فرارو-سرزمینهای اشغالیِ فلسطین در روزهای اخیر، شرایط پُرتنش و همراه با وحشت را سپری کرده است. در این راستا، فلسطینی هایِ ساکن در اراضی اشغالی دست کم در چهار عملیات، با استفاد از خودرو و سلاحهای سرد و گرم، موجب کشته شدن ۱۱ اسرائیلی و زخمی شدنِ شماری دیگر شدند. مسالهای که موجب بُهت و وحشت گسترده در اراضی اشغالی و واکنشهای قابل توجه از سوی "بنی گانتس" وزیر دفاع و "نفتالی بنت" نخست وزیر اسرائیل نیز شده است.
در این راستا، نخست وزیر اسرائیل بلافاصله دستور به تشکیل جلسه فوری کابینه امنیتی رژیم اسرائیل داد و ارتش اسرائیل نیز از اعزام ۱۴ گردانِ نظامی به کرانه باختری و مناطق پیرامونی نوار غزه خبر داد. با این همه، بسیاری از جریانهای سیاسی و رسانهای و حتی افکار عمومی در داخل اراضی اشغالی و همچنین در سطح منطقه، به طور خاص به طرح این سوال میپردازند که محرکها و زمینههای اصلی وقوع حملات اخیر در قلبِ اراضی اشغالی که در نوع خود کم سابقه نیز بودند، چیست؟
فرارو در گفتگو با "ابولفضل ولایتی" دکترای علوم سیاسی و کارشناس مسائل خاورمیانه، سعی کرده تا تصویری روشنتر از پاسخهای محتمل به سوال مذکور ارائه کند. مشروح گفتگو با ابولفضل ولایتی را در ادامه مطالعه فرمایید.
همانطور که میدانید اراضی اشغالی در مدت اخیر با چندین مورد عملیاتهای شهادت طلبانه فلسطینیها رو به رو بوده که موجب کشته شدن دست کمِ ۱۱ اسرائیلی شده است. وقوع این حملات آن هم در قلب اراضیِ اشغالی (مناطقِ خارج از کرانه باختری و نوار غزه)، تا حد زیادی کم سابقه است. محرکها و ریشههای اصلی وقوع این حملات آن هم در فاصله زمانی کوتاه از یکدیگر را چگونه ارزیابی میکنید؟
برای بررسی این مساله باید برخی واقعیات تاریخی را مرور کرد. در طول ۷۴ سالی که اسرائیل، اراضی فلسطینی را به اشغال خود درآورده، اعراب مکررا با تکیه بر اندیشه "پان عربیسم" سعی کرده اند تا به مقابله نظامی با اسرائیل بپردازند. در این راستا، ناکامی اندیشه پان عربیسم در این روند (مبارزه با اسرائیل)، کشورهای عربی و حتی تشکیلات فلسطینی را به سمت سازش با اسرائیل سوق داد. پیمانهای کمپ دیوید، اسلو، مادرید، آناپولیس و ... که همگی به نوعی سعی داشتند (تا در مسیر قطعنامهها و رویکرد اصلیِ سازمان ملل متحد) به نزاع فلسطین و اسرائیل از طریق "ایجاد دو دولت" خاتمه دهند، نمودهای عینی این رویکرد بودند. با این حال، دستِ بالای آمریکا و عدم رعایت بی طرفی و حمایتهای سنگین آن از اسرائیل، و در عین حال عدم وجود سازوکارهای دموکراتیک در کشورهای عربی و نگرانیهای خاص آنها از معادلات سیاسیِ داخلیشان، این دسته از کشورها را ابتدا به سمت آمریکا و در نهایت سازشکاری با اسرائیل سوق داد.
