دکتر سمیه بابائی، روانشناس خانواده و کودک میگوید: «در طلاق سالم قرار نیست پدر یا مادر از صحنه زندگی کودک حذف شود. اگر کودک با مادرش زندگی میکند، حق این را دارد که با پدرش نیز به مهمانی، تفریح، مسافرت، خرید و... برود.»
به گزارش ایرنا، جدایی یا طلاق یک تجربه بسیار استرسزا برای همه افراد درگیر است، اما با طلاق والدین، کودکان اغلب احساس میکنند که تمام دنیایشان وارونه شده است. در هر سنی، مشاهده انحلال ازدواج والدین و فروپاشی خانواده میتواند آسیبزا باشد.
بچهها ممکن است احساس شوک، عدم اطمینان یا عصبانیت کنند. برخی حتی ممکن است احساس گناه کنند و خود را به خاطر مشکل پیشآمده سرزنش کنند. در مقابل، والدین نیز با چالشهای متعددی از جمله افسردگی، مشکلات مالی، ترس، تنهایی و... دستوپنجه نرم میکنند.
یکی دیگر از چالشهای مهمی که والدین با آن روبهرو هستند، فرزند پروری است؛ این مسئله بهخصوص برای مادری که حضانت فرزند را به عهده دارد کمی سختتر و پیچیدهتر است، اما یک والد آگاه و بالغ با بهکارگیری روشهای مختلف میتواند پیامدهای طلاق در کودک را کاهش داده و انعطافپذیری او پس از جدایی پدر و مادر را تا اندازه قابلتوجهی افزایش دهد.
دکتر سمیه بابائی، روانشناس خانواده و کودک و مدرس دانشگاه شهید بهشتی در گفتگو با ایرنا زندگی توضیح میدهد که یک مادر پس از جدایی چگونه در خصوص فرزند پروری آگاهی خود را افزایش دهند.
قبل از هر چیز باید بگویم استفاده از لفظ مادر مطلقه متأسفانه لفظ اشتباهی است که اغلب در جامعه بهکاربرده میشود. اگرچه این لفظ در حقوق به معنای زن طلاق دادهشده قلمداد میشود، ولی این لفظ به لحاظ فرهنگی باید اصلاح شود؛ بهتر است ما از لفظ مادران مجرد استفاده کنیم.
با به کار بردن لفظ مادر مطلقه، درواقع عاملیت از مادر گرفته میشود و این معنا ظهور پیدا میکند که زن هیچ تمایلی برای طلاق نداشته است؛ در حالی که اینطور نیست و بر اساس آماری هم که وجود دارد غالب درخواستهای طلاق که به دادگاههای خانواده ارجاع داده میشود، خواهان اصلی زن است؛ بنابراین، این مسئله مهمی است که مادر را صاحب عاملیت بدانیم که برای طلاق خواسته داشته است.
اینکه ما تنها مسئول مراقبت از فرزند را بعد از طلاق مادر بدانیم، اشتباه محض است: «باید در نظر داشت که بچه نه مال پدر است نه مال مادر بلکه بچه موجود ارزشمند و سرمایه انسانی است که متعلق بهکل جامعه است و همه افراد در حیطه مربوط به خود باید از آن مراقبت کنند؛ از قاضی گرفته تا روانشناس، مادر، پدر، پدربزرگ و مادربزرگ، مدرسه و... در حوزه مراقبت از بچه مسئول هستند و باید خود را مسئول بدانند که در مواقع حساس ازجمله طلاق والدین باید چگونه برخورد کنند تا کودک آسیب نبیند؛ بنابراین این تنها وظیفه مادر نیست که چگونه جریان طلاق را برای فرزندش بازگو کند.»
برخی والدین تصمیم میگیرند ماجرای طلاقشان را تا مدتی از فرزندشان پنهان کنند مثلاً بعد از طلاق مادر به کودکش میگوید: "بابا رفته مأموریت و بعضی وقتها به دیدنت میآید"؛ درواقع با این کار میخواهند کودک آرامآرام به فضا عادت کند و خودش کمکم متوجه طلاق والدینش شود؛ درباره درست یا غلط بودن چنین اقدامی، بابائی میگوید: «بازگو کردن جریان جدایی والدین مسئلهای است که بستگی به سن کودک دارد، اما چنانچه مادر یا پدر احساس کنند که اگر کودکشان یکدفعه متوجه طلاق آنها شود ممکن است دچار شوک شود، این روش میتواند ایده خوبی باشد تا آرامآرام این ماجرا به کودک گفته شود. دقت کنید کودکان امروز باهوشتر از آن هستند که متوجه این قضیه نشوند، اما بههرحال با طلاق والدین نباید به کودک شوک وارد شود. لازم است ماجرای طلاق والدین، کمکم و بهتدریج به کودک گفته شود.»
