افتتاحیه چهلمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، برای نخستین بار در طول تاریخ برگزاری این رویداد، به جایی خارج از تهران رفت. این مراسم روز پنجشنبه، ۱۴ بهمن، با حضور جمعی از هنرمندان از جمله داریوش ارجمند، بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون در کاروانسرای زینالدین در مهریزِ یزد، از شاهکارهای معماری دوره صفویه برگزار شد.
به گزارش خبرآنلاین، در حاشیه برگزاری این مراسم، با داریوش ارجمند به گفتگو نشستیم و پیش از هر چیز، درباره تغییر مکان برگزاری افتتاحیه جشنواره بینالمللی تئاتر فجر و انتقال آن به خارج از تهران پرسیدیم. ارجمند در ادامه به آخرین حضورش بر صحنه تئاتر در نمایش «دندون طلا» به کارگردانی داوود میرباقری در سال ۱۳۷۸ اشاره کرد و از دلیل دوریاش از تئاتر گفت. او در پایان، حاشیههای پیشآمده پیرامون اظهارنظرهایش در مورد وزنهبرداری زنان را حاصل کجفهمی دانست و گفت: «روزگاری است که همه به دنبال گزگ گرفتن برای نشان دادن خود هستند.»
ارجمند در پاسخ به این سوال که نظرش در مورد برگزاری افتتاحیه جشنواره تئاتر فجر در جایی خارج از تهران، کاروانسرای زینالدین، در ۶۰ کیلومتری جاده یزد به کرمان چیست، به خبرآنلاین میگوید: «همه رویدادهای هنری میتوانند موثر باشند به شرطی که درست، منطقی و علمی انجام شوند، اما شما باید بدانید که جشنوارهها، به خصوص جشنواره تئاتر فجر متعلق به مردم است. الان مردم کجا هستند؟ من در اینجا مردمی نمیبینم. کسی این جا نیست و به عقیده من، این برای جشنواره شکست به حساب میآید. جایی هست که مردم به سراغ ما میآیند و جاهایی هست که ما باید به سراغ مردم برویم. شاید بهتر بود این اتفاق در جایی کوچکتر، اما نزدیکتر به مردم برگزار میشد. چه کسی به اینجا میآید؟ ما که در ماشین سواری نشسته بودیم و سه نفر بودیم، بریده بودیم. آمدن به این جا صعب است و سوال من این است که چرا در خودِ یزد برگزار نشد تا مردم یزد بیایند؟ یا چرا در خودِ مهریز و با حضور مردم مهریز برگزار نشد؟»
او با بیان این که «مکان، مکان خوبی است اگر نزدیکتر میبود»، ادامه میدهد: «اگر اینقدر از مردم دور نمیبود و اگر مردم راحتتر میتوانستند بیایند، خیلی بهتر بود و من معتقدم تئاتر متعلق به مردم است و جایی که مردم با شوق نیایند، تئاتر شکل نمیگیرد.»
او با اشاره به این که «من نزدیک به یک سال در یزد مقیم بودم و در همین کاروانسرا در «جستوجوگر» فیلمی به کارگردانی محمد متوسلانی و نویسندگی اسماعیل خلج و میهن بهرامی ساخته سال ۱۳۶۸، بازی میکردم»، میافزاید: «من روی همین سکو بازی و در همین غرفهها کار کردهام. من اینجا را میشناسم و سوالم همچنان این است که مردم کجا هستند؟ این کسانی که اینجا هستند به نظر شما مردمند؟ تماشاگر گزینشیاند؟ چرا همه چیز گزینشی است؟ تئاتر متعلق به مردم است و باید درش به روی همه باز باشد.»