در این راستا به طور خاص شاهد انعقاد "توافق ابراهیم" در زمان حضور دولت ترامپ در قدرت (و با میانجی گری آن)، با هدف عادی سازی روابط رژیم اسرائیل با کشورهای عربی بودیم (البته که پیش از این توافق نیز اردن و مصر، اسرائیل را به رسمیت شناخته بودند). در این فضا، فلسطینیها بیش از هر زمان دیگری احساس تنهایی کردند و عملا خود را در موقعیتی ضعیف تصور کردند. این مساله به همراه توجه به این موضوع که "تشکیلات خودگردان فلسطینی" سال هاست از فساد گسترده رنج میبرد و برخی سیاستمدارانِ آن در سالهای اخیر جهت بقا و منافع شخصی خود عملا در تسهیل فرآیند تحقق آرمان فلسطین ناکام بوده اند موجب شد تا این نگرش و دیدگاه در میان ملت فلسطین ایجاد شود که تنها راهِ استیفای حقوقشان از رژیم اسرئیل، چیزی جز مبارزه مسلحانه و نظامی نیست.
از طرفی باید توجه داشت که ما اکنون میتوانیم مردم فلسطین را به سه گروه تقسیم کنیم. گروه اول، فلسطینیهایی هستند که در کرانه باختری و نوار غزه ساکن هستند. گروه دوم، میلیونها فلسطینی هستند که در کشورهایی نظیر اردن، لبنان، سوریه و مصر آواره هستند؛ و گروه سومی نیز هستند که تشکیل شده از اعرابی میباشند که تابعیتِ اسرائیل را دارند (این گروه، جمعیتی بالغ بر ۲ میلیون نفر را شامل میشوند). عملیاتهای اخیر در اراضی اشغالی توسط اعرابی صورت گرفته که تابعیت اسرائیل را داشتند. این مساله یک امرِ کمسابقه است.
در گذشته، مقاومت مسلحانه و متکی به قوه قهریه، صرفا محدود به فلسطینی هایِ ساکن در نوار غزه و کرانه باختری بود. این مساله نشان از آن دارد که تبعیض حاکم در داخلِ اراضی اشغالی میان اعراب و یهودیها موجب شده تا اعرابی که تابعیت اسرائیل را دارند نیز دچار استیصال شوند. دیگر گروههای جمعیتی فلسطینی نیز مدتهاست که از رویههای خشونت بار و غیرعادلانه اسرائیلیها علیه خود به ستوه آمده اند. در این راستا، عملا تمامی فلسطینیها در شرایط کنونی به یک فصلِ مشترک جهت احقاق حقوق خود رسیده اند که همان مقابله مسلحانه و قهری با رژیم صهیونیستی است. مسالهای که عملا حاکی از شکل گیری یک معادله جدید امنیتی در اراضی اشغالی است. جدای از اینها باید توجه داشت که فلسطینیها اکنون به خوبی به این نتیجه رسیده اند که اساسا آبی از کشورهای عربی در حمایت از آنها گرم نمیشود. در شرایط فعلی مراکش، سودان، بحرین و امارات رسما اسرائیل را به رسمیت شناخته اند. عربستان سعودی، عمان و کویت نیز به سمت عادی سازی روابط با اسرائیل سوق یافته اند. در این راستا، فلسطینیها به این درک رسیده اند که اگر به دنبال تحقق حقوق خود هستند، باید خودشان وارد میدان شوند.
آیا متغیر سیاستِ حزبی اسرائیل نیز در تحریک وقوع عملیاتهای اخیر ایفای نقش کرده است؟
در اسرائیل دو جناح عمده را شاهد هستیم: چپ و راست. جناح راست تشکیل شده از احزابی نظیر "لیکود"، "یامینا" و "اسرائیل خانه ماست/اسرائیل بیتنا" میباشد. این گروهها از ابتدا نسبت به اعطای هرگونه امتیازی به فلسطینیها در راستای منافع و حقوقشان کوتاهی کرده اند و حتی آن را قدغن کرده و در این رابطه سخت گیری میکنند. در این راستا، آنها مثلا میگویند که: بیت المقدس کاملا به اسرائیل تعلق دارد، آوارگان را نمیپذیریم، و اساسا کل اراضی اشغالی فلسطین به اسرائیل تعلق داد. در جناج چپِ اسرائیل افرادی نظیر "شیمون پرز"، "ایهود باراک" و یا "تزیپی لیونی" وجود دارند که تا حدی ظواهرِ امر را رعایت میکنند و مثلا با مساله گفتگو با فلسطینیها مشکلی ندارند. با این حال، مشکل اصلی این است که در ۲۵ سال اخیر، قدرت به شکل کامل در اختیار جناح راست اسرائیل بوده است.
