bato-adv
کد خبر: ۵۲۴۶۳۴

روایت عکاس شخصی «اسکوبار» از سلطان مواد مخدر جهان

روایت عکاس شخصی «اسکوبار» از سلطان مواد مخدر جهان
در محلاتی که اسکوبار را تحسین می‌کنند خیمنز به عنوان یک سلبریتی محلی قلمداد می‌شود. در محله هم نام اسکوبار غیر معمول نیست که خانواده‌هایی را ببینید که زیارتگاه‌هایی را برای او اختصاص داده‌اند و نقاشی بزرگی از اسکوبار و کوه‌های مدلین را ببینید که روی آن نوشته شده است: «به محله پابلو اسکوبار خوش آمدید».
تاریخ انتشار: ۱۱:۲۳ - ۰۸ دی ۱۴۰۰

فرارو- «ادگار خیمنز» می‌گوید زمانی که خودروی جیپ به نزدیک در ورودی ملک رسید تنها می‌دانست که قرار است با یک میلیونر محلی ملاقات داشته باشد، صاحب ملکی به مساحت ۷۴۰۰ هکتار با حدود ۳۰ دریاچه مصنوعی و حیواناتی عجیب و غریب از سراسر دنیا.

به گزارش فرارو به نقل از واشنگتن پست، در اواخر سال ۱۹۸۰ میلادی یکی از دوستان «خیمنز» عکاس در شهر مدلین به او پیشنهاد داده بود که به «هاسیندا ناپولز» باغ وحشی خصوصی سر بزند، باغ وحشی که در همان ملک واقع شده بود. زمانی که آنان به سوی صاحب ثروتمند و سبیل دار آن باغ وحش رفتند «خیمنز» از دیدن همکلاسی سابق دوره دبیرستان‌اش شگفت زده شد. مردی که در سراسر این شهر در شمال غربی کلمبیا شناخته شده قلمداد می‌شد، اما هنوز در جهان ناشناخته بود.

آنان ۱۵ سال بود که یکدیگر را ندیده بودند، اما میزبان خیمنز بلافاصله او را شناخت. «پابلو اسکوبار» گفت: «خیلی وقت از آن زمان گذشته است». رئیس کارتل بدنام شهر مدلین به خیمنز گفت که به دنبال عکاسی برای ایجاد فهرستی از زرافه ها، اسب آبی، فیل‌ها و شتر‌هایی است که در باغ وحش خصوصی او پرسه می‌زنند. خیمنز با این پیشنهاد موافقت کرد.

روایت عکاس شخصی «اسکوبار» از سلطان مواد مخدر جهان

او در نهایت به عنوان عکاس خانوادگی و شخصی سلطان مواد مخدر برای بیش از یک دهه کار کرد و از اولین مراسم عشای ربانی تا مراسم ازدواج، جشن‌های تولد رویداد‌های مرتبط با مبارزات انتخاباتی و لحظات آرام در اطراف خانه او عکسبرداری کرد. او شاهد اسکوباری متفاوت از آن چیزی بود که تعداد کمی از افراد دیگر می‌شناختند افرادی که او را به عنوان شاه کلید ترور سیاستمداران، وحشت کلمبیا و تبدیل شدن به یکی از ثروتمندترین مردان روی زمین قلمداد می‌کردند.

این عکاس که اکنون ۷۲ سال سن دارد تجسم دوگانگی نظر بسیاری از مردم درباره میراث مشهورترین پسر آن شهر یعنی «اسکوبار» است. «لوز هلنا نارانجو اوکامپو» استاد دانشگاه و دستیار سابق وزیر گردشگری در مدلین می‌گوید: «پابلو اسکوبار یک اسطوره است. اسطوره‌ها چگونه ساخته می‌شوند؟ با داستان ها، تصاویر و تجربیات شان. همه نوع تلاشی برای حفظ اسطوره و همه نوع تلاشی برای کوچک‌سازی و کم اهمیت قلمداد کردن اسطوره همزمان با یکدیگر و در تضاد با هم در جریان هستند».

ده سال پس از آن زمان، «خیمنز» هنوز با مادر و خواهرش در یک مجتمع آپارتمانی در بلوک‌های محله‌ای کارگرنشین دور از خانه‌های سابق بسیاری از مردان آدم کش تحت فرمان «اسکوبار» زندگی می‌کند. او در دفترش تصاویر بسیاری از آن دوران پر زرق و برق و وحشتناک را دارد. عکس‌های مردی که به همان اندازه دسیسه و نفرت را به دنبال خود داشت.

