فرارو- از نظر فلسفی برخی از انواع شکستها جالبتر از انواع دیگر هستند. اگر نتوانید یک جلسه را به موقع برگزار کنید یا نتوانید به راحتی از خواب بیدار شوید در اردوگاه افراد با شکستهای "کمتر جالب توجه" قرار میگیرید. با این وجود، دسته متفاوتی از شکستها وجود دارند. شکستهایی که ممکن است عمیقاً بر درک ما تاثیر بگذارند و به عنوان تصور از خود شناخته میشوند. نمونههایی از این شکستها ممکن است شکست در نویسنده یا موسیقیدان موفق شدن، شکست در کسب مدرک دانشگاهی یا طلاق گرفتن از همسرتان باشد. این قبیل شکست را "شکستهای وجودی" نامیدهاند.
به گزارش فرارو به نقل از کانورسیشن؛ این نوع شکست اغلب با مجموعهای از احساسات منفی قوی همراه است. زمانی که در این مسیر متحمل شکست میشویم، ممکن است متوجه شویم که نه تنها ناامید شدهایم، بلکه به نوعی فاقد ارزش هستیم. زمانی که شکست به اندازه کافی قابل توجه باشد با از دست دادن امید همراه میشود. این نوع شکست به طور قابل قبولی شامل نوعی رنج روانی است.
علاوه بر این، شکست وجودی در برابر روایت غالب فرهنگی درباره شکست مقاومت میکند. اینکه شکست جزء ضروری موفقیت است.
به طور خاص در دهههای دوم و سوم زندگی از لحظاتی گذر میکنیم که همه چیز طبق برنامه پیش نمیرود. بسیاری از ما در حلقه افرادی در رسانههای اجتماعی قرار داریم، جایی که همسالان ما موفقیتهای شان را در روابط، شغل و خانواده به اشتراک میگذارند.
تردیدی نیست که برخی از انواع شکست در خدمت هدف هستند. برای مثال، اگر در یک سخنرانی عمومی متحمل شکست شوید با تلاش بیشتر سعی میکنید در سخنرانیهای بعدی بهتر ظاهر شوید.
چنین روایتهایی از موفقیت زمینهای را فراهم میسازند که در آن به شکست و برخی از احساسات منفی مرتبط با آن معنا و ارزش میبخشد. این روایتها در فرایند شکست مکرر مورد استفاده قرار میگیرند. به افراد گفته میشود که علیرغم وجود شکست نسبت به موفقیتهای بعدی امیدوار بوده و پایبند باشند. مانند ارائه یک سخنرانی یا یافتن یک شغل رویایی پس از انجام مجموعهای از مصاحبههای وحشتناک.
در مورد شکست وجودی، تفسیر آن به عنوان بخشی از مسیر موفقیت ممکن نیست و انجام این کار ممکن است خطر خودفریبی را در پی داشته باشد. شاید همواره آرزو داشتید هنرمند شوید. این حرفه عمیقا با احساس شما از خود در هم تنیده است؛ احساس شما از این که چه کسی هستید، چه کاری انجام میدهید و برای چه چیزهایی ارزش قائل هستید. با این وجود، اگر ورشکستی مالی قریب الوقوع، شما را مجبور به رها کردن این رویا کند، ممکن است هیچ روایت موفقیت آمیز قابل قبولی برایش نداشته باشید. باید به صراحت گفت: «گاهی اوقات، شکست واقعا یک شکست است».
با این وجود، ممکن است سعی کنید یک روایت موفقیت آمیز در مورد احتمالات آینده به خود ارائه دهید (یا از روایت دیگران استفاده کنید). این روایت ممکن است شامل کلیشههایی در مورد "یادگیری از شکست" باشد. این روایتها در صورت مواجهتان با شکست قابل توجه در بدترین حالت خودفریبانه و نادرست و در بهترین حالت صرفا یک گمانه زنی به نظر میرسند. همانطور که "فردریش نیچه" فیلسوف آلمانی میگوید: «انسان رنج را انکار نمیکند. او آن را اراده میکند حتی به دنبال آن میگردد به شرطی که معنایی برای آن نشان داده شود هدفی از رنج بردن وجود داشته باشد. هر معنایی بهتر از بی معنایی است».
روایتهای موفقیت از نظر روانی آرامش بخش هستند. این روایتها به شکستهایمان معنا و هدفی میبخشند. با این وجود، زمانی که شکست عمیق است ممکن است احساس پوچی به شما دست دهد. علاوه بر این، گفتن این روایات به خود ممکن است به این معنا باشد که ما از دیدن تاثیرات منفی شکستهایمان بر خود و دیگران خودداری میورزیم که به طور بالقوه باعث نتایج بدتری میشود.
پذیرش شکست لازم است. باید شناخت هوشیارانهای نسبت به شکست وجودی و تاثیرگذاری و تاثیرپذیری آن داشته باشیم. برای مثال، شکست فرضی شما برای هنرمند شدن شکست در دستیابی به چیزی است که از ارزش بالایی برخوردار است و این یک ضرر قابل توجه است. هم چنین، چنین شکستی مستلزم تجدید نظر در تصور شما از خود است که شکلی از آسیب به خود محسوب میشود. اگر در برابر "جستجوی یک روایت موفقیت آمیز" مقاومت کنید، به شکلی از خود دست مییابید که گروهی از فیلسوفان معروف به اگزیستانسیالیستها آن را "اصالت" مینامند.
این یک نوع صداقت یا راستگویی با خود و موقعیتمان خواهد بود. چنین صداقتی به معنای دیدن شکستهای وجودی خود با چشمانی روشن است چیزی که نیاز به قدرت روانی و شجاعت دارد. گذشته از این واقعیت که راستگویی و قدرت روانی، فضیلتهایی هستند که باید به دنبال پرورش آن در خود باشیم، دیدن چنین شکستهای وجودی به وضوح میتواند ما را به تفکر در مورد آن چه در زندگی برایمان بیشترین ارزش را دارد سوق دهد. پایبندی به روایتهای موفقیت که همواره به دنبال معنا بخشیدن به شکستها هستند، درگیر شدن کامل با این پرسش مهم را دشوار میسازد که برای چه چیزی و چرا باید ارزش قائل شویم.
علاوه بر این، این اصالت میتواند نحوه واکنش ما به افراد دیگری که شکست وجودی را تجربه میکنند تغییر دهد. به جای آن که به آنان وعده دهیم که از شکستهایشان درس خواهند گرفت و به جای پنهان کردن عمق آن چه آنان تجربه میکنند، ممکن است بتوانیم واقعاً شکست آنان را تشخیص دهیم و سعی کنیم به درستی نسبت به رنج روانیشان حساس باشیم. این نوع همدلی معتبر میتواند مبنای یک گفتگوی صادقانهتر و معنادارتر باشد.