هرسال جمعیت مهاجر راه دور و درازی را برای رسیدن به کورههای آجرپزی شهرک گلدسته (شمسآباد) طی میکنند و خود را به نقطهای از منطقه۱۸ میرسانند که از ابتداییترین امکانات زندگی هم دور است.
به گزارش همشهری، ساکنان موقت آجرپزخانههای منطقه۱۸ باید ساعتها پیادهروی کنند. خانه که نه، بیغولههای این کورهپزخانهها تنها چهارچوبی به نام دیوار و سقف در اختیار کارگرها و خانوادهشان قرار میدهد بیآنکه خیال آنها را بابت سقف بالای سر خود مطمئن کند. خانهها، توسری خورده و عبوس کنار هم ایستادهاند و سمفونی فرسودگی در حومه این شهرک را کامل میکنند.
۲۰ کوره آجرپزی تنها در محدوده شهرک گلدسته چهاردانگه وجود دارد. این کورهها فاصله نسبتاً زیادی با محدوده مسکونی شهرک دارند. با اینحال سازههای بلند این کورهها از دور پیداست و با نگاه کوتاهی در اطراف شهرک، میتوان بیش از ۱۰ کوره را شناسایی کرد.
استفاده از تجهیزات مدرنتر در کورهها، سازههای بلند برجی شکل را از این کورهها حذف کرده و به همین دلیل دیگر کورهها از دور به راحتی پیدا نیستند.
بهار که از راه میرسد، سر و کله خانوادههای مهاجر هم پیدا میشود؛ بچهها فرسنگها از خانه و مدرسه (اگر مدرسهای در کار بوده باشد) فاصله گرفتهاند و به جزیرهای پا گذاشتهاند که در آن خبری از مدرسه نیست؛ اینجا به جز کار کردن، مجالی نیست.
کارگرهای آجرپزخانه میگویند: «خواب و استراحت در اینجا محدود است. هر ساعتی از شبانهروز کامیونی برای تخلیه خاک و یا بردن آجر از راه برسد باید بیدار شویم و کار را شروع کنیم. حتی کسانی که در همین شهرکهای اطراف زندگی میکنند فرصت ندارند که به خانواده خود سر بزنند و شب را در همینجا میمانند و معمولاً دو هفته یک بار به خانه میروند.
حالا که کارگران این آجرپزخانهها کارهای سنگین را بر عهده میگیرند و انجام میدهند، انصاف این است که شرایط کاری بهتری داشته باشند و دلشان به این خوش باشد که درآمد خوبی نصیبشان میشود و یا مرخصیها و خواب و استراحت بجاست.» البته پاییز و زمستان، فصول کمکاری آجرپزخانههاست. با این حال کارگران فرصت چندانی برای استراحت، شوخی و کمی خنده ندارند.
اینجا بقایای تازه کشف شده «شهر سوخته» یا «چغازنبیل» نیست یا دهکدهای که بر اثر کاوشهای باستانشناسی کشف شده باشد؛ اینجا بیابانی قدیمی است که اغلب آجرهای سیمانی و خشتی شهر در آن متولد میشود و با تولد هر آجر، زمینش به اندازه مشتی خاک در خود فرو میرود. «آجرپزخانه»های شهرچهاردانگه، محلی است که در آن تکهای کوچک از زمین جدا میشود تا جای دیگری از این شهر، خانهای تازه سر از خاک بیرون بیاورد. آجرپزخانهها یا کورههای آجرپزی این نقطه از منطقه۱۸ اغلب در محدوده شهرک گلدسته واقع شدهاند و برای رسیدن به آن باید بیابانهایی را پشت سر گذاشت که روزگاری باغهای انگور بودند.
زندگی کشاورزان و باغداران در این نقطه از شهر متوقف شده است، اما همچنان زندگی در کورههای آجرپزی آن در جریان است. حتی زمستانها که نوبت خواب زمستانی کار و فعالیت در آجرپزخانههاست.
باید از ادامه حرکت در جاده انصراف بدهی تا بتوانی دورنمایی از کورههای آجرپزی را ببینی؛ زمینی که در گودی قرار گرفته و اتاقها و سازههای خشت و گلی مثل بقایای یک شهر هزار ساله، چیزی مثل شهر سوخته، پیش چشمت نمایان شود.
خانههای لب جاده انگار در کنار پرتگاهی چند متری قرار گرفتهاند. جادههای خاکی فرعی، با شیبی ملایم راه رسیدن به کورهها را هموار میکنند. شهر آجرهای خام، با کوههای خاکی و خانههای خشتی پیش پایت پهن میشود.
پیش از اینکه به این مکان برسی، نیمههای شب یا اوایل روز، کامیونهای حمل خاک از راه رسیدهاند و تپههای کوچک خاکی را گوشهای از محوطه کوره برپا کردهاند.
«محمود-الف» کارگر جوانی است که ۲۳ سال از عمر خود را برای پختن خشتهای خام پای کورهها گذرانده؛ تقریباً از دوران کودکی. روایت فعالیت کورهپزخانهها از زبان او اینگونه است: «از قدیمالایام برای تهیه خاک خشتها، زمینهای کنار کوره را گودبرداری میکردیم و راز پایین بودن سطح محوطههای آجرپزی نسبت به زمینهای اطرافش، گودبرداریهایی است که از این محوطهها در چند دهه انجام شده است.»
دستها، لباسها و صورتها را گردی از خاک پوشانده و لایههای خشک شده گل، اینجا و آنجا دیده میشود. کارگران کورههای آجرپزی با زبان محلی و اغلب با گویش مشهدی و تربت جامی صحبت میکنند.
محمود ادامه میدهد: «اصل کار در کورههای آجرپزی در تابستان است، اما در فصلهای دیگر سال هم رونق دارند. کارگران فصلی از خراسان و کردستان و جاهای دیگر از راه میرسند و آماده کردن خشتهای خام آغاز میشود. کارگرهای فصلی اغلب زن و فرزند خود را هم به همراه میآورند. بچهها از سن ۸ سالگی میتوانند در اینجا پا به پای مادر و پدر خود کار کنند. در این کوره، حدود ۳۰ نفر در فصل تابستان کار میکنند. اغلب آنها هم متاهل هستند.»
لایهای از گل روی دستکشهایش نشسته. با دست خانههای کنار جاده را نشان میدهد: «کارگرها در همین خانهها ساکن میشوند. خانه که نه؛ محلی موقت برای گذراندن ساعات اندک استراحت.» خانهها خالی از سکنه هستند و انتظار بهار و تابستان را میکشند تا مسافران همیشگی از راه برسند. از کنار پنجره یکی ـ دو خانه، دستمالها و لباسهای شسته شده آویزان است؛ تک و توک کارگران ثابت کورهها در این خانهها زندگی میکنند؛ افرادی که ساکن شهرک گلدسته هستند و دو هفته یک بار برای مرخصی، پیش خانواده خود برمیگردند.
تپههای خاکی به مرور در سولههای نه چندان بزرگ انباشته میشوند. خاک به وسیله نقالهای از این سولهها بیرون میآید و غربال میشود. نخالهها و ریگها از خاک جدا میشوند و خاک به کمک کمی آب و البته دستگاه پرس، به خشتهای خام تبدیل میشود.
خشتها چند دقیقهای در سینی انتظار قرار میگیرند و بعد وسط محوطه روی هم چیده میشوند و اصطلاحاً انبار میشوند. تا اینجای کار در فصلهای گرم هم انجام میشود. قبل از شروع بارندگیهای پاییز، خشتهای خام به کورهها برده میشوند تا پخته شوند. انبوهی از آجرها روی هم چیده شده و روی آنها پوششی پلاستیکی قرار گرفته است تا بارانهای نباریده، رشتههای کارگران کوره را پنبه نکند.
خشتهای خام زیر این پوششهای پلاستیکی، وسط محوطه کورهپزخانه انبار شدهاند. این روزها فصل پخت خشتها در کوره است. کارگران با گاریهای دستی خشتها را به سمت ساختمان کوره میبرند. خشتها به کمک نقاله در کورهها قرار میگیرند و منتظر میشوند تا شعلهها از راه برسند. «منصورخان» ۱۵ سالی میشود که خشت خام را به آجرهای زرد و سرخ تبدیل میکند: «سختترین مرحله کار، بردن آجرها به کوره و قرار دادن آنها در کوره بر روی هم است.»
«کوره» ساختمانی خشتی است با اتاقهای تو در تو و درهای طاقی شکل متعدد که گوش تا گوش آن آجر چیده میشود. کورهها چند سالی میشود که گازکشی شدهاند؛ بنابراین حرارت به کمک لولههای گاز و سوراخهای متعدد از سقف کوره به آجرها میخورد.
دود ناشی از این سوخت گاز، از طریق سوراخهایی که در دیواره داخلی کوره تعبیه شده به بیرون هدایت میشود. جابر عیوضی اتاقک بالای سقف کوره را نشان میدهد: «جدیداً دود کورهها به وسیله اتاق فن یا پنکه، به بیرون از کوره میرود. قبل از اینکه این فنها هوای این کوره را تمیز کنند، کورهها شکل دیگری داشتند.»
کارگر جوان برجهای بلند آجرپزی را در اطراف نشان میدهد: «این برجهای لولهای شکل کار بیرون بردن گازها از کوره را انجام میدادند. هرچه ارتفاع این برجها بلندتر بود، دود بیشتری از آن به بیرون از کوره هدایت میشد.
اما از وقتی فنها در کورهها مورد استفاده قرار میگیرند، استفاده از این برجها منسوخ شده است.» کورههای آجرپزی جدید «قمیر» نام دارند. قمیرها و اتاقهای تو در توی آن مدام از حضور آجرهای پخته و خشتهای خام پر و خالی میشود. آجریکه بعد از سرد شدن از این سازههای خشت و گلی بیرون میآید، آماده فروش و استفاده است.
«از وقتی نقالهها و دیگر ابزار وارد کار آجرپزی شدهاند، کار ما کمی راحتتر شده است. با این حال کار کردن در کنار کورههای آجرپزی طاقت زیادی میخواهد. بهخصوص در تابستان ماندن در کنار کورهها کار دشواری است.» «صابر - میم» آجرهای پخته شده و سرد شده را روی نقاله میریزد تا از کوره بیرون ببرد. از روزها و شبهایی میگوید که از خانه و زندگیاش دور مانده و شب را در همین آجرپزخانهها به صبح رسانده بیآنکه چند ساعتی خواب راحت داشته باشد.
او میگوید: «هر روز که این گلها را به آجر تبدیل میکنیم و هر بار که این آجرها را برای فروش به بیرون از آجرپزخانه میفرستیم، با خودم میگویم کی میشود که بتوانم چهاردیواریای با همین آجرها برای خودم بنا میکنم؟ در خیالم با این آجرها خانهای میسازم. دیوارهایش را بلند و محکم میسازم. مشتریای داریم که هر بار برای بردن سفارشهایش به اینجا میآید میگوید صابر! همه جا را با این آجرهاآباد کردی، اما خودت هنوز خانهای برای خودت نداری.» و تند و تند آجرها را روی نقاله میریزد و به خانهای که قرار است در همین اطراف بسازد فکر میکند.
ناگفته نماند ۱۸ ساعت طول میکشد تا خشت خامی در کوره آجرپزی به خوبی پخته شود و آجرهای پخته شده از کوره بیرون آورده شوند. بعد از این مدت، کارگرها و دستگاهها دست به کار میشوند تا آجرها دوباره روی هم در کوره قرار بگیرند تا «پخته شود خامی.»