ابتدا برای دعوای ناموسی به مشهد آمدیم. قرار دعوا داشتیم. من با دوستانم هماهنگ کردم که با خودروی پراید «صمد» شبانه وارد مشهد شویم، اما وقتی دستگیر شدیم، ماجرای زورگیریها لو رفت و شاکیان گوشیهای خودشان را شناسایی کردند که درون خودروی ما بود...
به گزارش خراسان، اینها بخشی از اظهارات سرکرده یک باند مخوف زورگیری است که شاکیان، صحنههای دلهره آمیزی را از چگونگی رویارویی با اعضای این باند خطرناک روایت میکنند.
ماجرای دستگیری اعضای این باند ساعت ۲ بامداد چهاردهم مرداد زمانی آغاز شد که نیروهای گشت نامحسوس کلانتری سناباد مشهد در خیابان دستغیب به یک دستگاه پراید مشکی رنگ مشکوک شدند که با چسباندن پنبه به برخی شمارههای پلاک انتظامی، اعداد آن به شیوهای بسیار ماهرانه تغییر یافته بود. وقتی نیروهای گشت به سه سرنشین پراید دستور «ایست» دادند، ناگهان ورق برگشت و راننده پراید در تاریکی شب پدال گاز را فشرد تا از چنگ پلیس بگریزد، اما پس از طی مسافتی، کنترل فرمان را از دست داد و خودرو با بلوکههای وسط بولوار در تقاطع خیابان فلسطین برخورد کرد.
در این هنگام یکی از سرنشینان پراید قمهای را بیرون کشید و به طرف ماموران حمله ور شد، ولی نیروهای کارآزموده تجسس در یک عملیات ضربتی و با استفاده از افشانه «فلفل» آنها را خلع سلاح و دستگیر کردند.
در بازرسی از داخل خودروی پراید، تعدادی چاقوی تیز و قمه به همراه چند دستگاه گوشی تلفن همراه کشف شد و متهمان با دستور سرگرد محمدباقر بهرازفر (رئیس کلانتری سناباد) به مقر انتظامی انتقال یافتند و مورد بازجویی قرار گرفتند.
در حالی که متهمان مدعی بودند برای قرار دعوا از قوچان به مشهد آمده اند، ناگهان گزارشی از یک زورگیری توسط سرنشینان پراید مشکی در گلبهار به پلیس رسید که بررسیها نشان داد متهمان دستگیر شده در زورگیری وحشتناک در شهر جدید گلبهار نقش داشته اند و همدست دیگر آنان نیز پس از تصادف با موتورسیکلت سرقتی روانه بیمارستان شده است.
مال باخته ۱۸ ساله که سرنشینان پراید را شناسایی کرده بود، درباره این حادثه وحشتناک به پلیس گفت: سوار بر موتورسیکلت در گلبهار حرکت میکردم که ناگهان راننده یک دستگاه پراید با سپر خودرو به موتورسیکلت کوبید و مرا روی زمین انداخت. در این هنگام چند نفر که یکی از آنان کلاه کشی (نقاب) داشت از خودرو پیاده شدند و گوشی تلفن مرا با تهدید قمه گرفتند. سپس یکی از آنان سوار موتورسیکلتم شد و به طرف قوچان رفت. بقیه هم سوار بر پراید به طرف مشهد حرکت کردند و....
در همین حال بررسیها نشان داد که عضو چهارم باند در مسیر فرار، با موتورسیکلت تصادف کرده و توسط اورژانس به بیمارستان طالقانی مشهد منتقل شده است؛ بنابراین متهم مذکور در مراکز درمانی تحت نظر پلیس قرار گرفت و بازجویی از سه عضو دیگر باند در حالی ادامه یافت که تحقیقات درباره گوشیهای کشف شده از خودروی متهمان، ماجرای این پرونده را به زورگیریهای مخوف مشهد گره زد. با شناسایی مالک یکی از گوشیها مشخص شد که زورگیران خطرناک با زخمی کردن جوانی در منطقه الهیه مشهد، گوشی تلفن و ۳۰۰ هزار تومان وجه نقد او را در نیمه شب زورگیری کرده اند و....
این گزارش حاکی است، در حالی که تحقیقات افسران زبده دایره تجسس از اعضای این باند خطرناک ادامه داشت و آنان برای مشاورههای روان شناختی در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آماده میشدند، سرکرده این باند مخوف در گفت وگویی متفاوت به سوالات خبرنگار نیز پاسخ داد.
آن چه میخوانید نتیجه گفتگو با زورگیری خطرناک است که همه اعضای بدنش را خالکوبی کرده بود و اندامی ورزیده داشت، اما نگاهش ترسناک و رعب آور بود به طوری که گویی معدنی از خشم و کینه و نفرت است. وقتی هدف از مصاحبه را برایش بازگو کردم بابی اعتنایی خاص گفت: دیگر هیچ چیز و هیچ کس برایم مهم نیست! این حرفها چه فایدهای دارد که هم وقت مرا میگیرید و هم خودتان را خسته میکنید!
این دفتر و دستک را جمع کنید و ما را به حال خودمان بگذارید! زمانی که من زیر مشت و لگدهای پدرم میشکستم و غرورم لگدمال میشد، شما کجا بودید؟ وقتی من و خواهرم اشک ریزان تلاش میکردیم تا مادرمان را از کتکهای مرگبار پدرم نجات دهیم، شما چه میکردید؟ من از همان دوران کودکی آموختم که باید خشن و خطرناک باشم تا دیگران از من حساب ببرند! من این خشم ونفرت را از پدرم آموختم و....
خیلی عصبانی هستی، قصد داری از مردم انتقام بگیری؟
من که تباه شده ام! باید هم انتقام بگیرم!
برادر و خواهرت چند ساله هستند؟
برادرم ۱۶ سال دارد و خواهرم ۲۰ ساله است.
برادرت هم مانند تو خلاف میکند؟
نه! ولی خیلی زود او هم مسیر خلافکاری را در پیش میگیرد.
شغل و حرفهای هم داری؟
فقط کمی کشاورزی بلدم!
سواد چی؟
درس خوانده ای؟
تا کلاس پنجم ابتدایی تحصیل کردم و بعد ادامه ندادم!
چرا؟
دلم میخواست درس بخوانم، آدم باشم، عاشق درس و مدرسه بودم، چون حیاط مدرسه بهترین تفریحگاه من بود، ولی پدرم نگذاشت. او میگفت: از درس و مشق هیچ چیزی به دست نمیآوری! و... انگار که الان همه دنیا را به دست آورده ام!
پدرت نظرش را گفت، اما تو را که از تحصیل منع نکرد؟
یک روز وقتی در کلاس پنجم درس میخواندم، از مدرسه به خانه آمدم و دیدم خواهر کوچکم نیست. از مادرم پرسیدم کجاست؟ با ترس گفت: رفته برای پدرت مواد بگیره! خیلی عصبانی شدم، دعوا به راه انداختم! فریاد زدم! پدرم را همان گونه که آموخته بودم، تهدید کردم و گفتم آخرین باری باشد که خواهرم را به خانه خلافکاران میفرستی!
پدرت معتاد بود؟
بله! از روزی که به خاطر دارم همواره بساط منقل و وافورش پهن بود! چقدر با آتش همین منقل به خاطر شیطنت هایم داغ شدم! ولی نمیخواستم خواهرم برای تهیه مواد به خانه خلافکاران برود. من خودم از مدرسه که بازمیگشتم برای خرید مواد میرفتم البته گاهی هم برای آنها مواد میفروختم! خلافکارها را میشناختم و میدانستم در آن خانهها چه خبر است به همین خاطر اجازه نمیدادم خواهرم به این مکانها برود!
خودت هم مصرف میکنی؟
بله!
چه نوع موادی استعمال میکنی؟
بگو چی مصرف نمیکنی؟ پاسخش راحتتر است! شیره، تریاک، بنگ، مشروب، شیشه و... هنوز هم بگم!
مادرت هم مواد مصرف میکند؟
او آدم بدبختی است که پدرم هر بلایی به سرش آورد، دم نزد! فقط سکوت کرد. بعد از ۲۵ سال زندگی مشترک هنوز خارج شهر را ندیده است.