او ادامه میدهد: «من وقتی به این جا میآیم دوست دارم مردم را ببینم. هنرمند دوست دارد با مردم روبهرو شود. جشنواره برای مردم است و نمیشود گزینشی تماشاگر به افتتاحیه آورد. میخواهم بگویم تئاتر متعلق به مردم است و من عاشق آن آدمی هستم که با یک جعبه به میدان میآید، جعبهاش را وسط میگذارد و با یک تکه چوب روی آن میزند و از ماری میگوید که در دل جعبه است. مردم جمع میشوند، دستمزدش را هم میگیرد، کارش را هم انجام میدهد و همه را به هیجان میآورد و میرود. اینها نمایشند، اینها تئاترند.»
او با اشاره به خاطراتش از سالهای دور حضور روی صحنه، توضیح میدهد: «در همان سالهای اولی که از فرانسه آمده بودم، با رضا صابری که از بچههای خوب مشهد بود کار کردم. او تئاتری روی صحنه برد که بچههای داغ آن زمان ریختند روی صحنه و تئاتر را تعطیل کردند و من یک نفره ایستادم و این مبارزه را تا آخر پیش بردم تا برنده شدیم، اما دیگر از تئاتر زده شدهام.»
ارجمند در توضیح دلیل این اتفاق میگوید: «تئاتر خوبی وجود ندارد و راستش دیگر حوصله تئاتر را ندارم. بنشینم جملات تکراری، حرفهای تکراری و قلنبهسلنبه را تکرار کنم. طرف تئاتر شکسپیر را تبدیل به نیم ساعت نمایش میکند! تئاتر شرافتی دارد، تئاتر قله تمدن است و کشوری که تئاتر ندارد بویی از تمدن نبرده است. این مهم است. شما این فضای زنده را ببین، من نشستهام، آن نوازنده نشسته است، تماشاگر نشسته است، این فضا زنده و پویاست، سینما نیست که دستگاهی مکانیکی آن پشت چیزی را نمایش دهد و ما هم نشسته باشیم و غرق فریب آن دستگاه شویم. اینجا آدمها زندهاند. من همه عمرم تئاتر کار کردم و بعد به سینما آمدم. چون تئاتر دیگر جایی نداشت و امکاناتی برایش نبود. نه متنی بود، نه کارگردانی بود، نه بازیگری بود. به هر حال در این ۳۰، ۴۰ هم منهای چند نفر انگشتشمار که از ۳۰ سال پیش، ۴۰ سال پیش، ۵۰ سال پیش کار میکردند چیز تازه و نویی ندیدهام.»
او در جواب این که حتما پیشنهاداتی از کارگردانان تئاتر داشته است، میگوید: «بله از همین بچههای جوانی که میخواهند خیلی سریع رشد کنند. ما خون دل بسیاری خوردیم. ما خاک خوردیم. روزی که با داوود میرباقری نمایش «دندون طلا» را در تهران کار کردم، بعد از ۵۰ سال تئاتر کار کردن پایم به تئاتر شهر باز شد در حالی که در این سالها هر کسی خواسته، پریده است آن بالا. تئاتر زمانی، شرافتی و ارزشی داشت و هر کسی نمیتوانست روی صحنه برود و هر کاری دلش میخواهد انجام دهد. الان، ماشاالله هر کسی اتاقی تو در تو داشته است، وسطش پردهای کشیده و رنگ مشکی زده و نامش را بلکباکس گذاشته است. هر کاری میخواهند میکنند و پول هم درمیآورند، نوش جانشان، هر کاری میخواهند بکنند، من هیچ مخالفتی ندارم، اما نمیتوانم آن چیزی را که حقیقت تئاتر است فراموش کنم. چیزی که به خاطرش نزدیک به ۵۰ سال زحمت کشیدهام و درس خواندهام، هم در ایران و هم در خارج از ایران.»
