هرچند طي سالهاي اخير و با ظهور دولتهاي كارآمد غيردمكراتيك نظير چين، روايي نظامهاي دمكراتيك با چالشهاي جدي مواجه شده و حتي انديشمنداني نظير «فرانسيس فوكوياما» كه در پايان دهه 80 با طرح نظرياتي چون «پايان تاريخ»، مدل ليبرال ـ دمكراسي را مدينه فاضله جهاني قلمداد ميكردند، اكنون و در برابر چالش ناكارآمدي دولتهاي دمكراتيك و موفقيت نظامهاي شايستهسالار نظير دولت چين در حال تجديدنظر در ديدگاههاي خود ميباشند، اما هنوز نظامهاي دمكراتيك برتري آشكاري بر نظامهاي استبدادي يا حكومت ديكتاتورها دارند.
اين در حالي است كه در پايان دهه نخست قرن بيستويكم نيز جهان يا دستكم خاورميانه، مملو از نظامهاي استبدادي است. هرچند برخي از اين نظامها از حالت بسيط قرن بيستم صورتي پيچيدهتر پيدا كردهاند. اما ماهيت ديكتاتوري و غلبه نظر يك فرد، يك خانواده و يا يك محفل بر رأي جامعه، با آراستن ظاهري دمكراتيك، قابل استتار نيست.
در اين ميان نگرشي به همسايگان ايران نشان ميدهد كه كشور در ميان نسلهاي متفاوت از نظام استبدادي و ديكتاتوري عريان يا پوشيده قرار گرفته است، در اين ميان بررسي صورتهاي گوناگون نظامهاي استبدادي كه در ادامه ميآيد، ميتواند در آسيبشناسي ظهور استبداد مفيد باشد.
1ـ صورت نخست ديكتاتوري، استبداد ناب و آشكار است، ديكتاتوري كه زحمت پوشيدن لباس امروزين را به خود نميدهد، حكومتهاي سلطنتي خانوادگي مصداق بارز اين نوع ديكتاتوري هستند كه سابقهاي چند هزار ساله در تمدن بشري دارند، در خاورميانه، به ويژه كشورهاي عربي نمونههاي فراواني از اين نوع استبداد به چشم ميخورد. بزرگترين نظام استبدادي سلطنتي را ميتوان در عربستان سعودي به عنوان قدرتمندترين و ثروتمندترين كشور عربي يافت و نمونههاي كوچكتر آن در اردن و شيخنشينهاي حاشيه خليج فارس به چشم ميخورند. هرچند اين رژيمهاي استبدادي طي دو دهه اخير در جهت ارتقاي كارآمدي و افزايش ثروت و قدرت ملي خود كوشيدهاند، اما ماهيت استبدادي اين نظامها از شكنندگي آنان در برابر امواج دمكراتيك نكاسته است.
گرايش به افزايش توانمندي در برخي از اين كشورها موجب شده است تا با حكمراني چهرههاي كارآمد نظير اميرعبدالله در عربستان، اين رژيمها پايداري بيشتري نسبت به نظامهاي سلطنتي با ديكتاتوري ناكارآمد نظير پادشاهي اردن داشته باشند.
2ـ دومين صورت ديكتاتوري كه تا حدودي سعي در تطبيق خود با ادبيات امروز جهان دارد را ميتوان در
نظامهاي استبدادي حاصل از كودتاهاي نظامي مشاهده كرد. پاكستان و حكومتهاي بعثي عراق و سوريه، نمونههايي از اين نوع استبداد هستند. در مدل مذكور، ديكتاتوري با توسل به زور و از طريق كودتاي نظامي حكومت را به دست ميگيرد كه پس از تثبيت قدرت، سعي در تطبيق ظاهر حكومت با نظامهاي مردمسالارانه دارد.
حكومتهاي بعثي در عراق و سوريه كه در دهه 60 ميلادي به قدرت رسيده و با تثبيت چهرههايي نظير صدامحسين و حافظ اسد، شاهد حكومت سي ساله اين چهرهها بودند، از نمونههاي آشكار اين نوع نظام استبدادي به شمار ميروند. كودتاي ژنرال پرويز مشرف در دهه 90 در پاكستان نيز نشان داد اين مدل دستكم در بخشي از كشورهاي جهان همچنان ظرفيت استفاده در قرن بيستويكم را داراست.
در اين شيوه از استبداد، با به قدرت رسيدن ديكتاتور از طريق كودتا، وي پس از حكومت و قلع و قمع مخالفان خود، به برقراري يك حكومت مادامالعمر دست ميزند اما با برگزاري انتخابات نمايشي و فرمايشي، سعي در ايجاد تصويري دمكراتيك از خود به عنوان رئيسجمهور قانوني كشور دارد.
هرچند ميزان استبداد و خشونت در اين نوع حكومتها در درجات متفاوت است و از بالاترين حد آن در حكومت رعب و وحشت صدام حسين در عراق تا استبداد ملايمتر در حكومت حافظ اسد در سوريه و حكومت نيمهاستبدادي ژنرال مشرف در پاكستان طيف گستردهاي را در بر ميگيرد، اما ماهيت يكسان اين نوع حكومتها در مطلقانگاري رأس نظام سياسي و بكارگيري تمامي ابزار قدرت براي تداوم حكومت وي،اين نوع از نظامهاي سياسي را در طبقهاي واحد جاي ميدهد.
