راد با پیوستن به پروژه بزرگ دوئل و ایفای نقش منفی و جذاب اسکندر در اولین فیلم دوره سوم فعالیتش، حضوری بهیادماندنی داشت. او که در اغلب نقشهای مهمش صدای باابهت منوچهر اسماعیلی همراهیاش میکرد، در این فیلم برای نخستین بار صدای خاص و خشدارش همراه بازیاش شد.
امید جوانبخت؛ سعید راد، بازیگری خوشقامت با چشمانی روشن در آستانه ۷۶ سالگی تنها ستاره بازمانده از دهه ۵۰ است که هنوز شمایل بازیگریاش را حفظ کرده، حتی اگر نقش مهمی به پستش نخورد. او از معدود بازیگرانی است که قدر خود را میداند و با ورزش و روش زندگی سالم هنوز خود را روی فرم نگه داشته است و هنوز در انتظار دعوت به نقشی جاندار که بتواند در آن از همه تواناییهای بازیگریاش بهره ببرد، عطش دارد.
این ویژگی ارزشمند و کمیاب در سینمایی که اغلب بازیگرانش با رسیدن به حوالی ۴۰ سالگی و شهرت دیگر نه جذابیتهای گذشته را دارند و نه تلاش و جدیتی برای حفظ ابزارهای بازیگریشان، او را در جایگاه مهمی قرار میدهد. او معمولا ابایی از حضور در مصاحبهها و برنامههای تلویزیونی یا اینترنتی ندارد.
ساختار معیوب و کلیشهای سینمای ما برای بازیگران پابهسنگذاشته چندان نقش و موقعیتی برای جولان ایجاد نمیکند و این مسئله برای بازیگرانی که در دورهای بسیار مطرح و فعال بودهاند، موقعیت پیچیدهای ایجاد میکند، اگر به دلایلی مانند نیاز روحی یا مالی مجبور به ادامه فعالیت باشند، مجبورند به ایفای نقشهای فرعی در فیلمهای معمولی و فیلمسازانی کمتجربه تن دهند که عمدتا جای کار زیادی ندارند (مانند اغلب نقشهای اخیر هاشمپور) یا قید بازیگری را زده و از فعالیت کنارهگیری کنند (مانند قریبیان).
کارنامه سینمای ایران در پرداختن به نقشهای مهمی که در سنین میانسالی یا پیری باشند، چندان قابل توجه نیست و از گونههای معدود این نقشها را که خوب نوشته و ساخته شدهاند، میتوان در فیلمهای اخیر بهمن فرمانآرا و چند فیلم اخیر حاتمیکیا مشاهده کرد که برای بازیگرانی مانند نصیریان، قریبیان، پرستویی و کیانیان و زندهیادان مشایخی و انتظامی امکانی برای بروز توانمندیهایشان ایجاد کردهاند.
سعید راد که به واسطه ورزش بولینگ در سالهای جوانی توسط امیر نادری و علیرضا زریندست پایش به سینما و فیلم «خداحافظ رفیق/۵۰» برای بازی در نقش اصلی کشیده شد، از همین فیلم استعداد و جنم بازیگریاش در کنار ویژگیهای ظاهریاش او را در قامت بازیگری خوشآتیه مطرح کرد و چنان مورد توجه فیلمسازان قرار گرفت که تبدیل به یکی از ستارههای پرکار دهه ۵۰ شد و طی هفت سال (تا انقلاب) در ۳۴ فیلم بازی کرد؛ یعنی تقریبا هر سال پنج فیلم. نکته جالب اینکه او همزمان هم مورد توجه فیلمسازان متفاوت موج نو قرار داشت و هم بهعنوان ستاره فیلمهای بدنه و تجاری عاملی برای جذب مخاطبان عام به این فیلمها بود.
در این دوره هرچند غالب فیلمهای او در زمره فیلمهای عامهپسندی بودند که از فیزیک و چهره او بهره میبردند، ولی حضور در فیلمهای کافر، فریدون گله/ ۵۱، صبح روز چهارم، کامران شیردل/ ۵۱، صادق کرده، ناصر تقوایی/ ۵۱، تنگنا، امیر نادری/ ۵۲، مسلخ، هادی صابر/ ۵۳، سفر سنگ، مسعود کیمیایی/ ۵۶ و ساخت ایران، نادری/ ۵۷ که به نوعی از فیلمهای متفاوت آن سالها بوده و به یُمن کارگردانانی خوشفکرتر و نقشهایی متفاوتتر، علاوه بر جنبههای ظاهری، تواناییهای بازیگری او را نیز عیان کرده و از سایر بازیگران تجاری آن دوران متمایز میکرد.
او که آخرین فیلم این دورهاش «ساخت ایران» را در آمریکا بازی کرد، پس از انقلاب به ایران برگشت و در سال ۶۰ با بازی در سه فیلم مرز/ جمشید حیدری، فرمان/ کوپال مشکات و خط قرمز/ کیمیایی دوره دوم فعالیت خود را آغاز میکند.
دو فیلم اول در فضایی روستایی بودند که خیلی ویژگی خاصی نداشتند جز اینکه «مرز» اولین فیلم مرتبط با جنگ بود و در «فرمان» نیز راد با هیئتی متفاوت (ریشهایی سفید و ردایی بلند) ظاهر میشد و البته حضور در این دو فیلم که موضوعاتی باب طبع روز (مبارزه با ظلم) داشتند، زمینه حضور در سینمای پس انقلاب را برای راد هموار میکرد؛ اما دعوت کیمیایی از او برای ایفای نقش یک ساواکی در فیلم متفاوت خط قرمز موقعیت دشواری را برایش رقم میزد؛ از یک سو حضور در فیلمی از کیمیایی برای او که تجربه موفق «سفر سنگ» را نیز داشت میتوانست به اعتبار حرفهایاش بیفزاید، اما از طرفی دیگر فیلمنامه حساس و جسورانه فیلم (که برخلاف نگاه کلیشهای به ساواکیها در فیلمهای رایج آن دوران به کالبدشکافی شخصیتی یکی از آنها میپرداخت) در فضای ملتهب آن سالها میتوانست ادامه مسیرش را دچار مخاطره کند، (چنانکه ظاهرا بههمیندلیل پیش از او قریبیان نیز از خیر این نقش گذشته بود).
این فیلم هرچند با فیلمنامهای شخصیتمحور و خوبنوشتهشده نقطه اوجی در کارنامه بازیگری راد شد، اما چنانکه پیشبینی میشد، در محاق توقیف گرفتار آمد و اکران نشد.
در همین زمان زندهیاد ایرج قادری نیز به جهت اینکه بتواند در شرایط متفاوت بعد از انقلاب به فعالیتش ادامه دهد، فیلمنامه برزخیها را (با مضمون تعدادی زندانی با عقاید مختلف که با بازگشایی زندانها به قصد خروج از مرز با یکدیگر هممسیر میشوند و در یکی از دهکدههای مرزی در برابر تهدیدی خارجی تحت تأثیر کدخدا با هم برای دفاع متحد میشوند) برای ساخت انتخاب و سعید راد را به همراه تعدادی از ستارههای مهم سینمای قبل از انقلاب که آنها هم در شرایط جدید موقعیتی برزخی داشتند نیز دعوت کرد.
این فیلم هرچند از نظر ارزشهای سینمایی فیلم مهمی به حساب نمیآید، اما به لحاظ کنار هم قرارگرفتن سعید راد و زندهیادان ناصر ملکمطیعی، محمدعلی فردین و ایرج قادری فیلمی خاص به حساب میآید که گرچه قرار بود مجوزی برای استمرار فعالیت ستارگانش در شرایط جدید ایجاد کند، اما استقبال وسیع مردم، مستمسکی به دست برخی افراطیون داد که علاوه بر ممانعت از ادامه اکران فیلم، با فشار بر وزارت ارشاد مانع از ادامه فعالیت آنها شود و این فیلم را به آخرین اثر کارنامهشان تبدیل کردند.