ارجمند با بیان این که «دوست دارم تئاتر جایگاه خود را پیدا کند»، ادامه میدهد: «جایگاهی که زمانی در تماشاخانه سنگلج داشت. روزگاری که عزتالله انتظامی و علی نصیریان، داوود رشیدی و... بودند، همه رفتند. نیستند و به جایشان جوانهایی هستند که غوره نشده، میخواهند مویز شوند و کارهایی انجام میدهند. نمیگویم بدند، اصلا، آنها هم مشق میکنند، اما رنج نمیبرند، رنجشان این است که چرا بودجه کم است، رنجشان این است که چرا سالن بزرگتری به آنها ندادهاند، رنجشان این است که چرا زمان اجرایشان مناسب نیست. رنج مردم را ندارند. یک کلمه در مورد مردم نمیگویند و اکثرشان پیتزای آمادهخور هستند. ما زمانی در مشهد کار میکردیم، من خودم متن نویسندههای خارجی بسیاری را کار کردم، اما زمانی رسید که فکر کردم تا کِی؟ تا کِی قرار است از نویسندههای خارجی کار کنیم؟ در این حیص و بیص یک غلامحسین ساعدی پیدا شد. شروع به نوشتن کرد و تمام بچههای تئاتر شهرستانهای این کشور با متنهای او با تئاتر آشنا شدند. با بازیگری آشنا شدند. به سالن آمدند. مردم را آوردند. بعد از آن چه شد؟ بعد از انقلاب بدون این که بشناسند، مثل تخته پرش با تئاتر برخورد کردند، هر کسی آمد یک تئاتر کار کرد و بعد هم سردبیر روزنامهای شد، معاون جایی شد، رئیس جایی شد، اینطور بود.»
او در جواب این سوال که چرا بعد از بازی در نمایش «دندون طلا»ی داوود میرباقری در سال ۱۳۷۸ پیشنهاد بازی در تئاتر دیگری را نپذیرفت، میافزاید: «بعد از کار داوود میرباقری دیگر نمایشی به پست من نخورد، سینمایش هم همینطور است، من دو سال و نیم است در سینما کار نکردهام و زیر میزم پر از سناریو است. در کدامشان بازی کنم؟! هیچ کدامشان را دوست ندارم.»
ارجمند در پاسخ به این سوال که اگر از او بپرسند پس چگونه است که همچنان پیشنهاد بازی در سریالها و از جمله اخیرا بازی در سریال «یاور» را پذیرفت، میگوید: «سریال تلویزیونی، مردمی است. سریال تلویزیونی، هنر مصرفی است. تازه روی همانها هم حساسیتهای عجیبی دارم، من هر کاری در تلویزیون کردهام پربینندهترین بوده است.»
داریوش ارجمند که در گفتوگویی، انتقاداتی را نسبت به وزنهبرداری زنان مطرح کرد و حواشی بسیاری به وجود آورد، میگوید: «کجفهمی بود وگرنه من هنوز هم حرفم همان است. من نگفتم وزنهبرداری زنان بد است. بد فهمیدند. الان روزگاری است که همه به دنبال گزگ گرفتن برای نشان دادن خود هستند. من حرفی منطقی زدم. راجع به ورزشکاران ایرانی هم حرف نزدم. راجع به بانویی حرف زدم که در لهستان وزنهبرداری میکند، به اندازه حسین رضازاده وزنه میزند و قهرمان جهان است ولی، نه رَحِم دارد و نه تخمدان، دائم هورمون مردانه به خودش میزند، ریش درآورده است و نه میتواند شوهر کند و نه میتواند بچه داشته باشد. حرف من این است. زن باش، قهرمان باش، من نمیگویم ورزشکاران ما این کار را کردهاند یا میکنند. نه، آن خانم را دیدهاید که بچه شش ماههاش را به مسابقات برده است؟ الهام فرهمند، بازیکن تیم ملی فوتبال بانوان کشورمان که همراه با کودک ۶ ماههاش راهی هند شده و در محل برگزاری مسابقات هم سوژه عکاسان شده است، من عاشق او هستم، او به عنوان یک مادر ورزش میکند. حرف من این بود که فاتحه بضاعتها و ارزشهای زنانه را به خاطر یک مدال طلا نخوانید. من هنوز هم اعتقادم همان است؛ یک مادر خوب بودن بهتر از قهرمان المپیک بودن است.»