شاید برای شما نیز پیش آمده باشد که در یک محفل خانوادگی یا جمع دوستانه احساس کرده اید شخصی به شما نگاه میکند. حتی گاهی اوقات احساس میکنیم که توسط فردی که کاملاً خارج از دید ماست، تحت نظر هستیم.
به گزارش خبرآنلاین، شاید این اصطلاح که چشمها پنجرهای به روح هستند به گوش شما نیز خورده باشد. جالب اینجاست که این اصطلاح تا حدود زیادی درست است و نشان از شیفتگی ذاتی انسان به چشمها دارد. تحقیقات جدید نشان میدهد مغز انسان به گونهای تنظیم شده است تا روی نگاه دیگران قفل شود.
در این تحقیق، دانشمندان به وجود یک شبکه عصبی گسترده در مغز پی برده اند که مختص پردازش نگاه افراد است. برای اثبات این موضوع گونهای از میمونها که با نام ماکاک شناخته میشوند مورد آزمایش قرار گرفتند که در طی آن، زمانی که یکی از میمونها دیگری را زیر چشمی میپایید، در سیستم عصبی میمون دیگر، دستهای از نورونهای عصبی درحال انتشار بود.
در نتیجه این تحقیق، احتمالا ما انسانها نیز مانند ماکاکها روی نگاهها حساس هستیم و اساسا برای درک نگاههای زیرچشمی دیگران یک سیم کشی از جنس نورونهای عصبی خاص داریم.
البته این تنها مغز نیست که ما را به سمت نگاه دیگران میکشاند؛ چشمهای ما نیز به گونهای استثنایی طراحی شده اند که متوجه نگاه دیگران میشوند و میتوانند به راحتی جهت نگاه را آشکار کنند. در واقع، ساختار چشم ما تقریباً از همه گونههای دیگر متمایز است.
اگر دقت کرده باشید ناحیه اطراف مردمک ما (صلبیه) بسیار بزرگ و کاملا سفید است. این امر تشخیص جهت نگاه یک نفر را بسیار آسان میکند.
اما در بسیاری از حیوانات، به ویژه در حیواناتی که در طبیعت توسط سایر جانوران شکار میشوند، مردمک مقدار زیادی از چشم را اشغال میکند یا صلبیه تیرهتر است که علت آن را میتوان در این مورد یافت که طعمه نباید متوجه شکارچی خود در طبیعت شود وگرنه اساس شکار بهم میریزد.
اساساً، چشم ها، زمانی که اتفاق معناداری در حال رخ دادن است به ما بصیرت میدهند. تغییر توجه از سوی شخص دیگر میتواند، به طور بازتابی توجه ما را در راستای نگاه او هدایت کند.
تصور میشود اهمیت نگاه در بین ما انسانها ریشه در نیاز ما به تعاملات مشارکتی دارد و به همین دلیل این سیستم پردازشی تکامل یافته است. بسیاری از دانشمندان براین باورند که به واسطه وجود این سیستم پردازشی، بسیاری از مهارتهای اجتماعی پیچیدهتر ما نیز شکل میگیرند.
البته گاهی نیز ممکن است این سیستم دچار اختلالاتی شود؛ برای مثال، در اختلال اتیسم، افراد کمتر به چشمها و یا افراد به طور مستقیم نگاه میکنند. آنها همچنین نمیتوانند متوجه نگاه مستقیم دیگران روی خود شوند.
در مقابل، افرادی که دچار اختلال اضطراب اجتماعی هستند، بیشتر از دیگران متوجه نگاه دیگران روی خود شده و دچار استرس و ترس شدید میشوند. این افراد همچنین، بیشتر به چشمها و افراد خیره میشوند.
شاید در وهله نخست تصور کنید که این موارد چندان مهم نیستند، اما باید بدانید که بسیاری از ابتداییترین واکنشهای روانشناختی ما انسانها درگیر همین نگاه به ظاهر ساده و درک آن است. نگاه مستقیم باعث میشود افراد قابل اعتمادتر و جذابتر به نظر برسند.
برای مثال، زمانی که با چند نفر وارد یک مباحثه میشوید، این قابلیت که از یک نگاه به نگاه دیگر بپرید و نشان دهید که متوجه صحبت و حضور همه افراد هستید، تنها درصورتی ممکن میشود که متوجه نگاه دیگران شوید و بتوانید جهت آن نگاه را تشخیص دهید.
اگر سیستم پردازش نگاه مغز سالم باشد، تمام این فرآیندها در یک چشم به هم زدن و به صورت کاملا ناخودآگاه رخ میدهند و شما در آن مباحثه ابتداییترین پیروزی، یعنی پذیرفته شدن توسط یک جامعه نصیب تان میشود.
از آنجایی که چشم انسان برای تشخیص آسان جهت نگاه طراحی شده است، اینکه بفهمیم آیا کسی به ما نگاه میکند یا خیر چندان کار سختی نیست. برای مثال، اگر شخصی که درست روبروی شما در قطار نشسته است به شما نگاه کند، میتوانید جهت نگاه او را بدون اینکه اصطلاحا با او چشم در چشم شوید، تشخیص دهید.
با این حال، این تشخیص برای تمام جهات نیز ممکن نیست و ما فقط میتوانیم در چهار درجه از نقطه ثابت مرکزی خود یک نگاه را تشخیص دهیم.
البته سیستم عصبی و روانشناختی انسان تنها به این سیم کشی طراحی شده در بدن اکتفا نمیکند و برای تشخیص جهت نگاه دیگران، حرکت بدن اشخاص را نیز زیر نظر میگیرد.
همچنین گاهی ممکن است اصلا زیر نظر کسی نباشیم، اما احساس کنیم کسی به ما نگاه میکند. دلیل این اتفاق واکنش سیستماتیک انسان برای سازگاری خود با اتفاقات قریب الوقوع است. به این ترتیب سیستم عصبی انسان تا حد امکان فرد را به ویژه برای موقعیتهای تهدید آمیز آماده میکند.
حالا تصور کنید فردی دقیقا در نقطه کور شما یعنی پشت سرتان ایستاده باشد و به شما نگاه کند. احتمالا باز حضور یک نگاه سنگین روی خودتان را حس میکنید، ولی دقیقا نمیتوانید آن را جهت یابی کنید.
متاسافانه هنوز تحقیقات کافی و قابل اتکایی برای توضیح این موضوع انجام نشده است که بتوان این مسئله را به صورت علمی توضیح داد و احتمالا این قسمت بیشتر ریشه روانشناختی داشته باشد.