bato-adv
کد خبر: ۵۲۱۰۷۲
اسلاوی ژیژک فیلسوف فرهنگی:

در غرب مردم حتی نمی‌دانند که آزاد نیستند!

در غرب مردم حتی نمی‌دانند که آزاد نیستند!
آیا یک پوپولیست «آزاد» که بر روی از بین بردن شبکه‌های اجتماعی کار می‌کند واقعا آزاد است؟ «مائوتسه تونگ» در دهه ۵۰ میلادی گفته بود: «بگذار صد گل بشکفد و صد مکتب فکری باهم رقابت کند». امروز باید بگوییم: «بگذارید صد» چن زی «فلسفه بخوانند، زیرا تنها از این طریق راهی برای خروج از مخمصه غم‌انگیز فعلی خود خواهیم یافت».
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۸ - ۲۴ آذر ۱۴۰۰

اسلاوی ژیژکفرارو- اسلاوی ژیژک - فیلسوف فرهنگی؛ داستان یک کارگر مهاجر چینی که کتابی درباره «مارتین هایدگر» فیلسوف آلمانی قرن بیستم را از انگلیسی به زبان ماندارین ترجمه کرده بود ماه گذشته در فضای مجازی منتشر شد. آیا مردم عادی که در حال مطالعه فلسفه هستند می‌توانند جهان را نجات دهند؟

«چن زی» در سال ۱۹۹۰ میلادی در «جیانگ شی» در جنوب شرقی چین متولد شد. در سال ۲۰۰۸ میلادی، پس از مردود شدن در امتحانات‌اش دانشگاه را رها کرد جایی که در آن در رشته ریاضیات تحصیل می‌کرد و بیش از ده سال در کشورش پرسه زد و عمدتا برای امرار معاش در کارخانه‌ها کار می‌کرد. علیرغم آن که اغلب مجبور به گذراندن شیفت‌های ۱۲ساعته طاقت فرسای کاری تکراری و ناتوان کننده بود او که اشتیاق واقعی‌اش که همیشه به فلسفه بود موفق شد زبان انگلیسی را بیاموزد و شروع به خواندن آثار هایدگر کرد.

امسال در حالی که در کارخانه‌ای در شیامن مشغول به کار بود و دوره چهارم آموختن زبان انگلیسی را می‌گذراند ترجمه کتابی از «ریچارد پولت» فیلسوف امریکایی تحت عنوان «مقدمه‌ای بر هایدگر» را به زبان چینی به پایان رساند. او پس از تکمیل برخی ترجمه‌های هایدگر در فضای مجازی پرسید آیا کسی می‌تواند به وی در انتشار این آثار کمک کند، زیرا به او گفته شده بود که شانس‌اش برای یافتن ناشر بسیار اندک است. زمانی که پست‌اش توسط رسانه‌ها کشف شد به سرعت به موضوعی داغ برای بحث در اینترنت تبدیل شده بود.

آیا او در تخصیص وقت خود برای ترجمه اثری درباره هایدگر اقدامی رهایی بخش را انجام داده یا راهی نادرست را پیموده است؟ به راحتی می‌توان پاسخ مارکسیستی ارتدکس را تصور کرد: «کارگران خط مونتاژ به هایدگر به عنوان پادزهر نیازی ندارند چیزی که آنان نیاز دارند این است که شرایط کاری بدشان را تغییر دهند».

این گونه به نظر می‌رسد که هایدگر واقعا انتخاب بدی برای «چن» بوده و دلایل واضحی برای آن وجود دارد. پس از مرگ هایدگر یادداشت‌های خصوصی او در «دفترچه‌های سیاه» در سال ۲۰۱۷ میلادی چاپ شد و نشان می‌داد که تلاش برای حذف او از فهرست فیلسوفانی که باید حذف شوند تقویت شده است آن هم به دلیل پیوندهای یهودستیزانه و ارتباط‌اش با نازی ها.

با این وجود، دقیقا به همین دلیل باید تاکید داشت که هایدگر کماکان مرتبط است. حتی زمانی که او در بدترین وضعیت خود قرار دارد پیوندهای غیر منتظره خود را آشکار می‌سازند. او در اواسط دهه ۳۰ میلادی گفته بود: «انسان‌ها و گروه‌های انسانی‌ای هستند (مانند سیاه پوستان) که هیچ سابقه‌ای ندارند. با این وجود، حیات حیوانی و گیاهی دارای تاریخ هزارساله و پرحادثه است. در منطقه انسانی تاریخ ممکن است مانند سیاه پوستان گم شود».

خطوط بیان شده حتی با معیارهای هایدگر نیز عجیب هستند: از دید او حیوانات و گیاهان نیز تاریخ دارند، اما سیاه پوستان آفریقایی ندارند؟ علاوه بر این، کشورهایی مانند چین یا هند با توجه به این که در معنای خاص هایدگری تاریخی قلمداد نمی‌شوند در کجا قرار دارند؟

اگر این گونه است پس «گرانت فارد» فیلسوف سیاه پوست برجسته معاصر که در آفریقای جنوبی متولد شده و در دانشگاه کرنل در نیویورک تدریس می‌کند باید به عنوان یک مورد ساده از سوء برداشت نادیده گرفته شود؟

کتاب کوتاه فارد با عنوان «مارتین هایدگر زندگی من را نجات داد» در واکنش به یک برخورد نژادپرستانه نوشته شد. در پاییز سال ۲۰۱۳ میلادی، در حالی که او بیرون از خانه‌اش مشغول جمع آوری برگ‌ها بود یک زن سفید پوست ایستاد و از او پرسید: «آیا شغل دیگری می‌خواهی»؟ و آشکارا او را با باغبان خانواده‌ای که او تصور می‌کرد در آن خانه زندگی می‌کند اشتباه گرفته بود. فارد به طعنه پاسخ داد: «فقط در صورتی که بتوانید دستمزدی معادل با حقوق هیئت علمی دانشگاه کرنل را به من بدهید حاضر هستم این شغل را قبول کنم».

برای این که بفهمد چه اتفاقی افتاده است فارد گفت: «هایدگر مرا نجات داد، زیرا به من زبانی را آموخت که در مورد نژاد به گونه‌ای بنویسم که پیش‌تر آن را ننوشته بودم. هایدگر به من این امکان را داد که به این شکل بنویسم، زیرا او مرا وادار به چگونه فکر کردن نمود».

چیزی که او در مورد هایدگر بسیار مفید می‌دانست مفهوم زبان به عنوان «خانه هستی» بود نه زبان انتزاعی، زبان عالم یا زبان اداره‌های دولتی بلکه زبانی که ریشه در شیوه خاصی از زندگی دارد زبان به عنوان میانجی‌ای برای همیشه. تجربه منحصر به فرد زندگی که واقعیت را به شیوه خاص تاریخی برای ما آشکار می‌سازد. به راحتی می‌توان تصور کرد که چنین موضعی چگونه سوژه را قادر می‌سازد در برابر بلعیده شدن در جهان تحت سلطه تکنولوژیک مقاومت کند.

با این وجود، آیا این راهی برای مقابله با آن چیزی است که اغلب «امریکایی سازی» زندگی خوانده می‌شود؟ برای پاسخ به این پرسش ما باید فکر کنیم و همان طور که فارد بارها اشاره می‌کند این چیزی است که او از هایدگر آموخت نه تنها برای فکر کردن بلکه برای فکر کردن درباره اندیشیدن.

برای روشن شدن بحث باید بگویم که من شخصا یک هایدگری نیستم. با این وجود، چیزی که من می‌دانم این است که ما در لحظه‌ای منحصر بفرد زندگی می‌کنیم که باعث می‌شود با فوریت فکر کنیم. این زمانی صلح‌آمیز نیست که فرصتی برای آسودگی را برای جهان فراهم سازد بلکه زمانی است که بقای ما به عنوان انسان از جهات مختلف در معرض تهدید است: چشم‌انداز کنترل کامل دیجیتالی که قصد دارد به ذهن ما هجوم آورد پیش روی ماست. هم چنین عفونت‌های ویروسی غیر قابل کنترل و تاثیرات گرمایش جهانی نیز در مقابل ما قرار دارند. همه ما تحت تاثیر این تهدیدات هستیم و آن گونه که مصطلح است «مردم عادی» حتی بیش از سایرین در معرض این تهدیدات قرار دارند.

در نتیجه، ما باید از ظهور معجزاتی، چون «چن زی» استقبال کنیم. آنان نشان می‌دهند که فلسفه مقوله‌ای فراتر از صرف یک رشته دانشگاهی است و مقوله‌ای است که می‌تواند به طور ناگهانی مسیر زندگی روزمره ما را تغییر دهد.

«آلن بدیو» فیلسوف فرانسوی کتاب خود «زندگی واقعی» را با این ادعای تحریک‌آمیز آغاز می‌کند که از سقراط به این سو کارکرد فلسفه «فاسد کردن جوانان» بوده است تا آنان را از نظم ایدئولوژیک و سیاسی غالب بیگانه سازد. چنین فسادی امروز مورد نیاز است به ویژه در غرب لیبرال و آسان گیر جایی که مردم حتی از نحوه کنترل دستگاه‌ها دقیقا زمانی که به نظر می‌رسد آزاد هستند آگاهی ندارند. خطرناک‌ترین ناآزادی، ناآزادی‌ای است که ما آن را به عنوان آزادی تجربه می‌کنیم.

آیا یک پوپولیست «آزاد» که بر روی از بین بردن شبکه‌های اجتماعی کار می‌کند واقعا آزاد است؟ «مائوتسه تونگ» در دهه ۵۰ میلادی گفته بود: «بگذار صد گل بشکفد و صد مکتب فکری باهم رقابت کند». امروز باید بگوییم: «بگذارید صد» چن زی «فلسفه بخوانند، زیرا تنها از این طریق راهی برای خروج از مخمصه غم‌انگیز فعلی خود خواهیم یافت».

منبع: راشا تودی

ترجمه: فرارو

bato-adv
ناشناس
United States of America
۱۲:۳۰ - ۱۴۰۰/۰۹/۲۴
آره در دوران استالین و مائو و کیم ایل سونگ می دونستن که آزادن. من زیاد از ژیژک خوندم اما در کل می تونم بگم که دو تا کار رو خیلی خوب بلده (البته به جز جُک گفتن) یا مهمل می بافه یا یه چیز ساده رو می پیچونه و جوری جلوه میده که انگار خیلی پیچیده بوده. از لکان و هگل و مارکس یه آش شعله قلمکاری درست کرده که بخیالش همه چیز رو توضیح میده اما در اصل هیچی رو توضیح نمیده. خلاصه که این بابا فکر می کنه مردم توی ایران از غرب آزادترن چون غربیا توهم آزادی دارن و واسه همین نمیان خیابون اعتراض اما ایرونیا توهم آزادی ندارن و لذا می تونن بیان خیابونا اعتراض!!!! اینم از فیلسوف محبوب صدا و سیمای ایران!
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۲۱ - ۱۴۰۰/۰۹/۲۴
در ایران هم مردم نمی دانند، که برای مسولین عددی نیستند
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۲
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین