یک شیر زن کنجکاو و فرصت طلب چشمش را به پلنگ جوانی میدوزد که به نظر میرسد هدف آسانی باشد.
به گزارش فرارو، والنتین لاویس راهنمای سافاری ۲۴ ساله فرانسوی در زمان مناسب زمانی که این منظره نادر را در یک ویدئو شکار کرد، در مکان مناسبی بود. او در یک سافاری خصوصی ۱۸ روزه در نامیبیا بود، جایی که او و مهمانانش بقیه سفر خود را در پارک ملی اتوشا سپری کردند.
والنتین در این باره میگوید: ما ۱۲ روز اول را در سراسر نامیبیا صرف بازدید از مناظر شگفت انگیز و کمی حیات وحش کردیم. مهمانان من برای پارک ملی اتوشا بسیار هیجان زده بودند و بنابراین ما ۵ شب باقی مانده را هر روز با سافاری در پارک سپری کردیم.
حوالی ظهر وارد پارک شدیم و برای اولین شب راهی کمپ اولیفانتروس شدیم. ما در حین سافاری مشاهدات فوقالعادهای داشتیم، اما امروز بعدازظهر قطعا یکی از بهترین روزهای زندگی من بود. با عبور گله فیلها از مقابل ما شروع شد، برجی از زرافهها در حال نوشیدن آب با یک گورکن عسلخوار بودند. حدود ساعت ۵ بعد از ظهر تصمیم گرفتم آخرین چاله آب را قبل از حرکت به سمت کمپ برای تماشای غروب خورشید بررسی کنم.
یکی از دلایلی که من این قسمت از اتوشا را دوست دارم این است که بسیار ساکت است و شما اغلب میتوانید بدون مزاحمت مشاهده کنید. یک وسیله نقلیه کنار آب پارک شده بود. به آرامی شروع کردیم به نزدیک شدن و یکی از مهمانانم گفت: شیر! در واقع همینطور بود. یک شیر زن زیبا در فضای باز نه چندان دور از آب نشسته بود. به زودی حیوان دیگری را دیدم که در چاله آب مشغول نوشیدن بود، اما بسیار کوچکتر از شیر به نظر میرسید ... یک پلنگ!
منتظر شدم تا رویارویی اتفاق بیفتد. چند ثانیه طول کشید که شیر شروع به نزدیک شدن به پلنگ ماده کرد که اصلاً از حضور شیر هم خبر نداشت! همه درگیر شدیم و منتظر ماندیم. خودمان را برای لحظهای دراماتیک، اما واقعاً وحشی که باید دنبال شود آماده کردیم.
میهمانان من دوربینهایشان را آماده کرده بودند، و من نیز در حالی که سعی میکردم احساساتم را مهار کنم، تا حد امکان ثابت فیلمبرداری میکردم. این فوق العاده هیجان انگیز بود! شیر بی سر و صدا در حال تعقیب بود و منتظر بود تا قبل از پرش به پلنگ نزدیکتر شود، اما ناگهان پلنگ متوجه کمین شد. برای لحظه ای، آن دو به یکدیگر خیره شدند. پلنگ چرخید و به سرعت به سمت بیشه زار فرار کرد، شیر نیز به تعقیب او پرداخت، اما دست خالی بازگشت.
من سعی کردم رد پلنگی را که پس از حمله ناپدید شد دنبال کنم تا بفهمم به کجا فرار کرده است. به سمت جاده اصلی رفتیم و یکی از همراهان یک بار دیگر او را دید. او در یک بوته خاردار بسیار ناراحت کننده بود، کاملاً وحشت زده و هوشیار. حدود یک ساعت در اطراف ماندیم تا ببینیم آیا او بالاخره آرام میشود و از درخت پایین میآید. متأسفانه او فقط کمی از درخت خاردار پایین تر آمد. وقت آن بود که به کمپ برگردیم، زیرا دروازهها نزدیک بود بسته شوند.