بابائی تأکید میکند: «لازم نیست برای گفتن ماجرای جدایی به کودک از لفظ طلاق و جدایی استفاده شود؛ این الفاظ خیلی برای کودکان قابلدرک نیست. والدین میتوانند جریان طلاق را اینگونه بازگو کنند که ما به هر دلیلی تصمیم گرفتیم که دیگر در یکخانه باهم زندگی نکنیم. توجه داشته باشید که اصلاً نیازی نیست که جزئیات طلاق و دلیل جدایی برای کودک شرح داده شود؛ زیرا گفتن این موارد استرس و اضطراب مضاعفی را به کودک وارد میکند.»
به گفته بابائی، جدا شدن والدین میتواند بر روحیه بچهها اثر بدی بگذارد. احساس طرد شدن تنها ماندن و نداشتن خانواده معضلی است که خیلی از بچههای طلاق را اذیت میکند، اما دقت کنید زندگی در کنار والدینی که مدام در حال دعوا و تنش هستند و کودک همیشه شاهد بیمهری والدین نسبت به یکدیگر بوده، بدتر از طلاق است؛ بنابراین، اگر والدین قبل از طلاق با یکدیگر دعوا و تنش داشته باشند، آثار طلاق بهتر از زمانی است که والدین در یکخانه زندگی میکنند، اما مدام با یکدیگر درگیری لفظی و فیزیکی داشته باشند.
متأسفانه برخی از والدین بعد از طلاق در اغلب موارد خشمشان از یکدیگر را سر کودکشان خالی میکنند و فرزندشان را سنگ صبور خودشان قرار میدهند؛ مثلاً مادردائم از پدر و خانواده او بدگویی میکند. بابائی این کار را ظلم بزرگ به بچه میداند و میگوید: «در شرایطی که یک بچه ۵-۶ ساله باید به دنبال بازی و بچگی باشد، در نقش مشاوری قرار میگیرد که باید به درد و دلهای مادر یا پدرش گوش کند.»
این درست است که بعد از طلاق، مادر دچار فشار روانی زیادی میشود و گاهی نیاز دارد با حرف زدن خودش را خالی کند، اما چارهاش حرف زدن و درد و دل کردن با کودک نیست: «چنین کودکی نهتنها خانوادهاش را ازدستداده بلکه در یک تعارض وفاداری قرار میگیرد که نمیداند باید جانب چه کسی را بگیرد، مادر یا پدر؛ اگر از پدرش طرفداری کند، خودش را خائن به مادرش میداند و اگر از مادرش طرفداری کند، خودش را خائن به پدرش میداند! اینها عملاً روان کودک را دچار گسیختگی میکند. همچنین این بچهها وقتی به سن بزرگسالی میرسند منطبق با نیازهای گروه همسنوسالان خودشان نیستند؛ ممکن است دوست پیدا نکنند، مهارت اجتماعی خوبی نداشته باشند، درس نخوانند و...، چون اینها در دوران کودکی مشغول مادری کردن یا پدری کردن برای پدر و مادر خودشان بودند؛ بنابراین، والدین باید مسائل و مشکلاتشان را باکسی غیر از کودکشان مثل دوست، مشاور، مادر، خواهر و برادر در میان بگذارند.»
او تأکید میکند: «مهمترین اتفاقی که بعد از طلاق، والدین باید به آن توجه داشته باشند این است که همدیگر را در ذهن کودک خراب نکنند. این کار درست مانند این است که کودک را یتیم کنید. کودک باید این اطمینان را داشته باشد که برای همیشه هم پدر و هم مادرش را خواهد داشت.»
بعدازاینکه کودک متوجه طلاق والدین میشود احتمالاً سؤالاتی در ذهنش ایجاد میشود؛ مثلاینکه "مامان، بابا بد بود؟ چرا دیگه بابا پیش ما نیست؟! دیگه با هم نمیریم مسافرت؟! " و سؤالات دیگر؛ در رابطه بااینکه والد چگونه باید به این سؤالات پاسخ دهد، بابائی توضیح میدهد: «بهتر است به کودک دروغ گفته نشود؛ مثلاً اگر قرار نیست باهم سفر بروید، این را به کودک بگویید. کما اینکه ما به والدین بالغ تأکید میکنیم که بعد از طلاق سفر و تفریحات سه نفره را برای همیشه تعطیل نکنید و آخر هفتهها جمع سه نفره داشته باشید؛ البته این مسئله متأسفانه در فرهنگ ما خیلی قابلپذیرش نیست و پدر و مادرها بعد از طلاق تصور میکنند که باید با یکدیگر بجنگند، ولی تفریح و حتی سفر به خاطر فرزند هیچ اشکالی ندارد و میتواند تأثیر مثبتی در روحیه و آینده کودک داشته باشد.»
بابائی ادامه میدهد: «اگر به هر دلیلی والدین نمیتوانستند بعد از طلاق همدیگر را ملاقات کنند، این مسئله باید شفاف به کودک گفته شود، اما دقت کنید باید این اطمینان به کودک داده شود که قرار نیست او پدر یا مادرش را از دست بدهد و هر زمان که نیاز داشت پدر یا مادرش را ببیند میتواند پیش او باشد.»
گاهی کودکان بعد از طلاق والدینشان دغدغه این را دارند که حالا در بین دوستانشان فقط من هستم که از پدر یا مادرم جدا زندگی میکنم؛ بابائی دراینباره میگوید: «در طلاق سالم قرار نیست پدر یا مادر از صحنه زندگی کودک حذف شود. اگر کودک با مادرش زندگی میکند، کودک حق این را دارد که با پدرش به مهمانی، تفریح، مسافرت، خرید و... برود.»
او ادامه میدهد: «چنانچه کودک با طلاق والدینش احساس خلأ کرده و تصور میکند که تنها او در بین همسالانش در کنار پدر یا مادرش زندگی نمیکند، در چنین شرایطی والد باید برای او توضیح دهد که فقط تو نیستی که چنین شرایطی داری. در جامعه و کل دنیا هستند بچههایی که با پدر و مادرهایشان زندگی نمیکنند و اینها بچههای موفقی هستند.»
بابایی میگوید در چنین شرایطی حتی میتوان حریم خصوصی را به کودک آموزش داد: «هر چیز خصوصی که در زندگی وجود دارد، قرار نیست به دیگران توضیح داده شود. اینکه ما چقدر پولداریم، پدر و مادر من باهم زندگی میکنند یا نه و... را لزومی ندارد دیگران در جریان قرار بگیرند.»
بابائی تأکید میکند: «این را در نظر داشته باشید که وجود روانی پدر در تربیت بچه بهخصوص از سنین ۶-۷ سالگی که بچه اجتماعی میشود، بسیار لازم است و کودک از این سنین به بعد نیاز به چهره پدرانه دارد لذا مادر هیچوقت نمیتواند و نخواهد توانست خلأ نبود پدر را پر کند. مادران باید در دیدار کودک با پدر همکاری داشته باشند و از طرف دیگر به پدرها توصیه جدی میکنم که بههیچوجه از حیات روانی بچه حذف نشوند. اگر این مسئله جدی گرفته نشود کودک در سنین نوجوانی دچار اختلالات و مرزشنکیهای زیادی خواهد شد.»
او ادامه میدهد: «اگر پدر به هر دلیلی در دسترس نیست، باز مسئول آن مادر نیست بلکه جامعه ازجمله مشاور، مدرسه، قاضی و... مسئول است و در اینجا مادر باید یک مرجع پدرانهای فراهم کند، چون یک مادر هرچقدر هم کامل و توانمند باشد نمیتواند هم مادر باشد و هم پدر. چهره پدرانه میتواند ناظم مدرسه، پدربزرگ، عمو و... باشد.»
این مدرس دانشگاه در پاسخ به این سؤال میگوید: «تمام نکات و کتابهایی که درباره پرورش فرزند وجود دارد، مادران مجرد باید بخوانند و جایی که نمیدانند حتماً از مشاور کمک بگیرند.»
بابائی تأکید میکند: «مادران مجرد این را در نظر باشند که مراقب خودشان بودن، بزرگترین سرمایهای است که برای فرزندشان میتوانند کنار بگذارند. تجربه طلاق، تجربه راحتی نیست و هزینههای زیادی برای طرفین دارد، به همین خاطر یک مادر علاوه بر آنکه باید آن جراحتها را تحمل میکند باید به فرزندش نیز تغذیه عاطفی دهد، ازاینرو لازم است از یکجایی حمایت بگیرید. بنابراین، بزرگترین چیزی که در سلامت کودک تأثیر میگذارد این است مادر بتواند از اطرافیان حمایت بگیرد تا بتواند آن حمایت و تغذیه عاطفی را به فرزندش انتقال دهد. تغذیه همان حمایتی است که مادر از خانواده خودش، دوستان، مشاور و جامعه دریافت میکند.»
او در پایان میگوید: «پدربزرگ و مادربزرگها، مهدکودکها، مدارس، سیستم غذایی، آموزشی، تأمین اجتماعی و کل سیستم حاکمیت قبل از مادر باید این سؤال را بپرسند که به بچهای که پدر و مادرش از همدیگر جداشدهاند چه باید گفت و چگونه باید برخورد کرد؛ بنابراین، لازم است بهجای آنکه تمام مسئولیت را به دوش یک نفر بگذاریم، سیستم اجتماعی را هم مسئول بدانیم و از آنها بخواهیم بهمنظور حمایت از خانواده ازجمله مادران مجرد گامی بردارند.»