bato-adv
کد خبر: ۵۴۹۱۶۱

چرا زنان بیش‌تر از مردان تقاضای طلاق می‌کنند؟

چرا زنان بیش‌تر از مردان تقاضای طلاق می‌کنند؟
اکنون در برخی از کشورهای غربی روند طلاق آسان‌تر شده است از جمله در بریتانیا که زوجین مسیر سریع‌تر و ساده‌تری برای طلاق پیش روی خود دارند. این تغییر در قوانین می‌تواند راه را برای زنان بیش‌تری که ممکن است پیش‌تر مردد بودند برای ارائه درخواست طلاق هموار سازد.
تاریخ انتشار: ۱۷:۱۷ - ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۱

فرارو- از نظر آماری، زنان بیش‌تر از مردان برای ازدواج خود وقت می‌گذارند. دلیل این اختلاف بزرگ چیست؟

به گزارش فرارو به نقل از بی‌بی سی، تصمیم برای پایان دادن به یک ازدواج اغلب دشوار است و ممکن است ماه‌ها و حتی سال‌ها زوجین را درگیر کند. با این وجود، زمانی که نوبت به بررسی الگوی رفتار مردان و زنان در زمینه طلاق می‌رسد یک الگوی واضح در مورد اینکه چه کسی در نهایت درخواست طلاق می‌دهد مشخص است. در روابط مردان و زنان غربی زنان سهم عظیمی از طلاق‌ها را تشکیل می‌دهند.

به طور خاص در ایالات متحده که در آن طلاق در تمام ۵۰ ایالت آن کشور قانونی قلمداد می‌شود برخی برآوردها این رقم را تا ۷۰ درصد ارزیابی کرده‌اند. زمانی که زنان تحصیلات دانشگاهی داشته باشند این میزان به نرخ خیره کننده ۹۰ درصد می‌رسد. در بریتانیا، آمار نشان می‌دهد که زنان برای ۶۲ درصد از طلاق‌ها در انگلستان و ولز در سال ۲۰۱۹ میلادی درخواست داده اند.

اکنون در برخی از کشورهای غربی روند طلاق آسان‌تر شده است از جمله در بریتانیا که زوجین مسیر سریع‌تر و ساده‌تری برای طلاق پیش روی خود دارند. این تغییر در قوانین می‌تواند راه را برای زنان بیش‌تری که ممکن است پیش‌تر مردد بودند برای ارائه درخواست طلاق هموار سازد.

باید پرسید چرا با چنین درصد نامتقارنی بین زنان و مردان برای پیشقدم شدن در ارائه درخواست طلاق مواجه هستیم؟ برای برخی پاسخ در چگونگی برآورده ساختن یا نساختن نیازهای عاطفی شرکا در طول زندگی مشترک است. با این وجود، برخی دیگر معتقدند که همه چیز پیچیده‌تر است و امکان دارد تفاوت‌های ظریف بیش‌تری در این آمارها از آنچه در ظاهر به نظر می‌رسد وجود داشته باشد.

اهمیت استقلال

در اکثر جوامع، طلاق پدیده‌ای نسبتا جدید بوده است. در بریتانیا، طلاق پیش از سال ۱۹۱۴ میلادی بسیار غیر معمول بود به طوری که در دهه اول قرن بیستم تنها یک طلاق از هر ۴۵۰ ازدواج وجود داشت. در حال حاضر، بیش از ۱۰۰ هزار زوج در بریتانیا هرساله طلاق می‌گیرند و در ایالات متحده، حدود نیمی از ازدواج‌ها به طلاق منتهی می‌شود.

تصادفی نیست که افزایش طلاق با آزادی و استقلال زنان همزمان شده است. از آنجایی که استقلال اقتصادی پیش از آن که یک زن بتواند ازدواج را ترک کند (چه به تنهایی و چه با فرزندان) برای حمایت از او امری ضروری است ترک ازدواج برای زنان بسیار دشوار است مگر آن که راهی برای کسب درآمد به تنهایی داشته باشند. هم چنین، از آنجایی که با آغاز کسب استقلال مالی زنان نقش‌های جنسیتی پیچیده‌تر می‌شود طبیعتا تعارضات زناشویی بیش‌تری بروز پیدا می‌کنند.

به عبارت دیگر، ورود زنان به نیروی کار آنان را قادر ساخت تا برای اولین بار ازدواج‌های ناخوشایند را ترک کنند. آنان دیگر از نظر مالی مجبور نبودند در زندگی مشترکی باقی بمانند که گمان می‌کردند مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند. هم چنین، آنان دیگر مجبور نبودند در زندگی مشترکی باقی بمانند که نیازهای‌شان را برآورده نمی‌ساخت. بنابراین، روند طلاق گرفتن زنان آغاز شد.

این موضوع به پاسخ دادن به این پرسش که چرا زنان با تحصیلات دانشگاهی بسیار بیش‌تر احتمال دارد که درخواست طلاق کنند نیز کمک می‌کند. در سراسر فرهنگ‌ها و مناطق جغرافیایی، زنانی که از نظر اقتصادی قادر به مراقبت از خود هستند معمولا از سطوح تحصیلات عالی بیش‌تری برخوردار هستند و نسبت به زنانی که قادر به تامین اقتصادی خود و فرزندان‌شان نیستند احتمال بیشتری دارد که برای طلاق درخواست ارائه کنند.

