برخی از اتفاقات اگرچه تاثیر عینی خود را در مدتزمان نسبتا کمی از دست میدهند، اما تاثیرات معنایی خود را تا سالها بر صحنه جهانی حاکم میکنند و گاها آن اتفاقات نیازمند بازبینی و بازنگری هستند. فروپاشی اتحاد شوروی یکی از این تحولات مهم قرن اخیر است که تاثیر عینی آن اگرچه فراموش شده، اما تاثیرات دیگری از این واقعه هنوز بر معادلات سیاسی جهان حاکم است. وقتی یک ابرقدرت با ادعا در هر حوزهای، دچار یک فروپاشی محیطی شد، زمین سیاستورزی در جهان شرایط جدیدی را تجربه کرد که تصور آن به خصوص برای کشورهای در حال توسعه سخت بود زیرا دوقطبی قدرت به پایان رسیده بود و غرب خود را پیروز جهان تکنولوژی میدید و دیگر رقیبی برای امریکا وجود نداشت که بتوان با آن بازی کرد و نظم جهانی دچار تحول عظیمی شد. امروز پس از گذشت بیش از دو دهه از این واقعه گورباچف، آخرین رهبر شوروی گفته است: «میشد شوروی را نجات داد.» اگرچه برای این حرف خیلی دیر شده است.
به مناسبت سالگرد فروپاشی اتحاد شوروی روزنامه اعتماد با نعمتالله ایزدی، دیپلمات بازنشسته و آخرین سفیر ایران در شوروی گفتگو کرده است که مشروح آن را میخوانید.
شما در چه زمانی سفارت ایران در شوروی را برعهده داشتید و تا چه زمانی به کار خود در مسکو ادامه دادید؟
من اواخر ۱۹۹۰ میلادی به عنوان سفیر به مسکو رفتم؛ آن موقع شوروی مشکلات زیادی داشت و گورباچف نیز با جمهوریها درگیر بود. شرایط بغرنجی ایجاد شده بود که پیمان جدید اتحاد امضا کنند، اما جمهوریها ادعای استقلال کرده بودند. به هر حال تحولات شوروی اواخر دهه ۸۰ باعث شده بود که این جمهوریها مستقل شوند، برای همین گورباچف برای جلوگیری از شرایط پیمانی را درست کرده بود که به امضای جمهوریها برساند به جز سه جمهوری بالتیک که مستقل شده بودند، اما تلاش میشد که ۱۲ جمهوری متحد باقی بمانند. من در این شرایط وارد شوروی شدم و تا سال ۱۹۹۴ آنجا بودم. شوروی هم که فروپاشید مجددا در روسیه ادامه کار دادم.
یک سال آخر شوروی برای شما چگونه گذشت؟
در یک سال آخر مهمترین اتفاقی که افتاد کودتایی بود که علیه گورباچف در سال ۱۹۹۱ افتاد. آنجا برداشت ما از شرایطی که در مسکو شاهد بودیم این بود که کودتا نمیتواند دوام داشته باشد و مقاومتهای اجتماعی از موفقیت این کودتا جلوگیری میکند. هدف کودتا این بود که اتحاد شوروی را حفظ کند و معاون گورباچف به عنوان یکی از اعضای تندرو حزب کمونیست چنین نظری داشت؛ روسای سازمانهای مهم از جمله کا. گ. ب نظرشان بر این بود که گورباچف با جمهوریها مماشات میکند و کودتایی علیه او کردند تا اتحاد را حفظ کنند منتها شرایطی که در مسکو میدیدیم و یلتیسین که به عنوان رییسجمهور روسیه فعالیت میکند مشخص کرد که آنها بر موجهای اجتماعی سوارند و نمیگذارند کودتا موفق شود و اختلافنظر جدی بین ما و تهران بر سر تحلیل این اتفاق وجود داشت. خواست تهران و وزارت خارجه آن دوره و مسوولان دیگر کشور با نظر ما متفاوت بود. مرحوم هاشمیرفسنجانی هم به چنین اختلافاتی اشاره کرده است.
