فرارو-محمد مهدی حاتمی؛ ترسناکترین کابوسها در مورد وضعیت آب در ایران حالا دارند به واقعیت بدل میشوند: زمانی پیش بینی میشد «جنگ آب» میان کشورها رخ بدهد و حالا «جنگ آب» میان استانها و شهرهای ایران، رخ نشان داده و این یعنی آینده میتواند به مراتب ترسناکتر از چیزی باشد که گمان میکنیم.
به گزارش فرارو، اصفهانیها میگویند حقابه «زاینده رود» باید به این رود برگردد تا اصفهان زنده شود؛ اهالی شهرکرد هم معترضند که چرا آبی که از رودهای شهر و استان آنها سرچشمه میگیرد، باید به شهرها و استانهای دیگری انتقال داده شود. اما احتمالاً کمتر گفته میشود که آبِ رود «کارون» هم در مقاطعی به اصفهان انتقال داده میشده و یا اینکه همین حالا، دهها طرح انتقال آب دیگر هم رویِ میز است.
اما چرا چنین شد؟ چرا کشوری که دست کم برای ۲ هزاره، سیستمی (قناتها و کاریزها) داشت که آب را به میزانِ کافی و سازگار با تواناییِ جایگزینیِ محیط زیست به شهرها و روستاها انتقال میداد، به جایی رسیده که دیگر نمیتواند حتی آب شُرب کافی برای شهروندانش تامین کند، تا چه برسد به آب مورد نیاز برای صنعت و کشاورزی؟
چارهای نیست جز اینکه به «همه» فشار بیاید
پیش از هر چیز باید ببینیم وضعیت آب در ایران چقدر وخیم است و تا پیش از آنکه همه چیز فروبپاشد، چقدر زمان باقی مانده است؟ پاسخ پرسش نخست، «بسیار وخیم» است و پاسخ پرسش دوم، «بسیار کم». اما چطور میتوان چنین روندهایی را بررسی کرد؟
بررسی شاخص «سرانه آب تجدیدپذیر» در هر کشوری، نشانهای است از اینکه در آن کشور به ازای هر نفر چه میزان آبِ تجدیدپذیر (عمدتاً آبهای جاری و نه آبهای زیرزمینی) وجود دارد.
«شاخص فالکن مارک» (The Falkenmark indicator) یکی از شاخصهایی است که در این زمینه مورد استفاده قرار میگیرد و نشان میدهد میزان تنشی که بر منابع آبی در یک کشور وارد میشود، تا چه اندازه بالا است. بر این اساس، کشورهایی که سرانه آبِ تجدیدپذیرِ آنها کمتر از ۱۷۰۰ مترمکعب در سال باشد، در شرایط «تنش آبی» (Water Stress) طبقه بندی میشوند.
ایران اکنون در شرایط تنش آبی قرار دارد و این در حالی است که اوضاع، پیش از این، اینگونه نبوده است. دادههای «پروژه ایران ۲۰۴۰» در دانشگاه «استنفورد» در آمریکا نشان میدهد که در سال ۱۹۸۹ میلادی (تقریبا مطابق با زمان پایان جنگ ایران با عراق)، سرانه آب تجدیدپذیر در ایران، حدود ۲ هزار و ۳۷۰ مترمکعب بوده است.
این شاخص، اما در سال ۲۰۱۴ میلادی به حدود ۱۶۴۰ مترمکعب در سال رسیده و ایران (بر اساس تعاریف) وارد شرایط «تنش آبی» شده است. به این ترتیب، به نظر میرسد که تا همین ۱۵ سال پیش (یعنی حدود سال ۱۳۸۵ خورشیدی) وضعیت آب در ایران کاملا عادی بوده است.
برای آنکه مقیاسی از وخاومت اوضاع داشته باشیم، بد نیست بدانیم در «ایسلند»، کشوری بسیار کوچک و بسیار کمجمعیت در اروپا، سرانه آب تجدیدپذیر حدود ۵۲۰ هزار مترمکعب است. این یعنی در این کشور، به عنوان یکی از پرآبترین کشورهای جهان، به ازای هر نفر شهروند، حدود ۵۲۰ هزار مترمکعب آبِ قابل استحصال و تجدیدپذیر وجود دارد، یعنی چیزی در حدود ۳۲۵ برابر بیشتر از ایران.
باید «پلیس آب» تشکیل شود
بنابراین، مشکل کمبود آب دیگر فقط مشکل کشاورزان نیست، بلکه مشکل همه ایرانیها است و مهمتر از همه اینکه وضعیت روز به روز وخیمتر میشود. اما حالا که فرصت کم است، جدایِ از برنامه ریزیهای درازمدت (از جمله اصلاح نظام آبیاری در بخش کشاورزی، نوسازی سیستم انتقال آب در شهرها و مواردی از این دست) چه برنامه کوتاه مدتی باید داشت؟
یکی از راه حلهای مدیریت آب در شرایطِ بحرانیِ کنونی، ایجاد «پلیس آب» است. این نیروی جدید در ساختار نیروهای انتظامی ایران، میتواند بر استفاده غیرمجاز از منابع آب نظارت داشته باشد و به عنوان مثال، جلوی سوء برداشت از چاههای غیرمجاز را بگیرد.
تخمین زده میشود که اکنون حدود ۸۰۰ هزار حلقه چاه در ایران وجود داشته باشد که به صورت روزانه، در حال مکیدن سفرههای زیرزمینی و تجدیدناپذیر آب در ایران هستند. «علی مراد اکبری»، معاون اسبق وزیر جهاد کشاورزی در امور آب، خاک و صنایع، در سال ۱۳۹۴ گفته بود: «در دولت گذشته [دولت احمدینژاد]بالغ بر ۳۰۰ هزار حلقه چاه غیرمجاز احداث شد و از سوی دیگر نیز بدون نظارت، چندین برابر مجوزها، از چاههای مجاز آب برداشت شد و میلیاردها مترمکعب آب از این طریق هدر رفت که میتوان از آن به خیانتی بزرگ و «غارت منابع آبی کشور» نام برد.»
او ادامه داده بود: «از سال ۱۳۸۴ تا سال ۱۳۹۲، براساس اطلاعات و آمار از سازمان بازرسی کل کشور ۳۰۰ هزار حلقه چاه غیرمجاز در کشور احداث شد، در حالی که از ابتدای انقلاب تا سال ۱۳۸۴ تنها ۱۰۰ هزار حلقه چاه غیرمجاز احداث شده بود.»
این در حالی است که در همان سال، محاسبات سازمان بازرسی کل کشور نشان میداد که در ایران، به ازای هر ۱۰۴ نفر جمعیت، یک حلقه چاه (اعم از مجاز و غیرمجاز) وجود دارد. همین محاسبات نشان میدادند که با توجه به تمرکز چاهها در مناطق روستایی، این نسبت میتواند گاهی بسیار متفاوت هم باشد و در مواردی، به یک چاه به ازای هر ۳۰ نفر جمعیت در برخی روستاها برسد.
ایجاد «پلیس آب» به صورت آزمایشی در ایران کلید خورده و از جمله در برخی استانها (همچون استان ایلام) کار خود را آغاز کرده است. با این همه، به نظر میرسد که باید شاخهای رسمی از نیروی انتظامی (همچون «پلیس فتا» یا «اینترپل») تشکیل شود که کارویژه تخصصی آن، نظارت بر موضوعات مرتبط با آب باشد.
افزایش مالیات بر «صنایع آببر»
اقدام مهم بعدی (که کمی زمان برتر است)، ایجاد ردیف ویژه مالیاتی برای «صنایع آب بر» است. آمارهای «انجمن جهانی فولاد» (World Steel Association) نشان میدهند که ایران در سال ۲۰۲۰ میلادی، با تولید نزدیک به ۳۰ میلیون تن فولاد، در جایگاه دهمین تولیدکننده بزرگ فولاد در جهان قرار داشته است. به این ترتیب، ایران حتی بیش از کشورهایی مانند فرانسه و بریتانیا، که هر دو در فهرست ۱۰ اقتصاد بزرگ جهان هستند، فولاد تولید میکند.
