فرارو- ساموئل گلدمن؛ دانشیار علوم سیاسی در دانشگاه جورج واشنگتن و مدیر اجرایی موسسه جان لوب جونیور برای آزادیهای مذهبی و مدیر برنامه سیاست و ارزشها در آن موسسه است. از جمله کتابهای او میتوان به «کشور خدا: صهیونیسم مسیحی در امریکا» (انتشارات دانشگاه پنسیلوانیا چاپ سال ۲۰۱۸ میلادی) و «پس از ناسیونالیسم» (انتشارات دانشگاه پنسیلوانیا چاپ سال ۲۰۲۱ میلادی) اشاره کرد. مقالات زیادی از او در روزنامه هایی، چون «وال استریت ژورنال» و «نیویورک تایمز» و بسیاری از نشریات دیگر منتشر شده اند.
به گزارش فرارو به نقل از نشریه ویک، تهاجم به اوکراین تنها در سومین هفته خود قرار دارد و هنوز به نتیجه نرسیده است. اما در حال حاضر هزاران مقاله، پادکست و توئیت درباره آن منتشر شده اند. در حالی که ساکنان ماریوپل، کی یف و سایر شهرها با بمباران مواجه میشوند نویسندگان و پژوهشگران در پایتختهای آمریکای شمالی و اروپا که در صلح به سر میبرند قلم فرسایی میکنند. همان طور که تلاش میکنیم معنی بحران اوکراین را درک کنیم مهم است که تفاوت بین اختلاف فکری اگر نه همیشه مدنی با واقعیت جنگ و دشمنی را در نظر داشته باشیم.
یک روز پس از آن که «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه آغاز عملیات را اعلام کرد ستونی را منتشر کردم که در آن پایان نظم بین المللی لیبرال را اعلام میکرد. این استدلال واکنش انتقادی همکارم «دیوید فاریس» را برانگیخت. فاریس با اشاره به هماهنگی و شدت پاسخهای آمریکا، اروپا و ناتو اظهار داشت که پیش فرض اصلی سیاستهای پس از جنگ سرد که تهاجم بین دولتی را اشتباه و قابل مجازات قلمداد میکند هم چنان پابرجاست.
منصفانه است که نتیجه بگیریم ایده مرگ لیبرالیسم زودرس و خام بوده است. «استفن کوتکین» مورخ دانشگاه استنفورد و پژوهشگرانی دیگر استدلال کردهاند که چند هفته گذشته شکاف بین آرزوها و تواناییهای روسیه را آشکار کرده است. حتی در صورتی که روسیه نیروهای اوکراینی را در عرصه میدانی شکست دهد این درس ممکن است بر سایر کشورهایی که امیدوار به تسلط بر قلمرو متخاصم هستند تاثیر بگذارد. اگرچه ارزیابی گزارشهای موجود دشوار است، اما به نظر میرسد که حزب کمونیست چین نگران پیامدهای سیاسی و نظامی پیش بینی نشده مشابه حمله روسیه به اوکراین برای تلاشهای خود به منظور تصرف تایوان است.
با این وجود، علائمی وجود دارند که با مشاهده آن ستایش کنندگان نظم جهانی لیبرال و خوش بینان در مورد چشمانداز آن چندان نمیتوانند امیدوار باشند. یکی از ویژگیهای قابل توجه مخالفت بین المللی با روسیه، محدود بودن آن است. چین تنها بازیگری نیست که از پذیرش تحریم روسیه خودداری ورزیده است. هند، برزیل و (تا همین اواخر) حتی اسرائیل به جنبههایی از کارزار منزوی کردن روسیه اعتراض داشتند.
به جای ادعای لیبرالیسم جهانی، ما ممکن است شاهد بازگشت مفهومی باشیم که در چند دهه اخیر کاربرد آن چندان مرسوم نبود. «مایکل کیماژ» مورخ اخیرا در کتابی که مورد استقبال قرار نگرفته است نشان میدهد که چگونه «غرب» به مفهومی مرکزی در سیاست خارجی آمریکا در بخش اعظم قرن بیستم تبدیل شد پیش از آن که این مفهوم بدنام شود. کل نکته «نظم نوین جهانی» اعلام شده توسط رئیس جمهور جورج بوش پدر در سال ۱۹۹۰ میلادی این بود که شیوهها و آرمانهای لیبرال دیگر صرفا به یک فرهنگ یا یک منطقه خاص مرتبط نخواهند بود. در عوض، از دید او آرمانها و شیوههای لیبرال به هنجارها و حقوق جهانی تبدیل خواهند شد که تا حدی اگر نگوییم به طور کامل توسط نهادهای فراملی اداره میشوند.
این انتظاری آرمان شهری بود و به نظر میرسد تهاجم روسیه و واکنشهای متفاوت به آن در سراسر جهان نافی امکان تحقق آن است. برخی از دولتها اگر نه منحصرا دولتهایی که با اتحاد غربی قرن بیستم مرتبط هستند تجاوز روسیه و دیدگاه رقابت قدرتهای بزرگ که الهام بخش آن است را رد میکنند و از روسیه انتقاد کرده اند. با این وجود، سایر بازیگران از جمله کشورهای دارای جمعیت زیاد و غولهای اقتصادی جهانی یا از نظر اخلاقی نسبت به جنگ اوکراین بیتفاوت بودهاند و یا برای منافع دیگری اولویت قائل هستند.
