کیکاوس پورایوبی؛ پس از توقفی مخرب و دهشتناک بر دنیای آدمها به گمانم چرخههای امتداد حیات بار دیگر به گردش در آمده و به فراخنای تپههای دشت پرحاصل و به وسعت امواج ساحل نیلگون دریا، طوفانی خواهد شد؛ کودکان پرخروش و بازیگوش، بادبادکهای رنگین را در جشن ستارهها بر فراز صخرهها برافراشته و به مهمانی ماه و خورشید خواهند رفت.
تولد دیگریست! زمان بازگشت به خانه، چه باذوق و شوق و هیجانی از دوستان و بازی با آنان صحبت میکنند! زیبایی در دیکته و انشاء و علوم نیست، اگرهم باشد به لذت محیط و با هم بودن نیست!
معلم این مدرسه، دانش آموزان خودشان هستند که گویی روشی تازه ترسیم کرده و به نظام آموزشی تحمیل نموده اند.
در این نوشتار قصد ندارم در پیمانهای کم مقدار، رسالت معلمان را به تصویر بکشم که با این همه مشکلات طاقت فرسا دست و پنجه نرم مینمایند در عین حال هدایت بزرگی را به دوش میکشند، زیرا گفتن و نوشتن از این دریای خروشان معرفتی میخواهد که در این مقال نمیگنجد.
در حلقه بی ریای فرزندانمان، کانونی پر از مهربانی موج میزند که زبان آن را گویی خداوند دوباره بر وجود فرشتگان جاری ساخته است.
محیطی پر از لبخند و اجتماعی به دور از طبقات فقط همینجا میتوان دید، انرژی ذخیره شده و به انفعال رفته سالهای سخت دوباره آزاد گردیده است.
در روزهایی که دیوارهای اتاق خانه زندان شده بود و با حداقل اکسیژن نفس میکشیدیم، آموختن الفبای کتابها برای این عزیزان چقدرسخت بود!
سوالی که درذهن تداعی میشود اگر با این وجود، فضای مجازی نبود این سالهای پر رنج زندانی چگونه میگذشت؟ حال فاجعههای تلخ آن روزهای دشوار یکطرف؛ اما برای بازماندگان چه اتفاقی میافتاد؟ نادیده گرفتن فضای مجازی و حمله به آن، جنگ با خورشید است در تابستان داغ؛ دنیایی که بخش مهم تمدن ما را پیریزی کرده و فونداسیون آنرا تشکیل داده لیکن نقش پررنگ آنرا در آینده خودمان نمیدانیم.
اما هر چه هست ما انسانها در ارتباط رودررو با هم گویی نفس آزاد میکشیم؛ بیرون راندن ماهی از دریا و روخانه و قراردادن آن درحوضچههای منقش و مرقع کاری شده گرچه آنان را از طوفان حوادث و از صید نهنگها دور میسازد لیکن وسعت دریا را از ایشان میگیرد.
نگاه کردن مداوم، خیره شدن به چشمهای زیبای معلم، الفبایی را میآموزد که ذهن به سختی آن را از حافظه پاک خواهد کرد.
آری تکنولوژی بسیاری از مشکلات را برای انسان امروزی حل نموده، اما ارتباطات خیالی و تصورات عاشقانه ما را نسبت به هم نمیتواند حل نماید، حداقل تا این زمان لاینحل گذاشته؛ رابطه سخت افزاری انسانها را حل کرده، اما با این دل آشفته و شوریده چه باید کرد؟
معنای پنهان خیال را کجا باید جست؟ چه پیوندی میتوان برضمیر ناخودآگاه ایجاد کرد؟ دین و عرفان و فلسفه را باید کجا دید؟ پاسخ دشواری است در دایره باریک زندگی ما!