فراروـ قسمت هشتم سریال نیسان آبی به کارگردانی منوچهر هادی و تهیه کنندگی احسان ظلی پور روز چهارشنبه ۱۷ آذر ماه ۱۴۰۰ وارد شبکه نمایش خانگی شد.
«علم تاج مرگ موسی را فرصتی برای تلکه جمشید میداند و جمشید هم بی ام و را فرصتی برای گذر از فقری که گریبانگیرش است! این طرف هم رضا هنوز نتوانسته علاقه بهرام فاتح به کاملیا را هضم کند که ممدچاخان هم به آن اضافه شده است...»
بی ام و جمشید با آمدنش کورسویی از شادی را به دل خانواده جمشید آورد؛ اما از سویی هم دردسرهای تازهای را برایش رقم زد، از چشم و همچشمی خواهرها گرفته تا فرصت طلبی علم تاج. علم تاج عزمش را جزم کرده است که از نمد بی ام و جمشید کلاهی برای خودش بدوزد. او تلاش میکند که مرگ شوهرش را گردن بازیگوشی زینال بیندازد و جمشید را تلکه کند؛ اما جمشید زیر بار نمیرود. علم تاج هم به شکل دیگری آبروی جمشید را میبرد. علی دایی که به شکرآباد آمده است تا جمشید را پیدا و به او کمک کند با علم تاج مواجه میشود و علم تاج هم هر آنچه نباید را به علی دایی میگوید و آبروی جمشید را میبرد.
در سمت دیگر داستان رضا خرسند با مشکلات ریز و درشت خانوادهاش روبروست. اختلافاتش با پری یک سو و زندگی مخفیانه کامبوزیا سویی دیگر. در این میان خواستگارهای کاملیا هم یکی از یکی مسالهدارتر و عجیبترند. بهرام فاتح با خواستگاری و صحبتهای گاه و بیگاهش با کاملیا خواب را از چشمان رضا برده است و وقتی این موضوع با جمشید و ممد چاخان هم مطرح میشود، باید منتطر یک فاجعه بود...
نیسان آبی در یک دور باطل افتاده است که در آن اتفاقات مدام تکرار میشوند یا در لباس و شمایلی جدید خودشان را نشان میدهند. این سریال خط داستانی مشخصی ندارد و یک ماجرا در آن دنبال نمیشود. برای مثال عشق جمشید به جمشید هاشم پور به مساله اصلی داستان و چیزی که پیش برنده اتفاقات داستان باشد، تبدیل نمیشود. دیدار دو جمشید خیلی زود اتفاق میافتد و مصرف میشود.
موقعیتها همگی در این هشت قسمت تکراری شدهاند و شوخیهای کلامی هم آنقدر کم و کمتوانند که خنده چندانی نمیگیرند. با اضافه شدن حاج آقا ستاری به داستان هم ماجراها به سمت موقعیتهایی مانند موقعیتهای مارمولک نمیرود؛ بلکه به عکس راه سریالهای تلویزیونی را پیش میگیرد تا با کمی اضافه کردن معنویات دل برخی را با خودش صاف کند.