با آن که مدت زمان عقد موقتم به پایان رسیده است و قصد دارم از همسرم جدا شوم، اما او مرا تهدید به قتل میکند، در حالی که رفتاری بسیار پرخاشگرانه دارد و مدام مرا کتک میزند....
به گزارش خراسان، این زن جوان گفت: از روزی که به دنیا آمدم به طور مادرزادی دچار بیماری حسی و حرکتی بودم. از همان زمان تحت پوشش بهزیستی قرار گرفتم، اما ۱۰ سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم را در یک سانحه تصادف از دست دادم و این گونه سرنوشت من تغییر کرد. از آن روز به بعد عموی پیرم سرپرستی من و برادر کوچکم را به عهده گرفت، به همین دلیل در همان دوران کودکی درس و مدرسه را رها کردم تا بتوانم به مخارج زندگی خانواده عمویم کمک کنم.
با آن که دختری منزوی و گوشه گیر بودم، اما سبزیجات، زرشک و زعفران را به طور امانتی به خانه میآوردم و با پاک کردن آنها درآمدی داشتم. از سوی دیگر این معلولیت جسمی بسیار مرا آزار میداد و نمیتوانستم با این شرایط کنار بیایم. این در حالی بود که مرگ پدر و مادرم نیز روحیه مرا از بین برده بود. در همین روزها با پروانه آشنا شدم.
او از من بزرگتر بود و در همسایگی ما زندگی میکرد. ساعتهای زیادی را با پروانه همکلام میشدم و اوقاتم را با او سپری میکردم تا این که دوستم مرا در فضای مجازی با جوانی آشنا کرد که مدعی بود مشاور خانواده و ازدواج است. آن جوان چند بار به صورت تلفنی با من تماس گرفت و به حرفها و درددل هایم گوش داد.
او از امید به آینده و یک زندگی رویایی برایم سخن میگفت به طوری که شیفته حرف هایش شدم. مدتی بعد اصرار کرد تا به دیدارش بروم و از نزدیک با من صحبت کند، ولی زمانی که سر قرار رفتم او مرا به خانه یکی از دوستانش برد و هدف آزار قرار داد. اگر چه تصمیم گرفتم از او شکایت کنم، ولی هیچ گونه نشانی یا شماره تلفنی از او نداشتم. همان خطی هم که چند بار با من تماس گرفته بود، به فردی تعلق داشت که یک سال قبل از دنیا رفته بود.
از سوی دیگر من پولی برای پیگیری شکایت نداشتم تا هزینههای آن را پرداخت کنم، به همین دلیل تصمیم گرفتم دیگر با چشم باز به اطرافم نگاه کنم تا فریب شیادان شیطان صفت در فضاهای مجازی را نخورم. خلاصه با اصرار عمویم با مردی ازدواج کردم که ۲۰ سال از خودم بزرگتر بود و نمیخواست همسر و فرزندانش از این ماجرا مطلع شوند، اما یک سال بعد و در حالی که دخترم را باردار بودم، همسر اول شوهرم متوجه این ازدواج شد و تقی هم به ناچار مرا طلاق داد.
این گونه بود که من با یک دختر خردسال دوباره به خانه عمویم بازگشتم، ولی او توان نگهداری از من و فرزندم را نداشت، به همین دلیل وسایلم را برداشتم و به خانه پدری ام رفتم. برادر کوچک ترم کار میکرد و مبلغی برای مخارجم میپرداخت، ولی زمانی که برادرم به خدمت سربازی رفت، جوان ۲۰ سالهای از من خواستگاری کرد و مرا به عقد موقت خودش درآورد، اما «فرید» تعادل روحی و روانی ندارد و مرا تا سرحد مرگ کتک میزند.
او جوانی مشروب خوار است و با هر بهانهای سر و صدا به راه میاندازد. قبلا به خاطر این که دوباره سرگردان و آواره نشوم، کتک هایش را تحمل میکردم، ولی دیگر خسته شده ام و میخواهم از او جدا شوم. این در حالی است که مدت زمان عقد موقتمان سپری شده، ولی فرید حاضر نیست مرا رها کند به همین دلیل مدام مرا تهدید به قتل میکند و....
با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) رسیدگی به این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.