محسن هاشمی در روزنامه شرق نوشت: بعد از جنگ تحمیلی، در طول حداقل سه دهه، در هزاران مقاله، سخنرانی، کتاب و... از توسعه پایدار کشور صحبت شده و مثالهایی نیز از موفقیتهای کشورها و کلانشهرهای جهان زده شده است.
ولی متأسفانه با وجود چشمانداز برای کشور و شهرداری و برنامههای پنجساله (هماکنون برنامه ششم را به پایان رساندهایم و مشغول تحریر برنامه هفتم هستیم) و طرح جامع برنامههای پنجساله شهر تهران، بودجههای سالانه شهرداری، قوانین و آییننامههای جاری و عملیاتی و طرحهای تفصیلی، موضعی، موضوعی و اجرائی مصوب و وجود برنامه جامع پنجساله شهرداری تهران، مصوب شورای شهر پنجم که در اختیار شورای ششم و شهرداری است و هنوز دو سال از آن باقی مانده و دچار بیتوجهی و بیمهری است، بعید است مشکلات و نارساییهای متنوع تهران به دلیل نبود درآمد پایدار، حملونقل عمومی کارا و غیرآلاینده و دقیق، خدمات شهری مناسب، شهرسازی و معماری مبتنی بر بازآفرینی بافت فرسوده، صیانت فرهنگی، غنیسازی اوقات فراغت، شهر هوشمند و احترام به حقوقق شهروندی و... به این زودی برطرف شود.
قرار بود با اجرای طرح جامع، برنامهها و قوانین، سطح زندگی شهروندان تهرانی روزبهروز بهتر و به شاخصهای کلانشهرهای پیشتاز در جهان نزدیک شود، اما به دلیل فراموشی اجرای برنامهها و قانونمحوری، به سمت ناپایداری و عدم توازن در اکثر موارد مذکور پیش میرود.
با مطالعه و تحقیق در اجرای همه اسناد بالادستی و بررسی مشکلات و تطبیق با شاخصها و استانداردهای حکمرانی خوب و اولویتهای حوزه شهری و با در نظر گرفتن اولویتها و انتظارات شهروندان، کارشناسان و بزرگان امر مدیریت شهری در مراکز تحقیقاتی و پژوهشی ازجمله مرکز مطالعات و برنامهریزی برای شهر تهران، مشخص میشود که متأسفانه با ارائه تحلیلها، اطلاعات و آمارهای نادرست از طرف مجریان و ایدهگرایی به جای واقعگرایی، عقل گرایی و عملگرایی نسبت به حل مشکلات تهران به صورت پایدار عمل نکردهایم.
تهران با سابقه ۲۰۰ساله و با حدود ۸۰۰ کیلومترمربع وسعت و جمعیت ۹ میلیون نفری، ۲۲ منطقه، ۱۲۳ ناحیه، ۳۷۴ محله و بودجه فعلی سالانه حدود ۵۰ هزار میلیارد تومان، هوایی عمدتا ناسالم و غیرپاک و رشد اقتصادیای کندشده دارد که شوربختانه در منطقه فعال زلزلهخیز و با ساختمانهای آسیبپذیر در مقابل زلزله قرار دارد.
جرائم و آسیبهای اجتماعی کمرشکن رو به افزایش است و شهرسازی نامتوازن با ۳۰ درصد مسکونی و با بافت فرسوده پروسعت، ۲۰ درصد معابر، ۱۵ درصد تجاری و اداری، ۱۰ درصد فضای سبز و ۱۰ درصد خدمات شهری، پنج درصد کشاورزی و باقیمانده نظامی و بایر، تولید انبوه پسماند بدون جداسازی، حدود سه هزار کیلومتر معبر اعم از بزرگراه، خیابان، معبر دسترسی محلی، ۲۰ میلیون جابهجایی و سرعت متوسط حرکت ۲۰ کیلومتر در ساعت بدون حملونقل عمومی کارا و با هزارو ۵۰۰ مرکز فرهنگی، اجتماعی و ورزشی بهعنوان یک کلانشهر پرمخاطره شناخته میشود و جایگاه مناسبی در میان کلانشهرهای جهان ندارد؛ بنابراین اداره ابرشهری مانند تهران بدون اجرای دقیق برنامههای همهجانبه امکانپذیر نیست و باید شهردار و مجریان، خود را موظف به اجرای دقیق برنامه دانسته و به نظارت شورای شهر تن دهند.
به صورت شفاف، اطلاعات و آمار لازم در امر اجرای برنامهها در اختیار مردم قرار گیرد تا پایش اجرای برنامهها از طرف شورا، مردم، شورایاریها و دستگاههای نظارتی به دقت صورت گیرد. به این صورت کمکم رضایتمندی مردم در ابعاد مختلف در امر کیفیت زندگی به دست میآید.
علاوه بر کیفیت زندگی، تهران باید شهری جهانی یا فراملی حداقل در منطقه باشد. از مهمترین شاخصهای شهرهای فراملی میتوان حملونقل و زیرساخت ارتباطی و مخابراتی پیشرفته، ارتباطات وسیع بینالمللی، چندفرهنگی و پلورالیسم، امکانات اوقات فراغت درخور توجه ازجمله تأسیسات و زیربناهای ورزشی بینالمللی را نام برد و شهرهایی مانند توکیو، پاریس، لندن، نیویورک و... با ۱۲ شاخص مقام اول را دارند.
از سئول، پکن و کوالالامپور بهعنوان کلانشهرهایی با ۹ شاخص نام برده میشود و دوبی، استانبول و جاکارتا با هفت شاخص در مقام سوم هستند. ولی متأسفانه تهران در وضعیت سوق به سمت سیاهچالگی شهری قرار گرفته و اگر به برنامههای کشوری و شهرداری عمل نشود، به سمت شهرهایی مانند بغداد، پیونگیانگ، کابل و... پیش خواهد رفت.
با تمام مسائل مطرحشده، باید اذعان کرد بدنه شهرداری تهران دارای متخصصانی است که در زمره بهترین کارشناسان شهری قرار دارند و در نتیجه نباید متخصصان و سرمایههای علمی و اجرائی شهر که خود ثروتی برای شهر تهران محسوب میشوند و البته اجرای برنامهها، فراموش شوند و با خرد جمعی و برنامهمحوری و تعامل نزدیک با شورای شهر و پرهیز از قانونگریزی و برنامه گریزی و نگاه ویژه به حقوق شهروندی و ایجاد شفافیت در شهرداری و تصمیمسازی با متانت و خارج از هیاهو و در آرامش کامل، با در نظر گرفتن هزینه و فایده و توجه به انسانمحوری، محیطزیستمحوری، شادیمحوری، سلامتمحوری و فرهنگمحوری صورت گیرد.
وعدهها و عملکرد مدیریت شهری تهران در یکسالگی، حاکی از بیتوجهی به برنامه پنجساله مصوب شورای پنجم و متخصصان است و بیشتر وعدههای کلان در سطح کشور و دولت داده میشود.
برای مثال رفع آسیبهای اجتماعی و بهویژه معتادان متجاهر، تولید انبوه مسکن و تکمیل پنجساله سامانه حملونقل ریلی انبوه برای تهران با ۱۰ میلیون سفر و حتی ساخت ایستگاه مترو برای زندان فشافویه در ۳۰کیلومتری کهریزک و متروی پرند در ۵۰کیلومتری تهران و... نمونههایی از وعدههاست.
حداقل با توجه به تخصص من در بخش حملونقل ریلی انبوه (مترو)، خیز برداشتهشده نشان از عدم موفقیت دارد. درباره تولید مسکن و حل مشکل معتادان متجاهر نیز کارشناسان امیدوار نیستند؛ چراکه با وضعیت مالی شهرداری بعید است به موفقیت چندانی برسند.
تا تولید انبوه معتاد همچنان پابرجاست، با جمعآوری آنها مشکل اعتیاد حل نمیشود و باید کاری کنیم که هم معتاد جدید ایجاد نشود و هم با پاکشدن به جامعه برگردند و روشهای پلیسی و قرارگاهی جواب نمیدهد. البته وعدههای دیگری هم هست که این مکتوب را طولانی میکند که انشاءالله در فرصت مناسب به آن خواهیم پرداخت.
در خاتمه تأکید میکنم راهی جز برگشت به برنامهمحوری، آنهم برنامههای مصوب و استفاده از خبرگان و متخصصان شهری نداریم. اجرای دقیق برنامهها و نظارت نباید فراموش شود و روی کاغذ بماند. با یادی از شاعر فقید «سایه»، این مقال را به پایان میبرم.
چه خوش افسانه میگویی به افسونهای خاموشی
مرا از یاد خود بستان بدین خواب فراموشی
نمیسنجند و میرنجند از این زیبا سخن سایه
بیا تا گم کنم خود را به این خلوتهای خاموشی