عبدالله گنجی مدیرمسئول روزنامه جوان در یادداشتی نوشت: «چند روز پیش شبکه ملکه [بیبیسی فارسی]گزارشی با عنوان «هزار فامیل در جمهوری اسلامی از دایی تا داماد» منتشر کرده بود که بگوید شایستگان عقب کشیده میشوند تا اقوام بر مصادر حکومت جلوس کنند. در داخل کشور نیز انتصاباتی که بوی خویشاوندی بدهد - حتی با چند واسطه - به عنوان یک رانت و ویژهخواری برجسته میشود و بعضاً مواجهه با آن را در زرورق عدالتخواهی نیز میپیچند.
به نظر میرسد هویت، شخصیت، اشتغال و امنیت روانی منسوبین به مدیران جمهوری اسلامی با چالش سیاسی-اجتماعی جدی مواجه است و هر کس دفاعی از آنان کند خود نیز جزو متهمان خواهد بود. نگارنده که تاکنون در حوزه فرزندان، خواهران، برادران، فامیل همسر و نوادگان خانواده بزرگ خویش در این باره تبرئه هستم، میتوانم در این خصوص سؤالاتی برای چارهاندیشی طرح نمایم.
وقتی فردی منصوب میشود سریعاً تبار خانوادگیاش احصا و اعلام میشود و بالاخره در درون اقوام درجه یک و دو تا دوستان خود یا دوستان خانواده، انتسابی برای آن یافت میشود و تنها امری که ملاحظه نمیشود صلاحیت و کارآمدی فرد است. به نظر میرسد بعضاً ریسمانهایی ساختهایم که خود را گرفتار و تربیتیافتگانِ در منازل معتقدین به انقلاب اسلامی را مسئلهدار میکنیم.
یکی از مسئولان فرهنگی کشور بغض کرده بود که فرزندم میگوید: «تا کی باید به پای شما بسوزم؟» و جواب دادم: «تا زندهام.» سؤال اساسی این است که اگر فرد توانمند و قابل نزدیکانی در درون حکومت دارد، چه باید بکند؟ چگونه باید ثابت کند من خودم هستم. پاسخ قشنگ و به ظاهر منطقی این است که برود در آزمون شرکت کند یا برود کار آزاد انجام دهد.
بدون تردید جوانی که تازه از دانشگاه خارج میشود، اگر به واسطه خانواده و بستگان مسئولیتی نامتعارف بر عهده گیرد، حتماً نکوهیده است و این رشد غیرطبیعی است. اما مسئولان جمهوری اسلامی را میتوان در انتصابات دو نوع دانست؛ اقلیتی که حضور چهارساله یا هشتساله در قدرت برای آنان بهسان طعمه است که باید بار را بست، اما برخی این گونه نیستند و سابقه هر دو دسته در مقابل نخبگان کشور است.
اصطلاحاً از لپلپ بیرون نیامدهایم که پیشینه همدیگر را نشناسیم. اما سؤال اساسی این است که باید فرزندان منتسبین به جمهوری اسلامی چه کار کنند؟ آن که تحصیلکرده است باید چگونه مورد استفاده قرار گیرد؟ البته ابتدا میگوییم مثل بقیه آزمون بدهد و... اما واقعیت این نیست. به محض شنیدن نسبت، بوقها بلند میشود. نه توضیحی میخواهند و نه اصلاً اجازه دفاعی میدهند.
در سالهای اخیر مدرک و سند جدی برای تأثیر اقوام در اکثر انتصابات یافت نشده است، اما فقط انساب کافی است که شخصیت و هویت فرد را نابود کنند. از رانت اقتصادی که عامل اصلی سرمایهسوزی در نظام جمهوری اسلامی است و قابل دفاع نیست که بگذریم، در پیشینه قرآنی و دینی ما به کارگیری منسوبان سالم و کارآمد نهتنها منع نشده است بلکه میتوان گفت کسی که دارای هوش و ذکاوت و مدیریت است، طبیعتاً اطرافیان نیز میتوانند دارای چنین استعدادی باشند.
از این استعداد در کجا باید استفاده کرد؟ میگوید کار خصوصی بکند، اما مواردی بوده که کار خصوصی هم بدون هیچ سند و مدرکی رانت محسوب شده است (فرزندان دکتر ولایتی). البته باید مدلی یافت که طعمهگرایی از خدمتگزاری تفکیک شود، اما محرومکردن جوانان آینده کشور به جرم انتساب به مسئولان جمهوری اسلامی ظلم به آنان است.
اگر از ملاحظه عصمت عبور کنیم، حضرت ابراهیم نیز از خداوند برای فرزندان درباره نبوت سؤال کرد و پاسخ شنید که به شرط این که ظالم نباشند (بخوانید صلاحیت داشته باشند) امکانپذیر است و این اتفاق افتاد: «و من ذریتی؟ قال لاینال عهدی الظالمین» منسوبان تو اگر ظالم نباشند، چرا که نه؟ درباره هارون و موسی نیز چنین شد و این اتفاقات در مقابل چشم مردم میافتاد.
در جنگ نمیگفتیم برادر بزرگتر فرمانده است (باکری، قالیباف و...) و برادر کوچک در گردان و لشکر اوست و بعضاً شهید شدند. جوانان امروز که در تراز شهیدان رشد دینی و معنوی و تخصصی کردهاند، کجای جمهوری اسلامی باید دیده شوند؟ بدون تردید یک شخصیت مؤمن، انقلابی، دور از زخارف دنیا و یکرنگ، فرزندان، برادران و خانواده را نیز از نظر تربیتی متأثر میکند (مانند دهه ۶۰). این تربیتیافتگانِ با صلاحیت چه کاری باید بکنند؟ فردی میگفت اگر دنبال گله هم بروم خواهند گفت گوسفندان را با رانت خریدهاند.
در امر ازدواج نیز واقعیت این است که مؤمنین و معتقدین به انقلاب اسلامی به صورت طبیعی همدیگر را پیدا میکنند و سنخیتها اساس این ازدواج است.
حال باید آن عروس و داماد خود را لعنت کنند که پاسوز شدهایم؟ اگر ما مدرک و سند و حجتی بیابیم که فرد فاقد صلاحیت صرفاً با یک تلفن منصوب شده است، حتماً محکوم است و لحظهای در برخورد نباید درنگ کرد. اما ساختن بنبست ضدارزشی برای بهترین جوانان کشور به جرم انتساب میتواند به فروپاشی خانواده و حتی آرزوی مرگ برای خود یا فلان بستگان منجر شود که جرم من چیست؟ اکنون بحث فراتر از خواهر و برادر و داماد و فرزند رفته است.
چند روز پیش فردی برای وزارت آموزش و پرورش معرفی میشود، اما شاخص معرفی آن: «برادر داماد زاکانی!» میشود واقعاً این رویه به کجا منجر میشود؟ ۲۹۰ نفر نماینده باید وی را بررسی کنند. چرا این دیده نمیشود؟ اصلاً چه کسی نظر زاکانی در این باره را میداند و شنیده است که با سوءظن، اتهامات را سرازیر میکنند؟ داستان فرزندان مدیران کشور مانند داستان ملانصرالدین، خر و فرزندش شده است. فرزندان فلان مسئول کار آزاد میکنند، مورد حملهاند، کار دولتی میکنند مورد هجوماند.
رحمانی فضلی هنگام وزارت گفت دو نفر از فرزندانم در منزل بیکارند. یکی میگفت: دروغ میگوید! مگر میشود؟ دیگری گفت: آدمی که عرضه ندارد، برای بچهاش کار پیدا کند، چطور میخواهد یک کشور را اداره کند؟ حال این فرد باید چه کار کند تا ما راضی شویم؟
آقای عبدالملکی، وزیر کار، میگوید مسئولان هم مشکل معیشت دارند، به او حمله میشود. حال اگر بگوید مسئولان وضع بهتری از بقیه مردم دارند باز مورد حمله قرار میگیرد. باید برای این بنبست گفتمانی چارهاندیشی کنیم. شاید کسانی که کار مدیریتی نکردهاند، درکی نداشته باشند، اما واقعیت این است که یک مدیر در بعضی بخشهای اعمال مسئولیت به کسانی نیاز دارد که به آنان اعتماد صد درصدی کند، حرف او فاش نشود و تدابیر و پیامش ضایع نگردد.
طبیعی است که یک همکار رسمی نتواند حوزه امن مدیر را پاسداری کند، به همین دلیل در دوران ریاستجمهوری و ریاست مجمع تشخیص مصلحت مرحوم هاشمی رفسنجانی، فرزندان و برادرش مدیر دفتر بودند. خاتمی برادرش را رئیس دفتر گذاشت و احمدینژاد برادرش را بهعنوان بازرس ویژه خود انتخاب کرد. دلیل همه اینها رانت و زراندوزی نیست بلکه فردی را میخواهند که در انتقال پیام امین مسئول باشد و آبروی او و مسئول مربوطه به هم گره خورده باشد تا امور حساس را معتمدانه انجام دهد.
البته یکی هم میشود حسین فریدون که کار چاق میکند و رشوه میگیرد. اما اساس و صورت مسئله را نمیتوان پاک کرد. دهه ۶۰ نیست که بگوییم فرزندان و منسوبین مسئولان بروند نجاری، مکانیکی و... مسئولان بیشتر از بقیه به تحصیل فرزندان اهمیت میدهند و آن جوان تحصیلکرده دوست دارد در کشور مؤثر واقع و دیده شود.
نباید همه بهکارگیریها را با شاخص مادی - آن هم غیرعادی - فهمید. هر جا حجتی دست داده شد که رشد غیرطبیعی است یا رانت در تصمیمگیری مؤثر بوده است، حتماً باید افشاگری کرد، اما این که طبق هیچ قاعدهای نباید فرزندان منصوبین نظام وارد کار حاکمیتی شوند، ظلم مضاعف به بخشی از آیندهداران این کشور است.
باید با رانت مبارزه کرد نه انساب. تاریخ اسلام نیز مملو از به کارگیری امنای نزدیک است و از این منظر هم اعتراضی وجود نداشته است، زیرا آن روز شاخص اندازهگیری و انتصاب را ثروتاندوزی نامتعارف نمیدانستند. امروز نیز نباید فرض این باشد که هر کس منصوب شد باید بر او تاخت و قبل از هرگونه سند، انحراف یا تخلفی موجب تنش در خانوادهاش شویم تا او بگوید: پدر، مادر، عمو، دایی، پدر همسر و ... کاش شما را نداشتم یا نمیشناختم. من قربانی شما هستم و چه پاسخی خواهد شنید؟ برای این موضوع باید به مدلی قابل فهم - برای همه - برسیم و از قاعده صفر و صد پرهیز نماییم.»