اختلاف نظر شما با تهران دقیقا بر سر چه مواردی بود؟
نظر تهران این بود که کودتا موفق میشود و شوروی باقی میماند. دلیل این تحلیل به نظر من خیلی محتوای خاص نداشت. در تهران این نگرانی وجود داشت که اگر شوروی فروبپاشد و رقابت ابرقدرتها از بین برود شرایط ما به لحاظ بینالمللی تغییر میکند. از اهرم رقابت دو ابرقدرت نمیتوانیم در پیشبرد سیاستهای خودمان استفاده کنیم و این نظر یک نوع علاقه بود که شوروی فرونپاشد بهتر است.
ما در سفارت معتقد بودیم به خواست ما ربطی ندارد و شوروی در هر حال فرو میپاشد و کودتا نیز موفق نمیشود. یلتسین مردم را به خیابان آورد و جلو تانکها مقابله کرد. ما شرایط را عینی میدیدیم و دوستان در تهران بخشی از شرایط را تحلیل نظام دوقطبی میکردند و معتقد بودند شوروی با این عظمت ممکن نیست فروبپاشد.
در زمان فروپاشی با آقای ولایتی تماس یا صحبتی داشتید؟
بهطور مستقیم در آن زمان تماس نداشتم، ارتباط نیز سخت بود. یک تماس تلفنی با تهران کلی زمان میبرد. ما در آن تحولات مرتب اخبار و اطلاعات را میفرستادیم و تهران نیز موضعگیری میکرد. البته آن کودتا سه روز بیشتر طول نکشید. آقای ولایتی کاری که کرد و ما با آن موافق نبودیم این بود که پیام کودتاچیان را باور کرد و خبر آن نیز منتشر شد. دنیا در آن زمان با کودتاچیان مخالفت کردند یا رفتار مثبتی نشان ندادند. چهار کشور بود که فقط موافق رفتار کردند. کرهشمالی، لیبی، ایران و عراق بودند که از کودتا استقبال کردند. یعنی رفتن گورباچف را مثبت تلقی کردیم، چون ما خبر دریافت پیام را در سطح وزیر خارجه منتشر کردیم، اما برخی کشورها حاضر نشدند این وضعیت را قبول کنند.
من فقط ساعت ۲ بعدازظهر مطلع شدم که آقای ولایتی پیام کودتا را دریافت کرده، به سرعت با تهران تماس گرفتم و نسبت به این صحبت اعتراض کردم، چون شرایط در مسکو به گونهای نبود که نایانف بماند. البته اثرات این کار باقی ماند، چون یلتسین که مخالف کودتا بود وقتی شوروی فروپاشید نسبت به ایران علاقه نشان نمیداد و نسبتا به این امر اعتراض داشتند.
برخی حاضرین در روزهای فروپاشی شوروی مینویسند که مسکو با قدرت و رسمیت خود به رژههای ارتش و مراسمات نمادین ادامه میداد که به یکباره شوروی فروپاشید و اتفاقی ناگهانی بود. نظر شما چیست؟
این تعبیر خیلی دقیق نیست که بگوییم مسکو به سرعت فروپاشید. این پروسه حدود ۴ سال طول کشید. وقتی گورباچف در سال ۱۹۸۵ بر سر کار آمد از همان زمان بزرگترین بحث این بود که اگر قرار است فضای باز سیاسی باشد جمهوریها خواهان استقلال شدند و از نقطه ضعیف شروع شد و به نقطه قوت خود رسید. حتی در قزاقستان و حوزه بالتیک و مردم آذربایجان پشت مرزهای ایران میآمدند و درخواست حمایت میکردند و تقریبا در همه جمهوریها تکاپو به وجود آمد که اگر قرار است فضای باز سیاسی باشد ما ۷۰ سال فشار حکومت کمونیستی را نمیخواهیم. برخی از سران کمونیستها حتی در همان مقاطع عوض شدند و سقوط شوروی در یک شب اتفاق نیفتاد. تلاشهای گورباچف نیز برای اتحاد در قالب یک سند جدید و آزادیهای بیشتر حاکی از این بود که فروپاشی اجتنابناپذیر است.
