فریدون مجلسی؛ در جدال دوران گذار کشورهای منطقه خاورمیانه از فرهنگها و سنتهای بومی و تاریخی به مدرنیته قرن بیستویکمی دهکده جهانی، دوگانگیهای اجتماعی در عراق، پیچیدگیهای خاص خودش را دارد. نیازی نیست به تاریخ گذشته پر فرازونشیب عراق و تکثر اقوام از دوران باستان در آن سرزمین بپردازیم.
اگر به دوره پس از جدایی عراق از عثمانی به دنبال شکست و تجزیه آن امپراتوری در پایان جنگ جهانی اول اکتفا کنیم که به موجب قراردادهای جنبی ورسای ترکیه مستقل و بخش کردستان عثمانی میان ترکیه و سوریه و عراق تقسیم شد، آنچه سهم عراق شد مجموعهای نامتجانس از دو بخش عربی سنی و شیعه مدنی و قبایلی در جنوب و بخش کردنشین در شمال و شرق و طوایف آشوری و کلدانی و ترکمن و ارمنی پراکنده در بخشهای مختلف بودند.
بخشهای کردی و آشوری و ارمنی در شمال عراق از دیرباز عرصه درگیریهای محلی و نفوذ راهزنان بودند که عثمانی سلطه چندانی بر آنها نداشت. این میراث آشوبزده و نامتجانس دوگانگیهای مضاعفی را از خود برجای نهاد. عربهای سنی شامل دو گروه مدنی و همچنین عشایری و بدوی بودند که مدنیها بیشتر در بغداد و پیرامون دیوان حاکمیت و سلطنتهاشمی خاندان شریف مکه متمرکز و نسبت به بقیه طوایف عراق از توسعه فرهنگی و مدنی بیشتری برخوردار بودند.
عشایر تابع شیوخ و مغرور و خودکامه خودشان در تکریت و سامره و مناطق صحرایی غرب و جنوب به شیوههای سنتی و پدرسالارانه خودشان زندگی میکردند. شیعیان نیز دو بخش مدنی و عشایری داشتند که مدنیها بیشتر در نجف و کربلا برخوردار از نعمت زوار عتبات و نیز در شهر بندری و تجاری بصره متمرکز بودهاند. گروه مدنی شیعه توسعه فرهنگی و سهم کمتری در امور دیوانی و حرفهای شاخص داشتند.
سلطنت سنی خاندانهاشمی منتقل شده از عربستان به دلیل رقابت با سلطنت ضد شیعه وهابی عربستان در میان شیعیان عراق قابل قبول بود. در هرم اجتماعی نخبگان پیرامون دربار و حکومت عراق سازگاری فرهنگی میان نخبگان شیعه و سنی با یکدیگر بیشتر بود و اکثریت شیعه در سطوح اقتصادی و آموزشی فرودستتری قرار داشتند. نخبگان سنی حکومتی گرچه تعدادشان بیشتر بود، اما توده قبایل سنی نیز به همان اندازه در اسارت تکوارگی عقاید مناسکی و تعصبات مذهبی بودند. اما تحولات قرن بیستم، جوامع بدوی شیعه و سنی و کرد و عرب را به عرصه مطالبات اجتماعی کشاند.
بدون پرداختن به زمینهها و تحولات تاریخی دوگانگیهای اجتماعی و فرهنگی کنونی عراق را به شرح زیر میتوان بررسی کرد. اکثریت شیعه عراق پس از آزادی از سروری دوران صدام در زندگی اجتماعی و سیاسی کشورشان سهم و تاثیر بیشتری یافتهاند. اما به جای تلاش برای بهرهمندی از فرصت به دست آمده، بسیاری از آنها گرایش به اجرای بیشتر مناسک و سنتهای قبایلی و تعصبات و اعتقادات تکواره خود نشان دادهاند.
نخبگان شیعه کوشیدهاند از فرصت به دست آمده برای جبران عقبماندگیهای پیشین استفاده کنند، اما تضاد میان آنها با توده عوام درگیریهایی ایجاد کرده است. نخبگان سنی از طرفی به خاطر از دست دادن سروری پیشین رنجیدهاند و تمایل به مهاجرت در میان آنان بیشتر بوده است.
نخبگان شیعه بعضا با نخبگان عرب سنی و گاه کرد همسوتر و در نگرانیهایشان با آنان سازگارتر هستند. بسیار از شیعیان تحقیرشده دورانهای پیشین به نظامیگری و حفظ برتری و قدرت به دست آمده مایل هستند و گروههای مدنیتر همسو با سنیهای مدنی خواهان ورود به دوران توسعه اقتصادی و صنعتی و بهرهمندی از ثروت نفتی همچون کویت و قطر و امارات و عربستان هستند.
تودههای قبایلی و روستایی به سنتها و هویت مذهبی خود بیشتر میاندیشند و در تضاد با تمایلات سنیهای قبایلی و روستایی هستند که با همین نوع اندیشههای هویتی در جهت مقابل سیر میکنند و در فتنه بزرگ و ننگین داعش به حمایتهایی که از آنان میشد عملا در حکومت امارت عراق و شام در موصل به داعش و خشونتهای آن پیوستند. در شمال کردها رهاشده از سلطه ترکها، با سنتهای قومی و تاریخی خودشان از اینکه در سلطه سیاسی و فرهنگی یک دولت جدید عرب قرار گیرند خشنود نبودهاند.
اقلیتهای آسوری و ترکمن و ارمنی در میان آنان نیز تفاوتهای اجتماعی دیگری داشتند که بیشتر از دیگران تن به مهاجرت دادهاند. گروههای مدنی کرد به دلیل تبعیضات تاریخی عقبتر از مدنیها و روشنفکران و صاحبان حرفههای شاخص عرب هستند، اما در جمع عامه آنان همچون آسوریها از توسعه فرهنگی و اجتماعی بیشتر و هویت فرهنگی متنوعتری نسبت به گروههای قبایلی و روستایی عرب برخوردارند و چنان که در اقلیم خود نشان دادهاند آمادگی بیشتری برای پیوستن به کاروان تجدد دارند. با استفاده از سهمی که از درآمد نفتی دارند توانستهاند به توسعه مناسبی دست یابند.
البته موصل بیشتر عربی شده و در کرکوک نیز توسعه اسکان اعراب و ترکمنها اجازه پیوستن این بخش از سرزمینهای کرد را به اقلیم کردستان نداد. در بخش سلیمانیه که در زمان قاجار از ایران جدا شد هنوز تاثیرات اشتراک فرهنگی ایرانی بیشتر است و در اربیل به دلیل زندگی بخشی از فداییان قدیمی و خانوادههایشان در ایران در دوران مبارزات با صدام یا به دلیل پناهندگی آشنایی بیشتر به زبان فارسی و اشتراکات فرهنگی در گرههای مدنیتر دیده میشود.
با اینکه در کردستان عراق نیز زندگی ایلی و سنتهای ویژه تاریخی و بومی و قومی وجود دارد، اما دچار تعصبات تکهویتی عشایری عربی نیستند. گرچه رقابتهای گروهی و فرقهای مخرب بر سر قدرت در کردستان زیاد است، اما دوگانگی فرهنگی شدید میان سنت و مدرنیته چنان که در میان عربهای قبایلی وجود دارند در آنها دیده نمیشود.
کشمکشهای ناشی از دوگانگیهای سیاسی و اجتماعی قبایلی و مدنی مضاعف شیعه و سنی و ضعف جامعه مدنی و فسادی رایج در منطقه که سرازیر شدن درآمدهای نفتی بر آن دامن زده است، بیثباتی و درگیریهای حادی در عراق ایجاد کرده است که در میان همسایگانی با دیدگاههای آرمانی و جاهطلبیهای متفاوت و رقابتآمیز میکوشد استقلال خود را هرچه بیشتر حفظ کند و این تلاش میتواند نقطهنظر ملی مشترکی میان آنها پدید آورد. هرچه تمایلات رقابتآمیز نفوذ در عراق بیشتر شود تمایل حفظ بیطرفی عراق در میان عربستان و ایران بیشتر میشود.
از سویی طبیعتا جاذبه همراهی با جهان عرب در عراق بیشتر است و از طرفی کردهایی که به اقلیمی متفاوت و خودمختار دست یافتهاند از عربی شدن بیشتر عراق خشنود نخواهند بود. نفوذ فرهنگی و سیاسی و اقتصادی ایران تا زمانی میتواند با سودمندی بسیار ادامه یابد که رنگ نظامی و امنیتی و برادر بزرگتر نداشته باشد.