یعنی با هم اختلاف دارند؟
نه! فقط در خانه مانند یک کارگر کار کرده است! حتی سر یک سفره با پدرم غذا نخورده چرا که پدرم همواره با دوستان معتادش وقت صرف میکند و غذایش را هم پای منقل میخورد! مادرم حتی با شوهرش برای سیزده بدر هم بیرون نرفته، در واقع نمیتواند برای خودش از مغازه یک جفت جوراب بخرد!
پس چرا در این سالها طلاق نگرفت؟
بین بد و بدتر انتخاب کرد. بیش از ۱۰ بار تا مرز طلاق رفت، اما باز هم به خاطر فرزندانش برگشت.
خانواده ات میدانند به جرم زورگیری دستگیر شده ای؟
بار اولم که نیست حتما میدانند.
سابقه دار هستی؟
بله! ۳ سابقه کیفری دارم.
به چه جرمی؟
نزاع و درگیری و جعل اسکناس.
یعنی اسکناس جعل کردی؟
پولهای جعلی را در بازار خرج کردم که به همین دلیل ۴۰ روز در زندان بودم. برای دعوای ناموسی هم زندانی شدم! یک بار هم سر پدرم را شکستم!
چرا پدرت را کتک زدی؟
به خاطر خواهرم! چون قبلا هشدار داده بودم که او را نزد خلافکاران نفرستد، ولی گوش نکرد من هم آن زمان ۱۶ ساله بودم که فلاسک چای را بر سرش کوبیدم و بعد به سراغ خلافکار محله رفتم و او را هم زخمی کردم.
چرا این همه روی اعضای بدنت خالکوبی کرده ای؟
باید همه بفهمند که من قدرت دارم (باید مردم با دیدن این تصاویر از من بترسند فقط به همین دلیل خالکوبی کرده ام.)
طرحها و تصاویر خالکوبی را چگونه انتخاب میکنی؟
هر تصور و افکاری که در ذهنم جاری شود یا دردی به سراغم بیاید، تصویر آن را خالکوبی میکنم.
حتی این سلاحها را؟
بله! حتی اسلحه!
چرا میخواهی مردم از تو بترسند؟
به خاطر این که من دنیایی از عقده ام. آن قدر تحقیر شدم و کتک خوردم که حالا میخواهم انتقام بگیرم! فرقی هم نمیکند چه کسی در مسیرم قرار بگیرد!
انتقام عقده هایت را از مردم میگیری؟
بله! خوب به خاطر دارم در کلاس اول ابتدایی قرار بود از طرف مدرسه به اردو برویم، ولی باید نفری ۵۰ تومان پول میدادیم تا ثبت نام کنیم. روزشماری میکردم تا زمان اردو فرا برسد. وقتی به پدرم گفتم ۵۰ تومان بدهد! چند سیلی به صورتم زد و گفت: این هم پول! دو روز گریه میکردم. پدربزرگم یک کیلو عدس داد تا آن را بفروشم و برای اردو ثبت نام کنم، اما پدرم پول عدسها را هم از من گرفت و گفت: برو برایم شیره بخر! آن روز تا چشم کار میکرد به اتوبوس نگاه کردم که از من دور میشد و من شادی بچههای همکلاسی ام را که میدیدم، با خودم میگفتم روزی از همه شما انتقام میگیرم! ولی هیچ کس از من نپرسید چرا اردو نرفتی؟ باید آن روز این سوال را از من میپرسیدند نه امروز که یک زورگیر سابقه دار هستم!
زورگیری و خلاف را از چه زمانی شروع کردی؟
از ۱۵ سالگی. از همان زمانی که من هم مانند دیگر بچهها میخواستم پول توجیبی داشته باشم! به تفریح بروم و شاد باشم!
کلام آخر!
به جای این که با امثال من بعد از ارتکاب جرم مصاحبه کنید، بروید در مدارس دانش آموزانی را که سرگذشتی مانند من دارند، پیدا کنید و مشکل آنها را بپرسید قبل از آن که مانند من به یک زورگیر خطرناک تبدیل شوند و از مردم انتقام بگیرند! آنها را بیابید و به زندگی خانوادگی هرکدام سر بزنید تا وقتی بزرگ شدند با دست بند و پابند جلوی شما ننشینند!
زورگیر ۲۲ ساله این حرفها را گفت و بدون خداحافظی اتاق را ترک کرد.