلام میانه رو» را اعلام کرد پایان یافت. اعضای آن جنبش اگرچه تحت تعقیب قرار گرفتند کماکان محبوب هستند.