3ـ سومين شيوه از استبداد،
تبديل حكومتهاي دمكراتيك به ديكتاتوري با خودكامه شدن رأس نظام سياسي است. اكنون نمونههاي متعددي از اين نوع نظامهاي استبدادي در جهان ميتوان سراغ گرفت كه چهرهاي با استفاده از فرايند مردمسالارانه به قدرت ميرسد، اما براي بقاي حكومت خود، نظام سياسي را به حكومتي ديكتاتوري تبديل ميكند، پديده رؤساي جمهور مادامالعمر از نشانههاي اين نوع نظام استبدادي است. حكومت سيساله حسني مبارك در مصر كه پس از ترور انور سادات رفته رفته به ديكتاتوري تمامعيار در لباس رئيسجمهور تبديل شد و با تمديد مكرر حضور خود در انتخابات نمايشي و نظام سياسي مصر را به نظام استبدادي تبديل كرد، از نمونههاي تمامعيار اين شيوه از ديكتاتوري است.
اين مسير، راهي است كه به نظر ميرسد هوگو چاوز، رئيسجمهور ونزوئلا نيز كه با اتمام دوره دوم رياستجمهوري خود، نگران وداع از قدرت است و سعي در تغيير قانون اساسي اين كشور و فراهم كردن امكانات رياستجمهوري مادامالعمر "تا 95 سالگي" دارد، در آن پاي نهاده است گرچه چاوز در گام اول طي کردن اين مسير ناکام ماند اما به نظر نمي رسد طعم قدرت که به کام اين نظامي سابق بسيار خوش آمده او را از ادامه تلاش براي باقي ماندن در قدرت منصرف کند.
فيدل كاسترو، رهبر انقلابي كوبا نيز با اصرار بر تداوم حكومت خود كه بيش از چهل سال از آن سپري شده است،نمونه ديگري از توليد يك ديكتاتور از يك چهره مردمي به شمار ميرود.
4ـ و اما چهارمين و پيچيدهترين نوع از نظامهاي استبدادي،
ديكتاتوري پنهان در شكل دمكراتيك است. در اين شيوه از استبداد، شخص يا محفلي كه انحصار قدرت را در نظام سياسي به دست دارد، با طراحي بازي قدرت، سرنوشت كشور را براي مدت طولاني به دست ميگيرد و هرچند در ظاهر با برگزاري انتخابات نظام سياسي روندي مردمسالارانه را طي ميكند، اما ابزارهاي سلطه، امكان خروج فرايند سياسي از مسير طراحيشده براي آن، توسط ديكتاتور را ناممكن ميسازد. نقش ولاديمير پوتين در نظام سياسي كنوني روسيه، نمونهاي آشكار از اين ديكتاتوري پنهان محسوب ميشود.
پوتين پس از اتمام دو دوره رياستجمهوري، در حالي كه به مدد نفوذ خود در سرويس امنيتي روسيه، با قلع و قمع مخالفان سياسي خود پرداخته است، اكنون در حال تغيير جايگاه از لباس رياستجمهوري به كسوت نخستوزيري است، وگماردن يکي از دستياران خود بعنوان رييس جمهور بشکلي است که در عمل همچنان وي مرد اول روسيه به شمار خواهد آمد.
تمركز اختيارات و قدرت در اين نوع از نظام استبدادي، به فرد فرصت تبديل شدن به ديكتاتوري كامل در قامت چهرهاي دمكراتيك را ميدهد.
آنچه كه در كليه نمونههاي نظامهاي استبدادي ميتوان مشاهده كرد، تمايل ديكتاتورها به حفظ قدرت با سطوح مختلف توانمندي است، به طوري كه در سطح علاقه وافر چهره توانمندي نظير پوتين به قدرت، يا اشتياق ديكتاتورهايي با كارآمدي نسبي مانند پادشاه سعودي يا ژنرال مشرف و ديكتاتورهاي ناكارآمدي نظير حسني مبارك و شاه اردن نميتوان تفاوت محدودي مشاهده كرد بنابراين سطح توانمندي و پايداري اينگونه نظامهاي استبدادي، دو متغير مستقل به شمار ميروند و نميتوان دوام چهلساله كاسترو و سي ساله مبارك در حكومت را وابسته به توانمندي و كارآمدي آنها در اداره حكومت دانست، بلكه حتي ميتوان به جرأت گفت ديكتاتورهاي ناكارآمد به دليل جسارت بيشتر در انسداد فضاي سياسي كشور خود، از فرصت پايداري بيشتري در قدرت برخوردارند.
و نكته آخر اينكه خروج طبيعي افراد از چرخه قدرت حداكثر پس از گذشت چهارده سال و دو دوره هفتساله، ميتواند تضميني براي جلوگيري از تبديل شدن نظام سياسي مردمسالار به نظام استبدادي باشد، هرچند تجربه روسيه نشان ميدهد كه تغيير لباس و جايگاه چهره نخست كشور اثر چنداني در جلوگيري از ايجاد ديكتاتوري ندارد.