وقتی پیمان ۳۲ساله در جایگاه متهم ایستاد، اتهام قتل و سرقت را قبول کرد و گفت: دو ماشینی که من سرقت کردم درست به اندازه پولی بود که طلب داشتم و آنها را به جای طلبم برداشتم. من چیز بیشتری سرقت نکردم. اتهام قتل را هم قبول دارم، اما هدفم کشتن مقتول نبود.
مردی که برای دریافت طلب ۱۵۰ میلیونیاش مرتکب قتل شده بود، جزئیاتی از روز حادثه و زندگی خصوصیاش را در دادگاه توضیح داد.
به گزارش شرق، این مرد که دو همسر دارد از بیپناهی خانوادهاش گفت. یک سالونیم قبل بهدنبال کشتهشدن مردی میانسال در تهران پلیس تحقیقات خود را در این خصوص آغاز کرد.
بررسیها نشان میداد این مرد با ضربههای چاقو در کارگاهش کشته و دو خودروی او سرقت شده است. مأموران پلیس به تحقیق پرداختند و دریافتند چند روزی بود یکی از دوستان بهروز به نام پیمان به کارگاه او رفته بود؛ اما همزمان با کشتهشدن بهروز، پیمان ناپدید شده است.
با افشای این ماجرا مأموران پلیس به ردیابی پیمان پرداختند و او را در شمال کشور سوار بر یکی از خودروهای بهروز شناسایی و بازداشت کردند. پیمان که قصد فروش خودروی بهروز در شمال کشور را داشت، وقتی تحت بازجویی قرار گرفت، به قتل او بهخاطر اختلاف حساب مالی اعتراف کرد و به بازسازی صحنه جرم پرداخت.
در نهایت برای متهم کیفرخواست صادر و پروندهاش به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. پیمان در حالی از خود دفاع کرد که وکیل اولیایدم برای او حکم قصاص خواست. در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده کیفرخواست علیه متهم خوانده شد. سپس دو وکیل اولیای دم در جایگاه قرار گرفتند و از سوی موکلانشان خواستار صدور حکم قصاص شدند.
یکی از وکلای اولیای دم در پاسخ به این سؤال قاضی که آیا موکلانش حاضر به گذشت هستند یا نه گفت: موکلان من آنقدر تحت تأثیر این جنایت قرار گرفتهاند که حتی نتوانستند در جلسه دادگاه حاضر شوند. زندگی آنها بعد از این حادثه بهشدت تحت تأثیر قرار گرفت. خصوصا اینکه قبل از قتل قربانی، پسر او که بسیار جوان بود نیز فوت کرده و خانواده سوگوار او بودند که چنین اتفاقی افتاد و درد خانواده چندین برابر شد؛ بنابراین آنها حاضر به گذشت نیستند و فعلا آمادگی مذاکره را ندارند.
وقتی پیمان ۳۲ساله در جایگاه متهم ایستاد، اتهام قتل و سرقت را قبول کرد و گفت: دو ماشینی که من سرقت کردم درست به اندازه پولی بود که طلب داشتم و آنها را به جای طلبم برداشتم. من چیز بیشتری سرقت نکردم. اتهام قتل را هم قبول دارم، اما هدفم کشتن مقتول نبود. ابتدا او به من حمله کرد و فحش داد. من جنی شدم همیشه در شرایط دعوا جنی میشوم و اینبار هم همین اتفاق افتاد؛ اما واقعیت این است که اگر من نمیزدم مقتول من را کشته بود. چون او ابتدا چاقو کشید.
متهم درباره زندگی خصوصیاش گفت: من دو همسر و سه فرزند دارم و اهل چابهار هستم. برای اینکه زندگی دو همسر و فرزندانم را بگذرانم باید کاری میکردم، بههمینخاطر تصمیم گرفتم در سیستانوبلوچستان ادویه تولید کنم. وقتی کارم در این شهر گرفت تصمیم گرفتم برندم را ثبت و یک شرکت بزرگ راهاندازی کنم. با فروش ادویه در سیستانوبلوچستان نمیتوانستم این کار را انجام دهم، چون بسیاری از مردم این استان فقیر هستند و قدرت پولی زیادی ندارند که بتوانند خیلی خرید کنند. بههمین دلیل بیشتر اوقات به پاکستان و افغانستان میرفتم. من در همان سفرها عکسهای رادیولوژی و سیتیاسکن باطله را میخریدم و با خودم به تهران میآوردم و به پسر بهروز که دوست قدیمیام بود میدادم.
او در کارگاهش عکسهای رادیولوژی و سیتیاسکن را تجزیه میکرد و، چون در آنها نقره وجود داشت، آب آن را استخراج کرده و بهعنوان سوخت برای دستگاههای جوشکاری دریایی میفروخت. نقره را هم میفروخت و پول خوبی بهدست میآورد. تا زمانی که با پسر بهروز کار میکردم مشکلی نبود.
این متهم ادامه داد: فرزند بهروز بهطور ناگهانی فوت کرد. بههمین دلیل دو سالی بود که رابطه کاریام با بهروز نزدیکتر شده بود و عکسها را به او میدادم. ۱۵۰ میلیون تومان از او طلب داشتم. چند بار با او تماس گرفتم و گفتم پولم را بدهد؛ اما آخرینبار من را به کارگاهش دعوت کرد و گفت به تهران بروم و در کارگاهش بمانم تا پول را با من تسویه کند. وقتی به تهران رسیدم گفت بیا چند روزی در کارگاه کار کن و شبها هم همینجا بمان تا اینکه پولت را بدهم. من به کارگاه او رفتم و چند روزی را آنجا ماندم. حدود سه روز آنجا بودم، اما از پول خبری نبود. آخرینبار که از او خواستم حساب مالی را تسویه کند عصبانی شد و فحاشی کرد.
او میگفت چند روز است در کارگاه او مانده و مزاحمش شدهام. سر همین موضوع با هم بحث کردیم و به من فحش داد. من هم در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و از خود بیخود شدم و چاقویی را که در دست داشت و میخواست من را با آن بزنند، از او گرفتم و ضربهای به او زدم.
این متهم درحالیکه سرش را پایین انداخته بود، در ادامه خطاب به قضات گفت: میدانم هر جرمی مجازاتی دارد و مجازات قتل هم قصاص است؛ اما باور کنید اگر بهروز را نزده بودم شاید در آن درگیری کشته میشدم. من ناچار شدم او را بزنم. من بعد از قتل همراه دو نفر از دوستانم دو خودروی بهروز را دزدیدیم. یکی از آنها را در راهآهن تحویل دادم تا به چابهار ببرند و با خودروی دیگر به شمال رفته بودم تا آن را بفروشم که دستگیر شدم.
من از قتل بهروز پشیمان هستم و از وکیل اولیای دم که در دادگاه حاضر است تقاضای بخشش دارم. من دو همسر و سه فرزند دارم که بعد از زندانیشدنم خیلی سختی میکشند؛ یکی از همسرانم در چابهار زندگی میکند و همسر دیگر هم در زاهدان است. از وقتی زندانی شدم آنها خرجی ندارند. پدرانشان آنها را اداره میکنند و بچههای من را هم پدران همسرانم اداره میکنند. من بهخاطر فرزندانم درخواست بخشش دارم. با پایان دفاعیات متهم قضات وارد شور شدند تا رأی صادر کنند.