بازتولید اصولگرایی نه با چهرههایی بر مبنای گفتمان متعلق به این جریان، بلکه با چهرههای جریان اصولگرای متأخر رخ داده است. جای خالی چهرههای جوان حزب مؤتلفه، جامعه اسلامی مهندسین، جامعه روحانیت مبارز و... در ساختار قدرت اصولگرایی در دولت، مجلس و سایر نهادها کاملا خالی است.
شرق نوشت: از آن جماعت جناح راست که سکان سیاست کشور را در کنار جناح چپ در دهه ۶۰ و ۷۰ در دست داشتند، تقریبا بهجز محسن رضایی که اینروزها در دولت حضور دارد باقی کمکم به حاشیه رفتهاند. تنها نشان حضور باقیماندههای آنها را شاید بتوان در مجمع تشخیص مصلحت دید. اصولگراهایی که در سیاست یا بازنشسته شدهاند یا مفقودالاثر! دلیل بازنشستگی این طیف که باید از آنها تحت عنوان راست سنتی یا اصولگرایان متقدم نام برد، کاملا متفاوت از طیف همقد و قامتشان در جناح مقابل بوده است.
اصولگرایان متقدم بهطور مشخص ازسوی خودیهای جناحشان کنار گذاشته شدهاند. برخلاف اصلاحطلبان که بعد از رخدادهای سال ۸۸ و تبعات ناخواسته آن، از ساختار قدرت سیاسی بیرون رانده شدند. ماجرا برای اصولگرایان متقدم صرفا حذف چهرهها نیست بلکه حذف یک گفتمان است.
بازتولید اصولگرایی نه با چهرههایی بر مبنای گفتمان متعلق به این جریان، بلکه با چهرههای جریان اصولگرای متأخر رخ داده است. جای خالی چهرههای جوان حزب مؤتلفه، جامعه اسلامی مهندسین، جامعه روحانیت مبارز و... در ساختار قدرت اصولگرایی در دولت، مجلس و سایر نهادها کاملا خالی است.
ناطقنوری شاید مهمترین و عجیبترین بازنشسته سیاسی جریان اصولگرا خوانده شود؛ چهرهای که بازنشستگی زودهنگامش به اعتقاد بسیاری، خسران بزرگی بود و ضرر زیادی به این جریان زد. رقیب اصلی محمد خاتمی و نامزد انتخاباتیای که اصولگرایان حساب زیادی روی برندهشدنش کرده بودند. چهرهای که زمانی رئیس شورای هماهنگی نیروهای انقلاب بود و میخواست اتاق فکر جریان اصولگرایی را شکل بدهد، اینروزها حتی در حوالی این اتاق فکر هم دیده نمیشود.
ناطقنوری بازنشستگیاش در سیاست را مدیون احمدینژاد و همکاری جریان اصولگرایی با اوست. او که پیشتر از جامعه روحانیت بیرون آمده بود، از آخرین سمتش که بازرسی دفتر رهبری بود هم سال ۹۶ استعفا داد. او اینروزها ساکن حوزه علمیهاش در لواسان است و گاهی درباره خاطراتش مصاحبه میکند.
علیاکبر ولایتی ۱۶ سال وزیر خارجه بود و در دو انتخابات ۸۴ و ۹۲ هم نامزد اصولگرایان شد که از اولی کنارهگیری کرد، اما در دومی رأی کافی به دست نیاورد. او این اواخر بیشتر از ناحیه بیمارستان مسیح دانشور و پاندمی کرونا روی خط اخبار رفته تا مسائل سیاسی! مثل تذکری که به محمدرضا هاشمیان، پزشک بیمارستان مسیح دانشوری بابت قطعی برق داد. البته او اینروزها بابت دو اتفاق روی خط خبر بازگشته است. یکی رفتنش از شورای عالی انقلاب فرهنگی و دوم بابت یک آیتم طنز؛ گروه طنز «ممیزی» یک شوخی با تخصصهای ولایتی کرده بود!
خروج محمدرضا باهنر هم از دایره قدرت سیاست اصولگرایی یکباره بود. بعد از چنددوره حضور در پارلمان، مجلس نهم که تمام شد دیگر برای انتخابات مجلس دهم ثبتنام نکرد. درحالیکه نقشش در همه مجالس کلیدی بود و خودش یکبار گفته بود اگر کسی به شما بگوید در مجلس بدون اینکه باهنر در جریان باشد، کسی میتواند آب بخورد شما باور نکنید!