با این همه، نگاهی به فهرست ۲۰ کشور نخست تولیدکننده فولاد در جهان، نشان میدهد که ایران، هند، کره جنوبی و مصر (در جایگاه ۲۰) تنها کشورهای کم آب در این فهرست هستند. (۲۰ کشور تولیدکننده بزرگ فولاد در جهان، به ترتیب اینها هستند: چین، هند، ژاپن، آمریکا، روسیه، کرهجنوبی، ترکیه، آلمان، برزیل، ایران، تایوان، اوکراین، ایتالیا، ویتنام، مکزیک، فرانسه، اسپانیا، کانادا، اندونزی و مصر.)
فولاد صنعتی بسیار آببر است و برای خنک سازی، نیاز به منابع آب روان (همچون رودخانه ها) و یا منابع بزرگ آب (همچون دریاچهها و اقیانوس ها) دارد. در ایران، اما از قضا، عمده کارخانههای فولاد در خشکترین مناطق کشور احداث شده اند، تا حدی که این موضوع تعمدی به نظر میرسد!
به این فهرست نگاه کنید: مجتمع فولاد مبارکه (اصفهان)، کارخانه صبا فولاد زاگرس (شهرستان بروجن)، ذوبآهن امیرکبیر اراک (استان مرکزی)، فولاد کویر دامغان (استان سمنان)، شرکت فولاد فسا (استان فارس)، فولاد یزد (استان یزد)، صنایع فولاد کرمان (استان کرمان) و چندین و چند مثال دیگر، تنها نمونههایی از کارخانههای فولاد هستند که در مناطق کم آب کشور احداث شده اند.
این در حالی است که بر اساس برخی برآوردها (از جمله اینکه تولید هر کیلوگرم فولاد حدود ۷۰۰ لیتر یا به عبارتی ۷۰۰ کیلوگرم آب نیاز دارد)، صنعت فولاد ایران سالانه به حدود ۲۱ تریلیون لیتر آب یا چیزی در حدود ۲۱ میلیارد مترمکعب آب احتیاج دارد!
بنابراین، میتوان پرسید چرا صنایعی که بیشترین نیاز به آب را دارند و بیشترین درآمد را به جیب کارخانه داران سرازیر میکنند، نه تنها در خشکترین بخشهای کشور احداث شده اند، که در عمل تلاشی هم برای جبران خساراتی که ایجاد کرده اند، به خرج نمیدهند؟
برآوردهای «موسسه منابع جهان» (World Resources Institute) نشان میدهند که ایران با هزینه کردن ۳۰ میلیارد دلار تا سال ۲۰۳۰ میلادی، میتواند بحران آب را پشت سر بگذارد. بنابراین، ایران سالانه با صرف ۳ میلیارد دلار میتواند بحران آب خود را مدیریت و حل کند.
این مبلغ برای اقتصادی که در دورهای سالانه ۱۰۰ میلیارد دلار نفت میفروخته رقمی نیست، اما برای یک اقتصاد درگیر تحریم و مشکلات مالی، این ۳ میلیارد دلار معادل یا حتی بیشتر از درآمد یک سال فروش نفت است!
با این همه، در حالی که برآورد میشود صنایع فولادی و معدنی کشور در مجموع سالانه بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار درآمد داشته باشند (درآمدی که بخش عمده آن هم از قضا «درآمدِ دلاری» است)، چرا دولت ردیف مالیاتی ویژهای برای اخذ «مالیات آب» بر این صنایع تدارک نمیبیند؟
احمقانه ترین سیاست بسان مالیات بر نخبگی!(راهکار مجلس و رسانه دولت برای ممانعت از خروج مغزها)