ماه آینده، خیمنز و یک روزنامه نگار محلی قصد دارند کتابی از عکس‌های او را در کنار داستان زندگی‌اش به عنوان عکاس شخصی اسکوبار منتشر کنند. از دید «آلفونسو بوئیتراگو» روزنامه نگار، «خیمنز» نمونه‌ای از یک شاهد استثنایی است کسی که به اسکوبار نزدیک بود، اما هرگز در فعالیت‌های جنایتکارانه او دخالتی نداشت. او می‌گوید: «حضور خیمنز به گونه‌ای است که گویی پابلو اسکوبار یک دفتر خاطرات با خود به همراه داشته است».

خیمنز در پاسخ به این پرسش خبرنگار «واشنگتن پست» که چرا اسکوبار عکاس شخصی استخدام کرده بود می‌گوید: «تا حدی به دلیل غروری که داشت و باور به این که باید مدت‌ها پس از مرگ‌اش او را به خاطر آورند». او در پاسخ به این پرسش که آیا او با عکس‌هایش به اسکوبار آن چه که می‌خواست را داده بود؟ می‌گوید: «شاید». او می‌گوید دوره اسکوبار دورانی بود که او می‌خواست توانمندی‌اش را نشان دهد. به گفته خیمنز عکس‌های زندگی اسکوبار نشان می‌دهند که چگونه جنگ با مواد مخدر توانست کوکائین را به صنعتی سودآور و خشونت بار تبدیل کند. با این وجود، این داستانی است که بسیاری در مدلین می‌خواهند آن را فراموش کنند.

از زمان کشته شدن اسکوبار در جریان تیراندازی با پلیس در سال ۱۹۹۳ میلادی، این شهر به آهن ربایی برای «نارکوتوریسم» و یا گردشگری درباره مواد مخدر و تاریخچه آن تبدیل شده است و راهنما‌های گردشگری به خارجی‌ها نگاهی نزدیک‌تر از محل زندگی اسکوبار را ارائه می‌دهند و اخیرا صحنه‌هایی از آن در سریال پر طرفدار «نارکوس» از نتفلیکس پخش شده بود.

مقام‌های شهر، اما خانه سابق اسکوبار را ویران کرده و آن را با بنای یادبودی قربانیان‌اش جایگزین کردند و به دنبال ترویج سایر جنبه‌های تاریخ و فرهنگ محلی مدلین هستند. در موزه «خانه حافظه» در مدلین که به تاریخ محلی خشونت اختصاص یافته تنها اشاره به اسکوبار یک عکس کوچک از اوست.

از دید برخی در آن شهر هرگونه تلاش برای ارضای کنجکاوی جهانی پیرامون اسکوبار صرفا تجلیل از یک تروریست است. یک زن در بیرون از بنای یادبود می‌گوید: «او بدترین اتفاقی بود که برای مدلین رخ داده است. او یک راهزن، یک دزد و یک قاتل بود. من عصبانی می‌شوم وقتی می‌بینم مردم می‌خواهند او را به یک قهرمان تبدیل کنند».

روایت عکاس شخصی «اسکوبار» از سلطان مواد مخدر جهان

مدلین پایتخت قتل جهان در اوج دوران کنترل اسکوبار بر تجارت مواد مخدر بود. آن شهر تنها در سال ۱۹۹۱ میلادی ۶ هزار مورد قتل را ثبت کرد. «سانتیاگو توبون» اقتصاددان دانشگاهی در مدلین که جرایم سازمان یافته را مطالعه می‌کند می‌گوید: «در حالی که شهر در سال‌های اخیر شاهد خشونت بسیار کم‌تری بوده اسکوبار ساختار جنایی سازمان یافته‌تر و پیچیده‌تری را از خود برجای گذاشته که تا امروز نیز ادامه دارد».

با این وجود، بوئیتراگو و خیمنز معتقدند که پاک کردن تاریخچه کارتل مواد مخدر مدلین راه حل نیست. خیمنز می‌گوید: «راهزنان بخشی از تاریخ هستند. اگر کسی را دوست ندارید باید سعی کنید او را درک کنید».

خیمنز می‌گوید: «میراث اسکوبار فاجعه بار است». او می‌گوید در محله‌ای زندگی می‌کند که مردان جوان احساس می‌کردند تنها راه بهبود زندگی‌شان پیوستن به کارتل مواد مخدر است. او به خاطر می‌آورد که تقریبا هر نفر از ساکنان مدلین هنگام بیرون آمدن از خانه در شهری پر از تیراندازی و خودرو‌های بمبگذاری شده احساس خطر می‌کردند. هم چنین، او محله‌هایی که اسکوبار آن را از فقر نجات داده بود را به یاد می‌آورد. خانه‌هایی که برای صد‌ها خانواده ناامید در زاغه‌ها ساخته شده بودند.

آلبوم خیمنز مملو از عکس‌های طاووس، کرگدن، کانگورو و اسب‌های آبی اسکوبار هستند. هم چنین، عکس‌هایی از فرزندان و خویشاوندان نزدیک اسکوبار دیده می‌شوند. عکس‌های خانوادگی در خانه‌ای که در نهایت توسط «لوس پپس» (نیرو‌هایی که با اسکوبار جنگیدند) سوزانده شد نیز در آلبوم دیده می‌شوند. برادر شوهری که به قتل رسید و پسر عمویی که بعدا کشته شد نیز در عکس‌ها حضور دارند. گاهی اوقات «خیمنز» تعجب می‌کند که چگونه توسط دشمنان اسکوبار کشته نشد.

خیمنز در سال اول دبیرستان با اسکوبار آشنا شد. آنان از خاستگاه مشابهی برآمده بودند. هم سن و سال بودند و هر کدام شش خواهر و برادر داشتند و در محله‌ای کارگرنشین زندگی می‌کردند. پدر خیمنز راننده تاکسی و مادرش خیاط بود. پدر اسکوبار کشاورز بود که بعدا با کمک سوت و قمه نگهبان شد. مادر اسکوبار معلم بود.

اسکوبار دانش آموز قوی و خاصی نبود. او موفق شده بود کپی‌ای از کلید اتاقی که معلمان در آن پرسش‌های امتحانی را نگهداری می‌کردند تهیه کند. خیمنز می‌گوید پیش از آن که معلمان نمره بدهند اسکوبار و دوستان‌اش مخفیانه وارد اتاق شده و برگه‌های با پاسخ صحیح را جایگزین برگه‌های امتحانی اصلی می‌کردند. خیمنز می‌گوید برخی از دوستان و همکلاسی‌های اسکوبار اکنون انکار می‌کنند که او را می‌شناختند.

خیمنز عکاسی را در اواخر دوره دبیرستان پس از آن که برادرش به او یک دوربین کوچک فوجی داد آغاز کرد. او در ابتدا عکاسی را با عکس گرفتن در مسابقات شطرنج و مراسم جشن تولد آغاز کرد. در دهه ۷۰ میلادی، زمانی که اسکوبار در حال ساخت امپراتوری قاچاق مواد مخدر خود بود خیمنز عکس گرفتن برای کارزار‌های سیاسی مرتبط با ائتلاف مردمی از جناح چپ را آغاز کرد. او به آن جریان پیوست و عکس‌هایی را از گروه چریکی کلمبیایی‌ام -۱۹ گرفت سازمانی که به جنبش‌های چپگرا تمایل داشت و خواستار گسترش جنبش‌های مشابه در امریکای لاتین بود.

روایت عکاس شخصی «اسکوبار» از سلطان مواد مخدر جهان

زمانی که خیمنز اسکوبار را ملاقات کرد بیش‌تر در مراسم ازدواج عکاسی می‌کرد. اسکوبار دستمزدی سه برابر بیش از آن چه برای یک عکاس معمولی در آن زمان در نظر گرفته می‌شد را به خیمنز داد. برای خیمنز، اما این تنها یک کار دیگر بود. او معمولا در مهمانی‌های خانوادگی اسکوبار و تجمعات برگزار شده توسط او حضور داشت. با این وجود، هر بار که اسکوبار از او دعوت می‌کرد تا به هاسیندا ناپولز برود، خیمنز چندین روز به بازی فوتبال اسکوبار می‌پیوست.

