فرارو- شاید ما امروزه از طریق فیلمها و نمایش نامهها با گلادیاتورهای زن که به نام «گلادیاتریکس» شناخته میشوند آشنا شده باشیم، ولی واقعیت این است که چنین اصطلاحی هرگز در دوران امپراتوری روم باستان وجود نداشته و حتی اطلاعات زیادی از چنین جنگجویان زنی در دست نیست با این همه به نظر میرسد که در دنیای واقع این گلادیاتریکسها وجود داشتند و همچون گلادیاتورها در میدانهای نبرد به نمایش تواناییهای خود میپرداختند.
به گزارش فرارو، اصطلاح «گلادیاتور» برای اغلب ما مفهومی آشنا است؛ جنگجویانی که به صورت انفرادی و یا گروهی در میدانهای نمایش شهرهای رومی، با یکدیگر یا حیوانات میجنگیدند که اغلب تا سر حد مرگ ادامه داشت. در دوران مدرن و به دنبال ظهور اندیشههایی همچون برابری زن و مرد، اصطلاح «گلادیاتریکس» به معنای «گلادیاتور زن» نیز ابداع شد که نمود آن به داستان ها، نمایش نامهها و فیلمها نیز راه یافت، اما واقعیت این است که چنین اصطلاحی هرگز در روم باستان وجود نداشت و هیچ واژه لاتین تعریف کنندهای از دوره رومی برای گلادیاتریکس وجود ندارد. جالب توجهتر اینکه منابع تاریخی در خصوص گلادیاتریکسها نیز بسیار محدود است پس آیا گلادیاتورهای زن واقعاً وجود داشته اند؟
برای یافتن پاسخ این پرسش باید به سراغ منابع تاریخی برویم که در آن عصر نوشته شده اند. نکته جالب توجه در بررسی این منابع این است که اغلب آنها اصلاً اشارهای به گلادیاتورهای زن ندارند و معدود منابعی نیز که به این جنگجویان میپردازند، اغلب نگاهی تحقیر آمیز را منعکس میکنند. همچنین گویا حضور چنین گلادیاتورهایی در میدانهای نمایش نبرد بسیار محدود بوده و به احتمال زیاد در مقابل جنگجویانی با مهارت و ظرفیت مشابه قرار میگرفتند. به گفته شاعر رومی، Decimus Junius Juvenalis، گلادیاتریکسها با استفاده از روشهای آموزشی و سلاحهای مشابه مردان، برای گلادیاتوری آموزش میدیدند، با این حال، هیچ گزارش تاریخی از لودوس (مدرسه گلادیاتورها) که چنین آموزشهایی را برای جنس مؤنث انجام داده باشد، وجود ندارد.
این شاعر رومی همچنین اشاره میکند که زنان از همه طبقات، اعم از طبقه بالا (feminae) و زنان معمولی (mulieres) در گلادیاتورا آموزش میبینند، اما بعید به نظر میرسد که یک زن از طبقه بالا به دلیل انگی که ممکن بود در آن زمان به او وارد شود، قدم به چنین عرصههایی گذاشته باشد. در آن عصر، جامعه رومی به ندرت به چنین حضورهایی از سوی یک زن روی خوش نشان میداد و حتی ظاهر شدن روی صحنه به عنوان یک مجری (لودی)، تحقیرآمیز جلوه میکرد و میتوانست نام خانواده را بدنام کند.
با این همه، شواهد باستان شناسی هنوز میتواند وجود چنین گلادیاتورهای زنی را تأیید کند. شواهدی از این امر را میتوان در کتیبهای در Ostia Antica یافت که نشان دهنده بازیهای میدانی است که در قرن دوم پس از میلاد برگزار میشد. این کتیبه به توصیف یک قاضی محلی از «زنان شمشیر زن» در یک میدان مبارزه اشاره دارد که البته او را بهعنوان «مولیر» و نه یک «زنان» تعریف میکند. منابع مکتوب تاریخی نیز اشارات راه گشایی در این زمینه دارند. از جمله این منابع میتوان به گزارش معاصر مورخ و وقایع نگار مشهور، کاسیوس دیو (۱۵۵-۲۳۵ پس از میلاد) اشاره کرد که واقایع جشنوارهای که به افتخار مادر امپراتور نرون برگزار میشد، را توصیف میکند. این مورخ مینویسد: «زنان در آن مراسم اسب میراندند، جانوران وحشی را میکشتند و به عنوان گلادیاتور میجنگیدند. برخی با کمال میل و برخی نیز بر خلاف میل خود در این مبارزات شرکت کردند.»
کاسیوس دیو در جای دیگری از تاریخ خود همچنین اشاره میکند که «اغلب او [با اشاره به امپراتور دومیتیان]بازیها را نیز در شب اجرا میکرد و گاهی اوقات کوتولهها و زنان را در برابر یکدیگر قرار میداد.» پوبلیوس کورنلیوس تاسیتوس (۱۲۰-۵۶ پس از میلاد)، دیگر مورخ مشهور رومی نیز در گزارش بازیهای زمان امپراتور نرون، نقل میکند که «بسیاری از بانوان سرشناس و سناتورها، با حضور در سالن آمفی تئاتر، خود را رسوا کردند». منظور تاسیتوس از اصطلاح «رسوا شدن» این بود که این اشراف و بزرگان که در میان آنها زنان نیز حضور داشتند، در نبردهای گلادیاتوری شرکت کردند که از نظر این مورخ اعمالی مربوط به طبقات پایین جامعه بود.
شواهد باستان شناسی فیزیکی نیز هنوز میتواند در این مسیر روشنگر باشند. یافتههای باستان شناسی در انگلستان، اخیراً جسد فردی مربوط به روم باستان را در یک محل تدفینی کشف کرد که حکایت از یک خاکسپاری مفصل با تعداد زیادی اشیاء دارد. با معاینه پزشکی قانونی تکههای استخوان، مشخص شد که این فرد زنی حدودا بیست ساله است. باستان شناسان در کنار این جسد چراغی را کشف کردند که نقش یک گلادیاتور سقوط کرده در یک میدان مبارزه را نشان میدهد که خدایان مرتبط با این ورزش به همراه درخت کاج (که به طور سنتی در میدان نبرد برای تطهیر سوزانده میشد)، در کنارش ایستاده اند. باستان شناسان بر اساس همین تصویر منحصر بفرد حدس میزنند که این نقش به احتمال بسیار زیاد ماجرای کشته شدن این زن جوان به عنوان یک گلادیاتور را توصیف میکند. به همین دلیل این جسد در رسانههای بریتانیا به عنوان «دختر گلادیاتور» مشهور شد. از سوی دیگر نوع تدفین این گلادیاتور زن نیز نشان میدهد که او فردی از طبقه پایین نبوده بلکه قطعا به یک طبقه بالا تعلق داشته است.
نمونه دیگر از این شواهد باستان شناسی، نقش برجسته هالیکارناسوس است، تصویری از قرن اول یا دوم پس از میلاد که در بدروم ترکیه کشف شده است. این نقش برجسته در اصل یادبودی برای رهایی از خدمت دو گلادیاتور زن است که با نامهای هنری خود آمازون و آشیلیا شناخته میشوند. هر دوی این مجسمهها که بدون کلاه خود به نظر میرسند و به همین دلیل آرایش زنانه موهای آنها مشخص است، مجهز به چوب دستی، کمربند، سپر مستطیلی، خنجر و مانیک (محافظ بازو) هستند. این یادبود به خوبی حضور زنان آزاد رد مبارزات گلادیاتورها را به نمایش میگذارد.
نقش برجسته هالیکارناسوس
در سال ۲۰۰ پس از میلاد، امپراتور سپتیمیوس سوروس، پس از یک جشن بزرگ که احتمالاً شامل مبارزات گلادیاتوری بود، زنان هر دو طبقه بالا و پایین را از حضور در میدانهای نبرد منع کرد. کاسیوس دیو در توصیف علت این ماجرا میگوید که «زنان در این مبارزات شرکت کردند و به شدت با یکدیگر به رقابت برخاستند. به دنبال شدت گرفتن این درگیری ها، به طور طبیعی توهین و دشنام به یک دیگر نیز بالا گرفت و در این میان برخی زنان طبقه پایین، به زنان طبقه بالا توهین کردند. همچنین خود زنان طبقه بالا نیز یک دیگر را هدف توهین و دشنام قرار دادند که از نظر خاندانهای هدف این توهینها بسیار ناگوار و غیر قابل بخشش بود. به همین دلیل امپراتور دستور داد از این پس برای هر زنی، صرف نظر از اینکه خاستگاه او چه باشد، جنگیدن در میدانهای مبارزه ممنوع شد.»
به نظر میرسد همین موضوع «توهین و دشنام» در مبارزات که گویا امری عادی بود، سبب منع زنان در مبارزات گلادیاتوری بود. گویا در روم باستان چنین توهینهایی اگر از سوی مردها گفته میشد، اشکالی نداشت، اما اگر زنان چنین توهینهایی به یکدیگر میکردند، خانواده هدف توهین احساس شرمساری و سرافکندگی میکرد. بی شک گلادیاتورهای زن در روم باستان وجود داشتند و این گلادیاتورها نه تنها در میان طبقات پایین، بلکه در بین طبقات بالای جامعه نیز حضور داشتند.
منبع: heritagedaily
نوشته: مصطفی جرفی-فرارو