مسکوی پس از شوروی برای شما چگونه آغاز شد؟
فروپاشی که اتفاق افتاد آقای گورباچف روز ۲۵ دسامبر در تلویزیون آمد که این اتفاق را ما پیشبینی کرده بودیم و به تهران نیز گفته بودیم که آقای گورباچف در سال جدید چنین خبری را اعلام میکند.
این اتفاق که افتاد تاریخ استقرار جمهوریهای جدید ابتدا سال ۱۹۹۲ بود؛ ما در همان زمان بلافاصله استقلال ۶ جمهوری مسلماننشین را به رسمیت شناختیم که باز هم مورد اعتراض ما در سفارت واقع شد. آن موقع من با آقای واعظی در عشقآباد بودم وقتی ظهر این خبر اعلام شد معلوم بود که شاید در تهران، چون معاون وزیر هم نبود تصمیم نادرستی گرفته بودند. روسیه که نیاز به شناسایی نداشت در همان زمان شوروی هم عضو سازمان ملل بود به خاطر همین موضوع با تهران تماس گرفتیم که چرا چنین اقدامی کردید، اصل این مساله روسیه است؛ آنها استدلال ما را پذیرفتند و در اخبار عصر اعلام شد ایران، روسیه و ۶ جمهوری مسلماننشین را به رسمیت میشناسد.
اولین برخورد روسیه یلتسین با سفارت ایران چه بود؟ آیا مطالبه خاصی از ایران داشتند؟
روسیه که جانشین شوروی شده بود یادداشتی را به تمام سفارتخانههای مستقر در مسکو داد مبنی بر اینکه حکومت جدیدی روی کار آمده است اگر علاقهمند هستید سفرای خود را حفظ کنید و اعلام کنید. این اتفاق که افتاد تعدادی از کشورها سفرای خود را حفظ کردند، از جمله ایران و بنابراین اولین اقدامی که آنها به فاصله چند روز از استقرار روسیه انجام دادند یک جلسه با حضور سفرای باقیمانده با یلتسین برگزار کردند که عملا پذیرش سفرای جدید بود و ما دیگر استوارنامه ندادیم.
از برخوردهایتان با گورباچف بگویید. او یک کمونیست وفادار و شکستخورده بود یا یک مسوول ضعیف که باعث فروپاشی شد؟
من ابتدا ورود به مسکو استوارنامهام را به ایشان تحویل دادم و بعد از آن هم دو سفر آقای ولایتی به مسکو آمد و آقای گورباچف را دیدیم. آخرین مراسم سالگرد انقلاب اکتبر که در سال ۱۹۹۰ برگزار شد که در میدان سرخ و کاخ کرمیلن بود ایشان را دیدم. بعد از فروپاشی هم چند بار ملاقات داشتیم. در یک مرحله پیامی از آقای هاشمیرفسنجانی گرفتم و برای تشکر پیش ایشان رفتم که باعث تحولاتی بین روابط دو کشور شده بود به خصوص در سفری که آقای هاشمی هم به مسکو داشتند. روزهای آخر هم که از مسکو برمیگشتم با گورباچف خداحافظی کردم. از سفارت هم که بیرون آمدم به خاطر کتابی که درباره موضع شوروی در جنگ ایران و عراق مینوشتم با او دیدار کردم.