باهنر سیاستمدار هوشمندی است متوجه شده بود که مجلس بعدی سهم اصولگرایان نخواهد شد، از سویی سقف پارلمان هم دیگر برایش کوتاه بود. میدانست که آنجا هیچوقت رئیس نخواهد شد! برخی گمانهزنیها حاکی از این بود که او خودش را برای انتخابات ریاستجمهوری آماده میکند، اما باهنر از ناحیه همان هوشمندی فهمیده بود که برای اصولگرایانی از نوع او در ریاستجمهوری هم صندلیای دیده نشده است.
با اینکه سالهاست جانشین عسگراولادی در جبهه پیروان خط امام و رهبری است، اما خودش هم میداند این جبهه در جریان متأخر اصولگرایی قدرتی ندارد تا او را به پاستور برساند. باهنر در آخرین مصاحبههایش، از رفتار مجلس اصولگرای یازدهم انتقاد کرده بود.
حسن غفوریفرد، عضو مؤتلفه که زمانی وزیر نیرو و نماینده مجلس بود، آخرین تلاشش برای بازگشت به قدرت یکی سال ۸۰ بود که نامزد انتخابات ریاستجمهوری شد و بعد سال ۹۴ در انتخابات مجلس دهم. اما اصولگرایان سهم بیشتر آن فهرست را به اصولگرایان متأخر دادند و غفوریفرد جا ماند. درحالیکه قرارشان این بود هرکسی در فهرست قرار نگرفت، از دور انتخابات کنار بکشد، اما او آنقدر از دست جریان خودی عصبانی بود و به روند اتفاقات نقد داشت که با دیگر جاماندگان یک فهرست جداگانه تشکل داد و در انتخابات ماند. اگرچه قسمت آن بود که در آن دور انتخابات مجلس، هیچ اصولگرایی از تهران رأی نیاورد.
اسدلله بادامچیان اگرچه حضور رسانهایاش را بابت دبیرکلی حزب مؤتلفه در عرصه عمومی حفظ کرده، اما تنها حضورش در قدرت به سابقه نمایندگی مجلس در سالهای دور بازمیگردد. با اینکه کاملا درون جریان اصولگرایی تعریف میشود و همچنان از مواضع این جریان دفاع میکند و به جریان مقابل میتازد، اما واقعیت این است که نه خودش و نه جریانش تقریبا دیگر سهمی در سیاست اصولگرایانه ندارند.
بادامچیان همین اواخر با عاریهگرفتن شعار اعتراضات اخیر گفته بود که جریان اصولگرایی و اصلاحطلبی تمام شده است و باید فکر جدیدی کرد. این گلایه دقیقا ریشه در همین حذف دارد تا جایی که حتی وقتی همین حزب نامزد حزبی معرفی میکنند رأیش کمتر از یک درصد میشود و وقتی این نامزد بالاخره با فهرست اصولگرایان وارد مجلس میشود تعداد آرایش برای ریاست مجلس به عدد ۱۵ هم نمیرسد و درون پارلمان هم نه میتواند جریانساز شود و نه اثرگذار. تا جایی که حتی شروع به انتقاد و اعتراض به رئیس فعلی هم میکند و بدش نمیآید حتی دربارهاش دست به افشاگری بزند.
در واقع سرنوشت مصطفی میرسلیم هم مانند دیگر اعضای مؤتلفه است یعنی حتی حضورش در مجلس هم قدرتساز نبوده و نیست. چون نه خودش توان و امکان جریانسازی دارد و نه، چون جزء السابقون جریان است به خودش اجازه میدهد که درون یکی از دو طیف فعلی مجلس یعنی پایداری و حامیان قالیباف حل و هضم شود.
احمد توکلی سخنگوی دولت و وزیر کار دهه ۶۰ که رقیب انتخاباتی هاشمی و خاتمی هم بوده، این روزها درگیر بیماری است و بعد از خروجش از مجلس نهم به سمت کار مدنی رفته است. مؤسسه دیدهبان شفافیت و عدالت را در راستای پیگیری پروندههای فساد بنا کرده است.
