فرارو- «به نام خداوند رنگین کمان»؛ همین پنج کلمه «کیان» کافی بود تا غمی عمیق و جگرسوز آتشی بر جان مردمان یک کشور بزند. غمی آنقدر عمیق که تنها امتحان دوباره قایق کوچک کیان برای جشنواره جابربنحیان میتواند تسکیناش دهد، اما هزاران افسوس که دیگر مجالی نیست تا کیان عزیز بازگردد و ببیند قایقاش کار میکند یا نه.
«کیان» و رویاهایش در آخرین قاب بر روی پارچهای سیاه و در میان یخهای کنار بدناش، به سوی خداوند رنگین کماناش پر کشیدند. کودک ۱۰ ساله از میان ما رفت، اما چنان تروما (روان زخم) بزرگی را بر روح و روان جمعی مردمان این سرزمین برجای گذاشت که شاید هیچگاه فراموشیاش ممکن نباشد. ضجههای مادر کیان و پدر گرفتار در جدال مرگ و زندگیاش در بیمارستان، روایت این رخداد را بیش از بیش دشوار کرده است. گویی ما نفرین شدگان تاریخ هستیم و کودکان بیآلایش این مرزوبوم را به مسلخگاه جدالهای سیاسی این روزهای خود میبریم.
اوایل آبان ماه بود که «آرتین» و «باوان» دو کودک معصوم دیگر قربانی میدان سیاست این روزهای کشور شدند. یکی در حرم شاهچراغ شیراز، جان باختن پدر و مادرش را با چشماناش دید و دیگری در مهاباد، به سوگ مادر در خون آغشتهاش نشست. هر دو آنها قربانی چرخه خشونت و ناآرامیها دو ماه گذشته شدند و البته چه بسیار نوجوانان و کودکان دیگری که قربانی همین داستان شدهاند.
آرتین و باوان با جان دادن عزیزانشان قربانی چرخه شوم خشونت شدند، ولی «کیان» با جان خود. در صورت تداوم این چرخه چه بسیار کیانهایی که میتوانند خلق شوند. فاجعهبارتر اینکه اکنون مساله به این سمت رفته که بدانند گلوله چگونه و از طرف چه کسی شلیک شده است؟ اگر هم اثبات شود، دوباره دردی از دردهای ما را جبران نخواهد کرد. خشونت در هر دو سویش محکوم است و چرخه خشونت تولید و بازتولید کننده تراژدی «کیانها».
اما شاید خالقِ «به نام خداوند رنگین کمان» با رفتن به سوی خدایی که از بوی گل بهتر و صمیمیتر از گریه مادر است پیامی برای ما بر جای گذاشته باشد. پیامی برای مایی که کودکان را به میانه میدان سیاست کشاندهایم. گویی وحی شده خالقِ «به نام خداوند رنگین کمان» این جامعه را به سوی صلح و اجماع دعوت کند. چه آنانکه معترض نامیده میشوند؛ چه آنان که با عنوان اغتشاشگر معرفی میشوند؛ چه آنان که انقلابی خوانده میشوند و البته شاید نهادهای رسمی.
شاید اکنون زمان آن فرارسیده، خداوند رنگین کمانهای «کیان» به نمادی برای پذیرش رنگهای متفاوت از سوی نهادهای رسمی تبدیل شود. راهی جز این نیست که بپذیریم، این سرزمین را افراد و جماعتهایی با سلایق، عقاید و مطالبات متفاوت تشکیل میدهند که هر کداوم نماد یک رنگ هستند. این رنگها تنها در صورتی که هویتشان در کنار یکدیگر به رسمیت شناخته شود، میتوانند رنگینکمانی به زیبایی رویاهای «کیان» تشکیل دهند. این رنگها در کنار یکدیگر زیبا هستند. گویی خداوند رنگینکمان کیان، میتواند وحیای برای بازگشت آرامش به این سرزمین باشد تا دیگر کیانها قربانی نشوند. حالا رسالت اصلی بر عهده نهادهای رسمی است که گامهایی جدی را در مسیر مطالبات معترضان و جامعه خسته از مشکلات اقتصادی و معیشتی بر دارند.
در سوی دیگر ماجرا، شاید زمان آن فرا رسیده باشد که جامعه نیز خداوند رنگین کمانهای «کیان» را به نقطهای برای پذیرش اجماع تبدیل کنند. برای قربانی نشدن کیان و کیانهای دیگر و برای بازگشت امید و آرامش به کشور، اکنون نیازمند اجماعی جدید هستیم. اجماعی که دیگر چرخه خشونت را تولید و باز تولید نکند. اگر صادقانه سخن بگوئیم این که جان کیان را اغتشاشگران گرفتهاند یا اشتباه نیروهای امنیتی، نمیتواند راهحلی برای حل مشکلات کشور باشد. اما همچون قطعه علیرضا عصار بیاد کیان پیرفلک و برای خداوند پروانههای قشنگ، خدایی که از بوی گل بهتر و صمیمیتر از گریه مادر است، شاید بدن بی جان کیان، در میان قالبهای یخ بتواند نقطهای برای فراگیر شدن صلح و آشتی در این کشور باشد.
شاید امروز اگر پیام خالقِ به نام خداوند رنگین کمان را نشنویم، چنان آسیبی بر کشور تحمیل شود که قرنها گریبانگیر این جامعه و مردماناش باشد. خون جاری شده کیان پیرفلک جلوی چشمان مادر و برادر دو سالهاش، میتواند نقطهای باشد برای اجماعی جدید. اجماعی که گام اولش را نهادهای رسمی با انجام اصلاحات برخواهند داشت و گام دوماش را جامعه با در پیش گرفته صبر و همراهی.
تبدیل کردن «به نام خداوند رنگین» به رمز آشتی نه تنها یک ضرورت بلکه یک فرصت مهم برای پایان چرخه بحران در کشور است. شاید پر کشیدن «کیان» خالقِ به نام خداوند رنگین کمان یک نماد و رمز بود که هر دو جریان درگیر در ناآرامیها را به سوی بازبینی در کنشها سوق دهد. شاید کیان و جان باختن دردناکاش «خون بس» ناآرامیهای این روزهای کشور باشد.