گورباچف یک چهره میهنپرست بود و بهشدت به حزب کمونیست و اتحاد شوروی اعتقاد داشت و از جمله اصلاحات اقتصادی، سیاسی و خارجی بود و اعتقاد داشت باید به سمت تنشزدایی با دنیا برویم. او به عنوان یک فرد وطنپرست این کار را میکرد و این اقدامات را هم در راستای همان مساله میداند. بزرگترین نقطه ضعف گورباچف این بود که سه عنوان اصلاحات اقتصادی او باهم همخوانی نداشت. وقتی میخواهید بازسازی اقتصادی کنید و طبیعتا به کار بیشتر نیاز دارید همزمان فضای باز سیاسی هم ایجاد شود طبیعی بود که مردم از فضای باز سیاسی بیشتر استقبال میکردند و به خیابانها میآمدند و شعار میدادند. یکی از تناقضهای طرح گورباچف در همین خلاصه میشد.
بالاخره درست است که او دنبال تنشزدایی با غرب بود، اما فکرش را نکرده بود که این اتفاق باعث سوءاستفاده آنها شود. در مجموع ارزیابی من نسبت به شخصیت آقای گورباچف منفی نیست و ارزیابی من مثبت است، چون با هدف و علاقه تلاش کرد شوروی را برای شوروی نجات دهد، اما تناقضات باعث شد رشته کار از دست او در برود و به خصوص وقتی کودتا شد او توقع نداشت نزدیکترین یاران به او خیانت کنند. به نظر من گورباچف فرو ریخت. یلتسین هم که گورباچف را نجات داده بود شروع به سهمخواهی کرد؛ این مجموعه گورباچف را بعد از کودتا بهشدت تضعیف کرد و از نظر شخصیتی آسیب دید.
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی هنوز هم در ادبیات جمهوری اسلامی با الفاظی مانند، کمونیستهای بیدین و حتی ضد دین یاد میشود. آن زمان که شوروی با دیدگاههای کمونیستی به مسیر خود ادامه میداد، مسوولان ایرانی که با دیدگاههای اسلامی به آنجا سفر میکردند چه رفتار یا نظری نسبت به این کشور داشتند؟
روابط ایران و شوروی قبل از انقلاب هم وجود داشت منتها بسیار متفاوت از بعد انقلاب بود. بعد از انقلاب مسوولان جمهوری اسلامی شوروی را به دیدگاه سیاسی نگاه میکردند تا دیدگاه ایدئولوژیک و معتقد بودند این کشور ظرفیتهایی دارد که میتواند در خدمت اهداف انقلاب که آن زمان مهمترین آن مبارزه با استکبار و امریکا بود، باشد. در آن زمان رفتار و دیدارها و سفرهای ما به شوروی در همین چارچوب خلاصه میشد. البته وقتی عراق به ایران حمله کرد و شوروی به افغانستان حمله کرد رفتارها را تحتتاثیر قرار داد و محور بحثهای ما از سال ۵۹ تا ۶۷ و به خصوص کمکهایی که شوروی به عراق داشت و همینطور موضوع افغانستان که ارتش سرخ در آن مستقر شده بود و ما به عنوان یک کشور همسایه نمیتوانستیم بیتفاوت باشیم؛ این اتفاقات باعث شد چیزی که مدنظرمان پیرامون شوروی بود را از دست بدهیم البته در مجموع دیدگاه ما نسبت به شوروی ایدئولوژیک نبود و هیچگاه چنین تصوری وجود نداشت که، چون اینها کمونیست هستند و مذهب ندارند با آنها مراوده نکنیم. همین الان هم روسیه و چین در اولویت سیاست خارجی ما هستند. اینکه ما ظرفیتهای این کشور را نادیده بگیریم کار درستی نیست.
