مجتبی مرادی؛ تاریخ زیبایی تاریخیست به قدمت آدمی و بلکه به درازای داستان آفرینش. پرسش از زیبایی پرسشی فلسفی است و همهی فلاسفه از منظر خود به آن پرداختهاند، برخی با تمرکز کمتر و برخی با توجه بیشتر. تلاش در جهت یافتن پاسخ از ابتدای قرن بیستم پررنگتر شده، با این همه هیچ کس نمیداند زیبایی چیست، یا به عبارتی گویی زیبایی امری بدیهی است (چنانچه ارسطو اشاره کرده) و همه میدانند زیبایی چیست.
این نوشتار نمیخواهد تکلیف زیبایی را روشن کند و تعریفی دقیق از آن به دست بدهد، زیبایی چیست شبیه عقل چیست پرسشی است که مستعد پاسخهای گوناگون است، پاسخهایی که همهی آنها در بستر خود میتوانند درست باشند، اما نباید از این نکته غافل شد که انسان ناچار است اصول و پیشفرضهایی برای پیشبرد گفتگو و گفتمانِ خود دست و پا کند.
مثلا عقل همهی آن چیزی است که در اثر کوششهای فکری از آغاز تا اکنون، بشر به آن رسیده است، که اکتشافات و اختراعات و تجربیات و خطاهای انسانی در ساختن مفهوم عقل نقشی انکارناپذیر دارد، عقل حتی اگر در ذات خود عنصری ثابت باشد، فهم ما از آن متغیر است، شبیه الماسی که مدام صیقل میخورد تا به نمایشی از آن گوهر ناب برسد.
ماجرای زیبایی هم چنان است، فهم و تجربهی انسان در تعریف و بازتعریف مداوم آن شگفتانگیز است، مثلا اگر روزگاری پوشیدن پوست خز نشانی از زیبایی بود، بشر امروز آن را نه تنها زیبا نمیبیند بلکه زشت مییابد، چون رابطهی بشر و طبیعت تغییر یافته و فهم عمومی در زشتی کشتن یک حیوان برای لذت پوشیدن یک لباس فاخر کمترین تردیدی ندارد.
گرچه به طور طبیعی زیبایی و فیزیک در پی هم میآیند و صورت، قالب و کالبد نخستین مواجههی ذهن و زیبایی است، اما زیبایی ابعاد گسترده و پیچیدهتری در وجه متافیزیکی و معنایی خود دارد، تا آنجا که صورت منهای معنا خیلی زود از دایرهی زیبایی بیرون انداخته میشود.
پرداختن به زیبایی به مثابهی یک مسئولیت سخن اصلی این یادداشت است. هر کس در هر موقعیتی و با هر تعریفی از زیبایی اگر خود را در قبال زیبایی مسئول بداند، آنگاه همواره زیبایی را چونان اصلی بنیادین در زندگی خود مراعات میکند. شاید بتوان این رویکرد را در مقولهی اخلاق جای داد، یعنی به جای زیبایی اخلاقی، اخلاقِ زیبایی محوریت مییابد.
این رویکرد سبب خواهد شد که رفتار انسان با خود، دیگری، اشیاء، طبیعت و هستی با مسئولیتی درونی و نه بیرونی و تحمیلی (مثل قانون) پیش برود، با مثالی دمدستی (به سبک هایدگر!) بر روشنایی موضوع میافزاییم: «زیرسیگاری» یک شئ است، شأن آن این است که فیلتر سیگار در آن انداخته شود، تف انداختن در زیرسیگاری یا خاموش کردن سیگار در لیوان خلاف شأن آن اشیاء و خلاف اخلاقِ زیبایی است.
مثال از اشیاء مهمتر از مثال از حیوانات و انسان است، زیرا عمق و فایدهی چنین نگاه و رویکردی را بهتر نشان میدهد.