عوامل عاطفی و اجتماعی

با این وجود، افزایش استقلال اقتصادی به تنهایی توضیح نمی‌دهد که چرا زنان نسبت به شوهران‌شان بیش‌تر تمایل به درخواست طلاق دارند و دلایل متعدد دیگری در این باره دخیل هستند.

برای بسیاری از زنان، انتظاراتی که هنگام ازدواج دارند، ممکن است با واقعیت مطابقت نداشته باشد. کارشناسان می‌گویند که آنان اغلب انتظار بیشتری نسبت به مردان در مورد چگونگی رفع نیازهای عاطفی شریک زندگی خود دارند که می‌تواند منجر به ناامیدی پس از برگزاری مراسم عروسی شود. از آنجایی که مردان معمولا دارای هوش هیجانی پایین‌تری نسبت به زنان هستند این موضوع می‌تواند منجر به این شود که زنان احساس‌ عدم حمایت کنند و بیش‌تر کارهای عاطفی در یک رابطه بر دوش آنان باشد.

هم چنین، زنان تمایل به دریافت مزایای عاطفی کمتری از ازدواج دارند که می‌تواند زندگی مجردی را برای‌شان جذاب‌تر سازد. در حالی که مردان متاهل مزایای متعددی را در ازدواج تجربه می‌کنند از جمله زندگی طولانی‌تر و کسب درآمد بیشتر؛ زنان معمولا از روابط خود به شکل متناسبی با مردان سود نمی‌برند.

زنان هم چنین تمایل دارند دوستان صمیمی بیش‌تری نسبت به مردان داشته باشند (در واقع، در ایالات متحده، ۱۵ درصد از مردان می‌گویند که اصلا دوست صمیمی‌ای ندارند). در نتیجه، ممکن است بازگشت به زندگی مجردی و احیای این دوستی‌ها باعث شود طلاق گزینه قابل قبول‌تری به نظر برسد.

هم چنین، در اکثر قریب به اتفاق پرونده‌های طلاق حضانت اولیه فرزندان بر عهده زنان است. بنابراین، زنان ممکن است احساس کنند در مقایسه با مردان در هنگام ثبت درخواست طلاق ضرر کمتری را متحمل می‌شوند. از برخی جهات حق با آن هاست. شواهد نشان می‌دهند که رفاه مردان بلافاصله پس از طلاق به طرز چشمگیری کاهش می‌یابد، اما در واقعیت، این اثر می‌تواند کوتاه مدت باشد. با گذشت زمان این امر یکسان می‌شود و زنان هم چنان از اثرات مزمن و طولانی مدت‌تر از جمله از دست دادن مالکیت خانه، کاهش توان مالی و افزایش استرس ناشی از زندگی به عنوان یک والد رنج می‌برند.

با این وجود، این بدان معنا نیست که این زنان پشیمان بیش‌تری دارند. علیرغم این نکات منفی، تنها ۲۷ درصد از زنان می‌گویند که از طلاق پشیمان هستند در مقایسه با ۳۹ درصد از مردان، که نشان می‌دهد اکثر زنان سختی‌های ناشی از طلاق را به ماندن در یک ازدواج همراه با نارضایتی ترجیح می‌دهند.

تقاضای طلاق برای درخواست مالی الزامی است. از لحاظ تاریخی، زنان به دلیل موقعیت مالی ضعیف‌تر یا نقش‌شان به‌عنوان مراقب اصلی فرزندان نیاز بیش‌تری به این کار داشتند.

به عبارت دیگر، زنان متاهل تمایل دارند بسیار کمتر از همسران‌شان درآمد داشته باشند و به طور قابل توجهی بیش‌تر احتمال دارد که کار را رها کرده یا ساعات خود را حتی اگر در ابتدا درآمدشان بالاتر بوده باشد برای مراقبت از کودکان کاهش دهند.

این بدان معناست که زنانی که بدون توافق نامه طلاق از همسران خود جدا می‌شوند در معرض مشکلات مالی قرار می‌گیرند، زیرا ممکن است تا زمانی که توافق نامه رسمی طلاق مورد تایید قرار نگیرد حق قانونی برای دارایی‌های زناشویی یا حمایت مالی نداشته باشند. درخواست طلاق ممکن است تنها انتخاب آنان برای تضمین سهم داشتن از دارایی باشد حتی اگر آنان در وهله نخست پایان دادن به رابطه را انتخاب نکرده باشند.

یک نقطه عطف بزرگ برای زنانی که ارائه درخواست طلاق را در بریتانیا آغاز کردند سال ۱۹۹۶ میلادی بود زمانی که «خانه دار» بودن به عنوان کمکی به ازدواج برسمیت شناخته شد به این معنی که زنان حق داشتن سهم عادلانه‌تری از دارایی را پیدا کردند. پیش از آن، همسر کمتر ثروتمند (معمولا زن به خصوص اگر شغل خود را رها کرده باشد) تنها برای نیازهای اولیه مورد حمایت مالی قرار می‌گرفت و به این موضوع توجهی نمی‌شد که چگونه کار خانگی او در ازدواج نقش داشته است.

این وضعیت اکنون در بسیاری از کشورهای دیگر نیز رایج است به این معنی که زنان کمتری پس از طلاق در معرض خطر فقر قرار می‌گیرند و انگیزه بیش‌تری برای تلاش به منظور طلاق برای به دست آوردن سهم عادلانه خود از دارایی‌های زناشویی دارند.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین