مهرداد شاگرد یک نانوایی است و به خاطر رابطه با دختری بازداشت شده است.
او به روزنامه اعتماد میگوید که چطور با دختر جوان دوست شد و چرا سر از زندان در آورد.
سابقه داری؟
بله یک سابقه سرقت دارم البته واقعاً سرقت نکرده بودم، صاحبکارم فکر میکرد دخلش را خالی کردهام، ولی من این کار را نکرده بودم. سه ماه زندان بودم و آزاد شدم.
شغلت چیست؟
در نانوایی کار میکنم، چند سالی میشود که در این نانوایی هستم و کار را خوب یاد گرفتهام.
با لیدا کی آشنا شدی؟
من لیدا را در صف نانوایی دیدم، هر روز برای خرید نان میآمد آنجا. به هم علاقهمند شدیم.
قبول داری با او رابطه داشتی؟
قبول دارم، ولی لیدا درباره اجبار دروغ میگوید، او خودش خواست با هم رابطه داشته باشیم ضمن اینکه رابطه ما در حد پیامک و تلفن بود.
پس چرا لیدا از تو شکایت کرده است؟
یک روز مادرش متوجه رابطه ما شد. آمد دم در نانوایی و دادوفریاد کرد و بعد هم از من شکایت کرد. چون لیدا زیر ۱۸ سال است مادرش شکایت کرده است.
پزشکی قانونی تایید کرده است شما با هم رابطه داشتهاید.
پزشکی قانونی تایید کرده لیدا رابطه داشته، اما قبول ندارم که این رابطه با من بوده است.
لیدا خودش چه میگوید؟
او خودش حرف مادرش را تایید میکند، چون میترسد، ولی با من رابطه نداشته است.
لیدا را دوست داری؟
از او خوشم میآمد، شاید در آینده با او ازدواج هم میکردم، اما حالا دیگر نمیخواهم حتی ببینمش. او به من تهمت زد، چون از مادرش میترسید.
فکر میکنی دادگاه حرفهایت را قبول کند؟
من شاگرد نانوا هستم. خانواده دارم. شغل دارم و در یک خانواده خوب هستم. من قبول ندارم که به لیدا تعرض کردم و هیچ سندی هم نیست که نشان دهد من با او رابطه داشتهام. رابطه ما در حد تلفن و حرف بود. اصلاً من از لیدا شکایت دارم که آبرویم را برده است.