با این وجود، محبوبیت و گاه با شدت غیرمنطقی مخالفت با روسیه در «آنگلوسفر» (بریتانیا و ایالات متحده و کشورهای آنگلوساکسون) و اروپا حاکی از همبستگی باقی ماندهای است که احیای ناسیونالیسم غیر لیبرال در آن مناطق را رد میکند. همان طور که «ویلیام گالستون» در «وال استریت ژورنال» نوشته بود تحسین کنندگان غربی پوتین از جمله «متئو سالوینی» ایتالیایی، «اریک زمور» فرانسوی و «دونالد ترامپ» امریکایی همگی مجبور شدهاند در مواجهه با انتقادهای شدید صورت گرفته از پوتین حتی از طرف حامیان خود از دیکتاتور روسیه فاصله بگیرند. شهروندان عادی امریکایی و اروپایی که معمولا با شعارهای پوپولیستی همدلی دارند و پیش از تهاجم روسیه به اوکراین از فلسفه لیبرالی به دور بودند نیز یک شبه تبدیل به لیبرالهای کانتی نشدهاند و ساده لوحانه است که تصور کنیم چنین خواهند شد! با این وجود، در بسیاری موارد پیرامون اهداف خشونت و الزامات مشروعیت سیاسی مفروضاتی دارند که در جوامع لیبرال مستتر هستند در جوامع غیر لیبرال بیگانه قلمداد شده و یا با دیده ظن و تردید به آن نگریسته میشود.
بنابراین، به عبارت انتزاعیتر ممکن است شاهد ترکیبی در حال ظهور از دو نظریه رقیب باشیم که روشنفکران سیاسی را در آغاز دوره هژمونی لیبرالیسم که اکنون به نظر میرسد در وضعیت گرگ و میش خود قرار دارد مجذوب خود ساخته بود.
یکی از آن نظریهها تز «پایان تاریخ» بود که توسط «فرانسیس فوکویاما» مطرح شد. برخلاف تفسیرهای نادرست رایج، فوکویاما ادعا نکرد که پایان جنگ سرد به معنای تکرار هیچ چیز ناخوشایند، دشوار یا غافلگیرکنندهای نیست. آن چه که او استدلال کرد این بود که دیگر جایگزینهای سیستماتیکی برای لیبرال دموکراسی وجود ندارند که بتوانند حمایت گسترده مردمی را کسب کنند.
فوکویاما توسط معلم سابق از سوی «ساموئل هانتینگتون» به چالش کشیده شد. به گفته هانتینگتون، آینده با اجماع در مورد نهادهای لیبرال و حقوق بشر مشخص نمیشود آن چه تعیین کننده خواهد بود رقابت بین گروههای فرهنگی متمایز است. این رقابت احتمالا در «مرزهای خونین» در حاشیه همپوشانی آن تمدنها یعنی مکانهایی مانند شرق اروپا به خشونت تبدیل میشود.
با این وجود، اگر هر دو نظریه درست باشند وضعیت چگونه خواهد بود؟ به عبارت دیگر، اگر غرب واقعا به پایان تاریخ رسیده باشد، اما سایر نقاط جهان از متن و رویکرد دیگری پیروی کنند وضعیت چگونه خواهد بود؟ این امر مستلزم پیوندهای نزدیکتر و حتی همگن ساز بین دولتهای لیبرال است که خبر بدی برای طرفداران هویتهای ملی کاملا متفاوت است. در عین حال، نفوذ آن بلوک شبه یکپارچه بر بقیه جهان بر خلاف امیدهای لیبرال ممکن است با توسعه منابع فرهنگی، اقتصادی و نظامی رقبا کاهش یابد.
این وضعیت میتواند به درگیریهای جدید و متفاوت در آینده منجر شود و شدت درگیریها را افزایش دهد و در عین حال تمایزات دقیق بین دموکراسیها و خودکامگیها را نادیده بگیرد. هند و چین هر دو به درجات مختلف از روسیه حمایت میکنند، اما آن دو کشور با یکدیگر سازگاری نداشته و رابطه خوبی ندارند.
«توماس مینی» روزنامه نگار اخیرا در «نیویورک تایمز» محدودیتها و خطرات این سناریو را بررسی کرده است. او خاطرنشان کرد که مرزهای غرب در بهترین حالت مبهم هستند و در این مفهوم این تمایل وجود دارد که اروپا را تابع ایالات متحده سازد و این که توسل به تفاوتهای تمدنی میتواند درگیری را تشدید کرده و جنایات را توجیه کند. به خودی خود همه این انتقادات به اندازه کافی منصفانه به نظر میرسند. اما این واقعیت که کشورهایی از جمله اندونزی، نیجریه، برزیل، هند و البته چین نسبت به تلاشهای آمریکا و اروپاییها برای محدود کردن روسیه بدبین بودهاند بیش از آن که نشان دهنده برخی از اشکال جایگزین باشد بر اهمیت تداوم ایدهی غرب تاکید دارند. تاریخ ممکن است تمام نشده باشد، اما غرب احتمالا برای مدتی به همراهی با آن ادامه خواهد داد.