او جزء نخستین چهرههای سیاسی از جریان اصولگرایی بود که اعلام کرد از مرحله فساد فردی عبور کرده و وارد مرحله «فساد سیستماتیک یا ساختاری» شدهایم. این گفتههایش آن زمان چندان به مذاق همجناحیهایش خوش نیامد. در گعدههای حزبی و جریانی اصولگرایان بهویژه در ایام انتخابات هم چندان حضوری ندارد. یکی از منتقدان انتصاب بذرپاش بود، اما صدایش به جایی نرسید. اخیرا هم با یکی از اصولگرایان متأخر درگیری لفظی پیدا کرد.
محمدجواد ابطحی از جبهه پایداری او را متهم کرده بود که «با توجه به وضعیت حاد بیماری پارکینسون احمد توکلی نمیتوان درباره اظهارات ایشان انتظار خاصی داشت چراکه وضعیت سلامتی مناسبی ندارد»! ماجرا به آنجا بازمیگشت که توکلی در نقد حاشیههای اطراف صنف روحانیت یادداشتی نوشته و به این اشاره کرده بود که «غسال محمدتقی مصباحیزدی، یک ابَربدهکار بانکی است که جنازههای روحانیون سرشناس را به خانه خود میبرد و غسل میدهد».
احمد توکلی پاسخی به ابطحی داد که در آن تازه از گرد راه رسیدن او و امثال او را یادآور شده بود: «۵۳ سال فعالیت سیاسی داشتم و حالا میگویند یادداشتی که نوشتهام از سوی من نوشته نشده است. همینجا اعلام میکنم من نویسنده یادداشتهایی که بهتازگی از سوی بنده منتشر شده هستم و بدون سند و مدرک حرف نمیزنم».
عبدالله جاسبی یکی از چهرههای شاخص این جریان در دهه ۷۰ و رئیس سابق دانشگاه آزاد که با آمدن جریان احمدینژاد در سال ۸۴ آفتاب قدرتش به سرعت افول کرد. او که از نزدیکان هاشمیرفسنجانی بود، خواسته یا ناخواسته سرنوشتش به سرنوشت هاشمی گره خورد. اگرچه هاشمی تا آخر در عرصه سیاستورزی، اثرگذار ماند، اما جاسبی بعد از حملات توأمان احمدینژاد و اصولگرایان به دانشگاه آزاد و حذف او از ریاست دانشگاه، کلا از دایره سیاست و سمت کنار رفت و حتی به ندرت در همه این سالها خبر یا تصویری از او منتشر شده است.
حتی در مراسمهای ترحیم چهرههای سیاسی که معمولا محلی برای گردهمآمدن سیاسیون است هم دیده نشده است. آخرین خبر درباره او هم مانند ولایتی رفتنش از شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. دو سال قبل هم شایعه فرار میلیاردیاش از کشور شنیده شد که خودش تکذیب کرد. گفت ایرانم و مشغول کار علمی و فرهنگی! او چند جلد خاطراتش را هم در سالهای گذشته منتشر کرده است.
علی فلاحیان وزیر اطلاعات دولت هاشمی بود که قتلهای زنجیرهای معروف در زمان وزارت او رخ داد. تنها خبر منتشرشده درباره او در یک سال گذشته مربوط به فوت همسرش بوده است. فلاحیان دو بار قصد ورود به انتخابات را داشت. سال ۱۳۸۰ در هشتمین دوره انتخابات ریاستجمهوری نامزد شد؛ اما یکی از کمترین میزان آرا را از آنِ خود کرد.
سال ۱۳۹۲ هم در یازدهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام کرد که صلاحیتش رد شد، اما خودش ادعا کرد: «من رد صلاحیت نشدم. نام من را جزء انصرافیها گذاشتند. به من گفتند که شما انصراف دادهاید». آخرین حضورش در قدرت، ریاست بازرسی نیروهای مسلح و مجلس خبرگان چهارم بوده است.
علیرضا مرندی پزشک اصولگرایی است که تا دوره نهم مجلس هم حضور سیاسیاش را حفظ کرده بود. سابقه وزارت در دولت میرحسین موسوی و هاشمیرفسنجانی را دارد. اگرچه نامش در سالهای اخیر در جبهههای اصولگرایی آورده میشود؛ اما تقریبا شاهد هیچ اظهارنظر یا کنش سیاسی مشخص از او در سالهای اخیر نبودهایم. او هم مانند ولایتی در این یک سال اخیر بیشتر با اظهارنظرهایش درباره کرونا روی خط اخبار آمده است و نه با سیاست. اولین بار او خبر داد که مقام معظم رهبری قرار است واکسن ایرانی کرونا تزریق کند.