او می‌گوید که یکی از معدود بازیکنانی بود که جرات داشت اسکوبار را شکست دهند و با او راحت بازی کند. دیگران تنها اجازه توپ گرفتن را داشتند. خیمنز به یاد می‌آورد که یک بار پس از تکل رفتن و خوردن بر زمین اسکوبار به او کمک کرد تا بلند شود و سلطان مواد مخدر به خیمنز گفت: «راحت باش، سخت نگیر، چیزی نیست» و خندید.

پس از گذشت یک دهه از مرگ اسکوبار، تهیه کنندگان مستند از خیمنز درخواست کردند تا عکس‌هایش را در اختیار آنان قرار دهد و راهنما‌های محلی از او دعوت کردند تا با گردشگران درباره اسکوبار صحبت کند.

دختر خیمنز می‌گوید پدرش سود مالی زیادی از این کار به دست نیاورده است و هنوز گاهی در مراسم ازدواج عکسبرداری می‌کند تا برای گذران زندگی پول درآورد.

با این وجود، در محلاتی که اسکوبار را تحسین می‌کنند خیمنز به عنوان یک سلبریتی محلی قلمداد می‌شود. در محله هم نام اسکوبار غیر معمول نیست که خانواده‌هایی را ببینید که زیارتگاه‌هایی را برای او اختصاص داده‌اند و نقاشی بزرگی از اسکوبار و کوه‌های مدلین را ببینید که روی آن نوشته شده است: «به محله پابلو اسکوبار خوش آمدید». با این وجود، مقام‌های رسمی شهر از پذیرش این نام خودداری می‌ورزند.

در یک سالن آرایشگاه در کنار فروشگاه فروش اجناس هدیه با طرح اسکوبار، عکس‌های گرفته شده توسط خیمنز از اسکوبار را می‌توان بر روی لیوان‌ها نیز دید. کپی‌ای از یکی از عکس‌های امضا شده توسط خیمنز که اسکوبار را در حال خواب در رختخواب نشان می‌دهد و هدیه خیمنز به صاحب سالن آرایشگاه بوده نیز در آنجا دیده می‌شود.

روایت عکاس شخصی «اسکوبار» از سلطان مواد مخدر جهان

اینجا محله‌ای است که اسکوبار خانه‌هایی را برای صد‌ها خانواده فقیر ساخت. خیمنز می‌گوید عکس‌هایی را از آنجا برای ماهنامه‌ای که توسط اسکوبار حمایت می‌شد گرفته بود. بر روی ماهنامه نوشته شده بود: «این افراد در زباله دانی زندگی می‌کنند» و پشت نشریه عکسی از خانه‌های زیر ساخت با دستور اسکوبار منتشر شده و زیر آن نوشته شده بود: «اینجا جایی است که آنان در آن زندگی خواهند کرد».

خیمنز می‌گوید یک روز صبح زود زمانی که در خیابان قدم می‌زد مرد جوانی به او نزدیک شد. او به تازگی به این محله آمده بود و خیمنز را از روی معرفی کتاب‌اش در یک برنامه خبری شناخته بود. او گفت: «شما دوست پابلو بودید؟ این حقیقت دارد»؟ و خیمنز گفت: «از ۱۳ سالگی تا زمانی که او فوت کرد». مرد جوان پرسید: «در مورد او چگونه فکر می‌کنید و چه نظری دارید؟ آیا فکر می‌کنید آدم خوبی بود یا بد»؟ هدف خیمنز از عکس‌هایش، اما پاسخ دادن به این پرسش نبوده است. او تصاویری از یک انسان را به تصویر کشیده است. عکس‌هایش پرتره کاملی از مردی است که به تاریخ شهر خود تعلق دارد.

خیمنز می‌گوید پشیمان نیست که سال‌های عمرش را صرف عکس گرفتن از اسکوبار کرده است. او می‌گوید اگر اسکوبار امروز نیز زنده بود و از او می‌خواست عکاس شخصی‌اش شود احتمالا به این درخواست پاسخ مثبت می‌داد. او می‌گوید: «من همیشه می‌دانستم» پابلو «چه کسی بود. اما من یک عکاس هستم اگر کسی من را استخدام کند من به آن فرد پاسخ مثبت خواهم داد».

  1. فرار از قاتل فقط با ۸۰۰ هزار تومان!
bato-adv
کیم جونگ اون
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۲۹ - ۱۴۰۰/۱۰/۰۸
اسکوبار فوق العادس
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۱۵ - ۱۴۰۰/۱۰/۰۸
تلفظ صحیح نام این شهر " مدئین " است.
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۲
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین