اتابک حالا مرا تهدید به افشای این رابطه میکند و مدام با مادرم تماس میگیرد. از سوی دیگر نه تنها از این رسوایی بزرگ میترسم بلکه اگر پدرم در جریان رابطه پنهانی من با اتابک قرار بگیرد نمیدانم چه سرنوشتی در انتظارم خواهد بود و...
وقتی فهمیدم پسر مورد علاقه ام قصد دارد همسرش را طلاق بدهد به طور پنهانی به عقد موقت او در آمدم، اما زمانی فهمیدم او یک معتاد شیشهای خطرناک است که ...
به گزارش خراسان، دختر ۳۲ ساله که به خاطر یک عشق خیابانی آینده اش را به تباهی کشانده بود درباره سرگذشت تلخ خود به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: تک دختر یک خانواده هفت نفره بودم که چهار برادر بزرگتر از خودم داشتم و به همین دلیل خانواده ام بیشتر به من توجه میکردند به طوری که پدرم سعی داشت مرا به جوانی باایمان و باکمالات شوهر بدهد به همین خاطر نیز همه خواستگارانم را به دلایل مختلفی رد میکرد.
آن زمان ۱۶ سال بیشتر نداشتم و میخواستم هرچه زودتر ازدواج کنم تا این که روزی در مسیر مدرسه با یک فروشنده مواد غذایی آشنا شدم. من هر روز هنگام بازگشت ازمدرسه از فروشگاه «اتابک» لواشک میخریدم که این گونه به هم علاقهمند شدیم. رابطه پنهانی من و اتابک تا زمان برگزاری آزمون سراسری ادامه داشت.
در این مدت او به طور غیرمستقیم مرا خواستگاری کرد، ولی پدرم اعتقاد داشت او جوانی خلافکار است و شهرت خوبی ندارد. با وجود این من به ارتباط پنهانی با او ادامه دادم تا این که بالاخره اتابک با یک دختر دیگر ازدواج کرد و از آن محله رفت. من هم دیگر نتوانستم ازدواج کنم چرا که ماجرای ارتباط من با اتابک لو رفته بود و دیگر کسی به خواستگاری ام نمیآمد.
خلاصه روزها به همین ترتیب سپری میشد تا این که دو سال قبل زمانی که برای خرید یک گوشی تلفن همراه به منطقه احمدآباد مشهد رفته بودم به طور اتفاقی اتابک را درون فروشگاه دیدم. ابتدا فکر میکردم مغازه گوشی فروشی متعلق به اتابک است، ولی بعد فهمیدم او همه سرمایه اش را از دست داده و روزگار سختی دارد.
آن روز اتابک از اختلافات با همسرش سخن گفت و از من خواست به او کمک کنم تا از همسرش جدا شود، ولی من به او گفتم به خاطر فرزندانش نباید همسرش را طلاق بدهد. با وجود این چند روز بعد اتابک به من پیام داد که همسرش به همراه فرزندانش از زندگی او بیرون رفته اند. من هم که هنوز به «اتابک» علاقهمند بودم دوباره ارتباطم را با او آغاز کردم و به طور مخفیانه و بدون رضایت خانواده ام به عقد موقت او در آمدم.
آن جا بود که فهمیدم اتابک خیلی به همسرش بدبین بوده و با شاگردی در موبایل فروشی به سختی هزینههای زندگی اش را تامین میکرده است. با وجود این تصمیم به همراهی با اتابک گرفتم تا تکلیف طلاق همسرش مشخص شود به همین دلیل صبحها به بهانه رفتن به سرکارم نزد اتابک میرفتم و بعدازظهر به خانه باز میگشتم، ولی طولی نکشید که متوجه شدم اتابک به مصرف مواد مخدر صنعتی از نوع شیشه اعتیاد دارد و همه دارایی اش را هزینه اعتیادش کرده است به طوری که دیگر نتوانسته حتی اجاره خانه اش را پرداخت کند.
در این مدت همه پس اندازم را به اتابک دادم و تلاش کردم تا او اعتیادش را ترک کند، اما او چند روز بعد دوباره به مصرف مواد روی میآورد هنگامی که دریافتم او عاشق مواد مخدر شده است مجبور شدم برای حفظ آبرویم جنینم را سقط کنم تا کسی در جریان ارتباط پنهانی من و اتابک قرار نگیرد.
درهمین حال خواهر بزرگ اتابک از من خواست تا برای آخرین بار به او کمک کنم. آنها با خرید دارو اتابک را به باغ خودشان بردند و سعی کردند او را ترک بدهند، ولی اتابک که در توهم به سر میبرد، نه تنها با چاقو به خانواده خواهرش حمله ور شده بلکه خودش را نیز زخمی کرده بود تا با ایجاد رعب و وحشت باز هم شیشه مصرف کند.
به همین خاطر من دیگر ارتباطم را به طور کامل با او قطع کردم، ولی اتابک حالا مرا تهدید به افشای این رابطه میکند و مدام با مادرم تماس میگیرد. از سوی دیگر نه تنها از این رسوایی بزرگ میترسم بلکه اگر پدرم در جریان رابطه پنهانی من با اتابک قرار بگیرد نمیدانم چه سرنوشتی در انتظارم خواهد بود و...
با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) تلاش کارشناسان و مشاوران زبده کلانتری برای رمزگشایی از این معمای پیچیده در حالی آغاز شد که افراد مرتبط با این ماجرا به دایره مددکاری اجتماعی دعوت شدند.