ماه پیش هم به رئیسی و وزیر بهداشت یک تذکر کرونایی داد: «مسئولان نباید به مردم قولهای خلاف واقع بدهند. اینکه اعلام کردند با تزریق ۷۰ درصد دوز اول واکسن جشن واکسیناسیون برگزار میکنیم، منطقی نیست و دوز اول واکسن تأثیر بسیار ناچیزی دارد...».
دو چهره دیگر یعنی محمد محمدی ریشهری و قربانعلی درینجفآبادی هم هستند که از اواخر دهه ۷۰ به حاشیه سیاست رفتند و تنها حضور سیاسیشان این روزها در مجلس خبرگان است. ریشهری زمانی عزم ریاستجمهوری کرد که ناکام ماند، درینجفآبادی هم بعد از ماجرای قتلهای زنجیرهای و خروجش از دولت اصلاحات وارد مناصب اجرائی نشد. ریشهری نایب تولیت آستان قدس است و درینجفآبادی امام جمعه اراک.
او از قدیمیترین ائمه جمعه بر سر کار محسوب میشود که روند جوانگرایی رخداده در تغییر امامان جمعه طی سالهای اخیر هنوز شامل حال او نشده است. اظهارنظرهای او در همه این سالها عمدتا به همان تریبون نماز جمعه معطوف میشود که معمولا هم تمایلی به صحبتهای جنجالی با غلظت جناحی زیاد ندارد.
احمدینژاد اگرچه در دهه ۶۰ و ۷۰ چهره شناختهشدهای در عرصه سیاست نبود؛ اما شاید یکی از شاخصترین محذوفان جریان اصولگرایی قلمداد شود. اگرچه شاید برای او اصطلاح اخراج، تعبیر بهتری است. هیچکس از یاد نمیبرد که اصولگرایان در سال ۸۴ یکسره به حمایت از فردی تقریبا ناشناس به نام محمود احمدینژاد پرداختند که بیشتر با استانداری اردبیل و بعد از آن دوره دوساله شهرداری تهران شناخته میشد؛ درحالیکه کسی تصور نمیکرد بتواند اولا در رقابت درونجبههای گوی سبقت را از دیگر نامزدهای اصولگرا برباید و ثانیا در برابر نامزدهای جبهه اصلاحات و البته اکبر هاشمیرفسنجانی پیروز شود.
همه احزاب و طیفهای اصولگرا در دوره اول ریاستجمهوری احمدینژاد یکسره از او حمایت کردند تا حدی که اطاعت از او را اطاعت از خدا میدانستند. اصولگرایان هر آنچه را در اختیار داشتند، برای احمدینژاد هزینه کردند تا آنکه در دوره دوم و با تغییر رویکردهای احمدینژاد و حمایت او از نزدیکانش مانند مشایی باعث به وجودآمدن زاویههایی میان نیروهای اصولگرا و او شد. اوج این اختلافات را میتوان بعد از قهر و خانهنشینی ۱۱ روزه احمدینژاد دانست تا حدی که مصباحیزدی بهعنوان یکی از حامیانش علیه او موضع گرفت و گفت که اگر حمایت از احمدینژاد مستلزم ترویج مشایی شود، حمایت از احمدینژاد حرام است.
اصولگرایان مانند استخوانی در گلو، احمدینژاد را تا پایان دوره دومش تحمل کردند؛ اما در تمام چهارساله دوم دولت او، مشخص بود آن وحدت سال ۸۴ به مناقشات شدید سیاسی تبدیل شده است؛ اما شاید محذوفشدن احمدینژاد از جرگه سیاسی به اقدامات بعد از ریاستجمهوری او برگردد. احمدینژاد کوشید که در قامت اپوزیسیون شروع به نقد همه کند. او علیه قوه قضائیه تندترین مواضع را میگرفت و با همراهانش مانند مشایی و بقایی در حرم حضرت شاه عبدالعظیم بست مینشست.
هرچه پیش رفتیم، اصولگرایان سعی کردند با بالابردن انتقادات خود از احمدینژاد حمایتهای پیشینشان از او را به دست فراموشی بسپارند. محذوفشدن احمدینژاد از جبهه اصولگرایی دوسویه بود؛ به این معنی که از یک طرف خود احمدینژاد سعی کرد دیگر در قالب پیشین شناخته نشود و از آن سو اصولگرایان او را طرد کردند.