تنها سعید راد به اعتبار فیلمهای معتبر بیشتری که در کارنامه داشت توانست در سال بعد فیلمهای دادشاه/ حبیب کاوش و عبور از میدان مین/ جواد طاهری را نیز بازی کند. نقش «دادشاه» مبارزی که با یارانش علیه سیاستهای حکومت مرکزی برمیخیزد با نقش و گریمی جذاب مورد استقبال قرار گرفت و در فیلم دوم هم نقش افسری که در شرایط جنگی کامیون حامل مهماتی را با تبحرش با عبور از میدان مین به سربازان گرفتار میرساند، تأثیر زیادی در فروش فیلم داشت.
حضور در فیلم جنگی ساموئل خاچیکیان، فیلمساز مطرح دهههای ۳۰ و ۴۰ و ایفای نقش خلبان فیلم «عقابها/ ۶۴» چنان مورد استقبال قرار گرفت که در مدتی کوتاه تبدیل به پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران شد و تا اوایل دهه ۷۰ بارها در سینماها اکران مجدد میشد.
در ابتدای اکران، ارشاد استفاده از اسامی شناسنامهای بازیگران را اجباری کرد و در تبلیغات و پوسترها نام سعید راد به احمد حقپرستراد تبدیل شد. مسئولان سینمایی وقت که به اقتضای شرایط تمایلی به ستارهشدن بازیگری نداشتند با فروش فوقالعاده عقابها و چند فیلم قبلی راد تصمیم به ممانعت از بازیگری او گرفتند.
این اتفاق برای جمشید هاشمپور که با اکران همزمان دو فیلم پرفروش تاراج و عقابها تبدیل به ستاره شده بود و نیز ایرج قادری کارگردان تاراج هم افتاد (هرچند هاشمپور به دلیل نداشتن سابقه قابل ملاحظهای در سینمای قبل از انقلاب توانست پس از چند سال به فعالیتش ادامه دهد). این ممنوعیت شرایطی را برای راد ایجاد کرد که امکان حضور در چند فیلم فیلمسازانی، چون کیمیایی و تقوایی را از دست داد و فیلم عقابها پایانی بر دومین دوره فعالیتش شد.
مهاجرت اجباری، بیش از یک دهه او را از فضای ایران و سینما دور کرد و در کانادا و آمریکا به فعالیتهای متفرقهای پرداخت. پس از گشایش فرهنگی اواخر دهه ۷۰ به ایران بازگشت و در بدو ورود با پیشنهاد ناصر تقوایی برای فیلم «زنگی و رومی» مواجه شد که فیلمنامه متفاوت آن و حضور فرامرز قریبیان و هدیه تهرانی نوید فیلمی تماشایی و شروع باشکوه مجددی را برای راد میداد که متأسفانه در همان ابتدای فیلمبرداری به دلیل عدم تأمین شرایط مورد نظر تقوایی توسط تهیهکننده برای همیشه منتفی شد و حسرتی را برای همه عواملش و سینمای ایران به جا گذاشت.
راد سپس با پیوستن به پروژه بزرگ دوئل/ احمدرضا درویش و ایفای نقش منفی و جذاب اسکندر در اولین فیلم دوره سوم فعالیتش، حضوری بهیادماندنی داشت. او که در اغلب نقشهای مهمش صدای باابهت منوچهر اسماعیلی همراهیاش میکرد، در این فیلم برای نخستین بار صدای خاص و خشدارش همراه بازیاش شد.
اولین پلان ورودش به فیلم بسیار حسابشده و سینمایی ساخته شده است. در فضای ملتهب جنگی چند ماشین از عمق کادر نزدیک میشوند و یکیشان در جلوی کادر میایستد و با بازشدن در راد با گریم اسکندر پیاده شده و پس از مکثی از کادر خارج میشود. این اعلام حضور دوباره بازیگری خاطرهساز است.