فرارو- برنارد هنری لوی، روشنفکر راستگرای فرانسوی؛ آن چه در کارزار ریاست جمهوری پیش روی فرانسه غایب به نظر میرسد سیاست بین المللی است. جدیتی برای پرداختن به این مسئله در نامزدهای انتخاباتی دیده نمیشود. حتی در میان مفسران بزرگ و حرفهای نیز چندان ندیده ام که به این موضوع بپردازند. این در حالی است که ژئوپولیتیک سرنوشت ساز است و فلسفه درعمل محسوب میشود. بهترین راه برای یک سیاستمدار آن است که بگوید واقعا کیست و چه میخواهد.
به گزارش فرارو به نقل از هفته نامه فرانسوی اکسپرس، در حوزه بین المللی میبینیم که پوتین ماشین جنگی عظیم ارتش روسیه را به مرز اوکراین کشانده است. اعزام ۱۱۰ هزار مرد جنگجو، تانک، تسلیحات سنگین و پرتاب گرهای موشک باک به مرز اوکراین عملیاتی بسیار سنگین و عظیم است و نمیتوان در مورد آن به راحتی تصمیم گیری کرد و بالعکس نمیتوان با یک ضربه انگشت آن را لغو و متوقف کرد.
در وضعیت فعلی کار برای پوتین به منظور عقب نشینی از موضع اش دشوار خواهد بود و این چشم انداز من را میترساند. من آن منطقه را میشناسم و در آنجا در خطوط مقدم جبهه حضور داشته ام و گزارش تهیه کرده ام. من فکر میکنم یک حمام خون در راه است.
در این میان، احتمالا واکنش امریکا مشابه رویکردی خواهد بود که در قبال تحولات اخیر افغانستان اتخاذ کرد: غیر قابل درک و ناامید کننده. رویکردی که نه تنها در را به روی یک فاجعه انسانی میگشاید بلکه به یک بی نظمی نوین جهانی غیر قابل محاسبه نیز دامن خواهد زد. اگر پوتین به اوکراین حمله کند نمیدانم دیگر چه نیرویی میتواند مانع از تهاجم چین تحت فرماندهی «شی جین پینگ» به تایوان شود و چه چیزی خواهد توانست اردوغان را از حرکت دادن مهره هایش در قلمروی امپراتوری عثمانی بازدارد. این مسائل تغییرات بزرگ بعدی را در جهان رقم خواهند زد عواملی مهم و تغییراتی بزرگتر از تغییر آب و هوایی و یا زندگی با کووید.
بایدن افغانستان را در بشقاب به طالبان تحویل داد و اکنون اوکراین را به پوتین تحویل میدهد. من بار دیگر میگویم نمیدانم با چنین وضعیتی فردا چگونه خواهد توانست تایوان را حفظ کند. دموکراسی امریکا رو به افول است. جهان به سمت بی نظمی بزرگ پیش میرود. شاید برخوردهای رادیکال و خشونتی که فکر میکردیم متعلق به دنیای دیروز است را در دنیای امروز شاهد باشیم. این ترسناک است. من نمیتوانم در مواجهه با تشنجهایی که در راه است فکر نکنم. با وجود چنین تنشهایی در زمانه ما به نظرم جنگ سرد دوران خوبی محسوب میشد.
در این میان، در فرانسه همدلی سیاستمدارانی، چون «ژان لوک ملانشون» (سیاستمدار چپگرا) و «اریک زمور» یا «مارین لوپن» (سیاستمداران راست افراطی) را با پوتین دیده ایم. این رویکردها غیر مسئولانه و بدنام کننده هستند. ما در مورد شکاف میان راست و چپ یا بین مترقیها و پوپولیستها صحبت میکنیم. در اینجا، اما باید به شکاف بین طرفداران و مخالفان پوتین بین همدستان و مخالفان نظمی که روسیه در روند تاسیس آن است صحبت کنیم. این موضوع نه تنها از نظر ژئوپولیتیک بلکه از نظر اقتصادی، مالی و تمدنی اهمیت دارد.
از نظر مالی اگر امریکا روسیه را تحریم کند و آن کشور را از نظام بانکی سوئیفت بیرون براند پیامدهای بسیار سنگینی خواهد داشت. علاوه بر روسیه، چین قدرتمند و مجموعهای از کشورهای دیگر جایگزینی ارزهای دیگر با دلار را برای مبادلات جهانی آغاز خواهند کرد. این یک زمین لرزه واقعی خواهد بود. خطر اصلی آن است که پوتین یک تغییر تمدن را میخواهد. او صرفا یک جنایتکار شبیه استالین یا تزار نیکلای اول که سرکوب گر قیام دکابریستها شد نبوده است. او یک پروژه تمدنی دارد یک ایده خاص از اروپا. او از مدل اوراسیاگرایی حمایت میکند که به اصطلاح با نظم لیبرال دموکراتیکی که اتحادیه اروپا برپایه آن بنیان نهاده شده مقابله میکند.
من چند سال پیش با "الکساندر دوگین" یکی از متفکران این جنبش و یکی از ایدئولوگهای پوتینیسم بحث کردم. واضح است که وقتی به سخنان دوگین گوش میدهید نسخهای پست مدرن، نسبتا مفصل و بسیار تهاجمی از فاشیسم را میبینید.
در این میان، فرانسهای که "اریک زمور" و امثال او میخواهند فرانسهای است که به پوتین تعظیم کند فرانسهای که کمتر مورد احترام قرار میگیرد و جذابیت کم تری خواهد داشت. اریک زمور میگوید سیاست خارجی فرانسه دفاع از منافع این کشور است و نه اخلاق بخشیدن به کل جهان. او خود یکی از تجسمهای کنار گذاشتن ارزشهای فرانسوی است. اگر ارزشهای خود را از دست بدهیم اعتبار اخلاقی خود را از دست خواهیم داد و اگر اعتبار اخلاقی مان را از دست دهیم در کل اعتبارمان در جهان از دست خواهد رفت و بازارها و نقش اقتصادی خود را نیز از دست میدهیم. فرانسه تحقیر شده فرانسهای ضعیف شده خواهد بود. آیا هنوز باید در مورد زمور صحبت کنیم؟ من از اولین کسانی بودم که وقتی او وارد کارزار انتخاباتی شد پرسیدم:"او به عنوان یک یهودی چه میکند این چه مسیری است که او طی میکند"؟
در آن سو، چین قرار دارد که امریکا المپیک زمستانی را در آن کشور تحریم کرده است. تحریم کار میکند همان گونه که در مورد المپیک مسکو در اوایل دهه ۸۰ میلادی کارآمد بود. هیچ رژیمی آسیب ناپذیر نیست. هیچ کس نمیتواند نسبت به ظلم و تبعیض بی تفاوت باشد. البته چه کسی میتواند بگوید جنبشهای تحریم در دهه ۸۰ میلادی دقیقا تا چه میزان تاثیرگذار بودند؟ چه کسی میتواند سهمی که آن حرکت آهسته در تجزیه اتحاد جماهیر شوروی داشت را اندازه گیری کند؟