در دوران مسوولیتتان در مسکو، هیچگاه برخوردی با کا. گ. ب داشتید؟ آیا فشار یا برخوردی از سوی آنها برای سفارتخانهها وجود داشت؟
خیر. ما اعتقادمان این بود که کا. گ. ب همه را کنترل میکند و سعیشان بر این بود که از طریق برخی کارکنان رده پایین سفارتخانهها اطلاعات خود را به دست بیاورند. البته برخورد جدی با ما نداشتند؛ در روسیه جدید هم کا. گ. ب حفظ شد و با آنها ارتباط هم داشتیم.
این روایت که آذربایجان در زمان فروپاشی، خواهان اتحاد و الحاق به ایران بود تا چه حد درست است؟
قبل از فروپاشی شوروی این ایده مطرح شده بود. به نظر من محرک اولیه آن نیز عدهای ناسیونالیستهای آذری بودند. در بعد خارجی هم امریکاییها بیشتر از هر کشوری به این مساله دامن زدند و امریکا این داستان را تئوریزه کرد و در نشریات خود به این موضوع پرداختند و گفتند با اتحاد آذربایجان ایران و شوروی چه اتفاقی میافتد و حتی نقشه چاپ کردند! اما در خود دو آذربایجان به خصوص آذربایجان شوروی این ایده خیلی مطرح بود حتی من خاطرم هست بحثهایی بین این نشریات امریکایی صورت گرفته بود که اگر چنین اتفاقی رخ بدهد پایتخت تبریز باشد یا باکو البته این بحثها متعلق به پیش از فروپاشی است. با فروپاشی شوروی این ایدهها نیز از بین رفت.
در تهران این نگرانی وجود داشت که اگر شوروی فروبپاشد و رقابت ابرقدرتها ازبین برود شرایط ما به لحاظ بینالمللی تغییر میکند و از اهرم رقابت دو ابرقدرت نمیتوانیم در پیشبرد سیاستهای خودمان استفاده کنیم و این نظر یک نوع علاقه بود که شوروی فرونپاشد بهتر است. ما در سفارت معتقد بودیم به خواست ما ربطی ندارد و شوروی در هر حال فرو میپاشد و کودتا نیز موفق نمیشود.
آقای ولایتی کاری که کرد و ما با آن موافق نبودیم این بود که پیام کودتاچیان را باور کرد و خبر آن نیز منتشر شد. دنیا در آن زمان با کودتاچیان مخالفت کردند یا رفتار مثبتی نشان ندادند. چهار کشور بود که فقط موافق رفتار کردند؛ کرهشمالی، لیبی، ایران و عراق بودند که از کودتا استقبال کردند. یعنی رفتن گورباچف را مثبت تلقی کردیم.
بعد از انقلاب مسوولان جمهوری اسلامی شوروی را به دیدگاه سیاسی نگاه میکردند تا دیدگاه ایدئولوژیک و معتقد بودند این کشور ظرفیتهایی دارد که میتواند در خدمت اهداف انقلاب که آن زمان مهمترین آن مبارزه با استکبار و امریکا بود، باشد. در آن زمان رفتار و دیدارها و سفرهای ما به شوروی در همین چارچوب خلاصه میشد.
البته وقتی عراق به ایران حمله کرد و شوروی به افغانستان حمله کرد رفتارها را تحت تاثیر قرار داد و محور بحثهای ما از سال ۵۹ تا ۶۷ و به خصوص کمکهایی که شوروی به عراق داشت و همینطور موضوع افغانستان که ارتش سرخ در آن مستقر شده بود و ما به عنوان یک کشور همسایه نمیتوانستیم بیتفاوت باشیم؛ این اتفاقات باعث شد چیزی که مدنظرمان پیرامون شوروی بود را از دست بدهیم البته در مجموع دیدگاه ما نسبت به شوروی ایدئولوژیک نبود و هیچگاه چنین تصوری وجود نداشت که، چون اینها کمونیست هستند و مذهب ندارند با آنها مراوده نکنیم همین الان هم روسیه و چین در اولویت سیاست خارجی ما هستند. اینکه ما ظرفیتهای این کشور را نادیده بگیریم کار درستی نیست.