در این زمینه به طور خاص "بنیامین نتانیاهو" (از چهرههای معروفِ دست راستی اسرائیل است که طولانیترین دوره نخست وزیری این رژیم را هم به ثبت رسانده است)، "آریل شارون"، "نفتالی بنت" و "ایهود اولمرت"، همگی یا وابسته به حزب دست راستی لیکود بوده اند و یا به جناح راستِ سیاسی اسرائیل تعلق داشته اند که اساسا تمایلی به رسمیت شناختنِ حقوق ملت فلسطین ندارد. این رویکردِ اسرائیل عملا فلسطینیها را در پیگیری اهدافشان مصممتر از هر زمان دیگری کرده است. فلسطینیها میبینند که راستهای اسرائیلی مدام با ابزارهای نظامی و قهر آمیز با درخواستهای به حقِ آنها برخورد میکنند و رسما هم اعلام میکنند که هیچگونه حقی را برای ملت فلسطین قائل نیستند. جدای از همه اینها باید توجه داشته باشیم که راستهای اسرائیلی سال هاست در قالب دولتهای مختلف این رژیم، اقدام به شهرک سازی و توسعه آن در اراضی اشغالی میکنند و همین مساله عملا نشان میدهد که آنها تمایلی در به رسمیت شناختنِ حقوق حقه ملت فلسطین ندارند و حتی ایده شهرک سازی را به مثابه ابزاری جهت محاصره فلسطینیها و محروم کردن بیش از پیش آنها از حقوق ابتدایی شان ارزیابی میکنند. مجموع این مسائل، در تحریکِ عملیاتهای اخیر در قلب اراضی اشغالی ایفای نقش کرده اند.
برخی ناظران و تحلیلگران بر این باورند که سازمانهای امنیتی اسرائیلی نظیر شاباک (امنیت داخلی) و موساد (سرویس اطلاعات خارجی)، به دلیل برخی تغییرات ساختاری، با ضعف در عملکرد خود رو به رو شده اند. مسالهای که وقوع عملیاتهای اخیر را تا حد زیادی تسهیل کرده است. آیا با این گزاره موافقید؟
سازمانهای امنیتی اسرائیلی در مدت اخیر ضعفهایی را از خود نشان داده اند. در این رابطه حتی شاهد بودیم که "یوسی کوهن" رئیس سابق موساد در دوره نخست وزیری "بنیامین نتانیاهو"، با زنی در ارتباط بود که این زن از کوهن اطلاعاتی را دریافت کرده بود و سپس آنها را به بیرون درز داد که این مساله عملا به یک رسواییِ تمام عیار برای تشکیلات امنیتی اسرائیل تبدیل شد. اضافه بر این، در مدت اخیر بارها و بارها شاهد بوده ایم که تاسیسات سایبری اسرائیلیها توسط ایران و یا دیگران هک شده است. مثلا اخیر صفحه شخصی بنی گانتس هک شد و یا زیرساختهای دولتی رژیم اسرائیل نیز به نحو گستردهای هدف حملات سایبری قرار گرفت که در نتیجه آن دولتِ نفتالی بنت مجبور به اعلام حالت فوق العاده شد. اینها همه ضعفهایی هستند که ما در مدت اخیر به صورت واضح آنها را مشاهده کرده ایم و عملا به دستگاههای امنیتی اسرائیلی بر میگردند و حاکی از ضعف آنها در رصد دقیق روند تحولات در اراضی اشغالی هستند. در این راستا وقتی مشاهده میکنیم که ظرف چند روز اخیر، اراضی اشغالی هدفِ چندین نوبت حملات فلسطینیها با سلاحهای سرد و گرم قرار میگیرد، این نشان میدهد که دستگاههای امنیتی اسرائیلی، فاصله زیادی از توان و قدرتی که همواره مدعی آن بوده اند، دارند.