در طول یکی از جلسات روزانه هفته گذشته، به تیمم گفتم که میخواهم شروع به انتشار یکسری معیارهای کسبوکار در وبلاگ شرکت کنم؛ به شکل ماهانه یا فصلی. از مقالاتی که در مورد استارتآپها یا دیگر شرکتهای رشد یافته که با شفافیت کامل به موفقیتهای خوبی دستیافته بودند، منتشر شده بود، چیزهایی الهام گرفته بودم. حالا که برای دور تازهای از یک «تامین مالی چابک» آماده میشدیم، صداقت در مورد شکستها و دستاوردهای ما نوعی بازاریابی خوب بود. شفافیت یکی از ارزشهای هستهای تیم ما است.
به گزارش دنیای اقتصاد به نقل از کتاب Startup, Scaleup, Screwup، مدتی قبل در جلسهای خارج از شرکت، سعی کردیم دیگر ارزشهای هستهای را که تیم در مورد آنها توافق داشت پیدا کنیم. اما حداقل برای یک ساعت، نتوانستم دستاورد صحبتهایمان را پیدا کنم. ناگهان ایدهای به ذهنم رسید. برنامه اسلک را باز کردم و یک کلیدواژه که یادم بود را در باکس جستوجو تایپ کردم. نتیجه داد! پیامی را سه ماه پیش در این برنامه فرستاده بودم: «پنج ارزش اصلی ما عبارتند از: اشتیاق، همدلی، صداقت، درستی و شفافیت.»
بهعنوان یک بنیانگذار استارتآپ یا شرکت بزرگ، کارآفرین، یا کارآفرین درون سازمانی، شغلهای شماره یک زیادی دارید. گاهی اوقات شغل شماره یک شما این است که یک تیم خوب جمعآوری کنید. برخی مواقع دیگر، شغل شماره یک شما این است که سرمایه یا مشتری جذب کنید. خیلی مواقع در این بینها، شغل شماره یک شما این است که نگذارید شرکت نابود شود، اما در بخش خیلی مهمی از زمان شما، شغل شماره یک شما این است که فرهنگ درستی را برای کسبوکارتان بسازید.
دنیل کراوس، همبنیانگذار و مدیر IT شرکت Flixbus با من موافق است و میگوید: «ساختن و حفظکردن یک فرهنگ مناسب و رشد دادن سازمان با استعدادهای خوب، به شکل شفاف و عادلانه و تصمیمگیری در مورد اینکه چه کسی به سازمان بپیوندد، چه کسی برود، چه کسی ارتقا پیدا کند و…، چالشبرانگیزترین بخش شغل من است. خیلی چالشبرانگیزتر از آنچه در ابتدا فکر میکردم. برای همه چالشهای دیگر، مثل رشد دادن پلتفرم، راهحلهایی وجود دارد و اگر بخش سازمانی را مدیریت کرده باشید، افرادی دارید که خیلی از این چالشها را با راهحلهای موجود پشتسر میگذارند، اما بازهم این چالشبرانگیزترین بخش کار من است.»
فرهنگ، سیستمی از عقاید و ارزشهای مشترک است که رفتارها، عادتها و آیینهای مشخصی را در افرادی که درون آن هستند، بهوجود میآورد. هر سازمانی یک فرهنگ دارد. در واقع فرهنگهای زیادی دارد. ممکن است یک خردهفرهنگ برای هر تیم، دپارتمان و واحد کسبوکار وجود داشته باشد.
اگر خودتان با دست خودتان فرهنگ را شکل ندهید، فرهنگی در سازمان بهوجود میآید که شاید آن را نخواهید، بنابراین بهترین کار این است که رشد فرهنگ را به اولویت شماره یک خود تبدیل کنید. بهخصوص وقتی بهنظر میرسد کسبوکار شما بهزودی در مسیر رشد قرار بگیرد.
یک فرهنگ خوب، ضرورتی اساسی برای رشد دادن کسبوکار به شکلی سالم است. هر چقدر سازمان بزرگتر میشود، افراد تصمیمهای بیشتری را بدون دخالت شما میگیرند. وقتی شما برای این تصمیمگیریها در دسترس نیستید، بهترین روشی که میتوانید در آنها تاثیرگذار باشید، این است که چشماندازی مشترک و فرهنگی مشترک داشته باشید. بهعبارت دیگر، یک فرهنگ سازمانی همان چیزی است که ایجاد میکنید تا بر رفتارهای افراد در شرکت تاثیر بگذارید، چون نمیتوانید خودتان را تکثیر کنید.
با پذیرش اینکه فرهنگ مجموعهای از عقاید و ارزشها است که بر رفتارهای افراد تاثیر میگذارد، میتوانید چیزهایی را که بخشی از فرهنگ نیستند، کنار بگذارید. فرهنگ به معنی پوسترهای انگیزشی، تیشرتها، هودیها، راهاندازی تیمهای ورزشی، گذاشتن فوتبالدستی، پیامکهای رایگان و خوراکی و نوشیدنیهای آخر هفته نیست.
این چیزها میتوانند نتیجه فرهنگ شما باشند، اما خودشان فرهنگ را تعریف نمیکنند. فرهنگ یعنی شخصیت سازمان که در نوع رفتار کارکنان نسبت به یکدیگر و نسبت به ذینفعان نمود پیدا میکند. فرهنگ شما، ارزشهایی که در شرح وظایف یک کارمند لیست شدهباشد نیست. فرهنگ شما یعنی انتقال چیزهای مهم در شرح وظایف کارمند.
ارزشهای خوب برای استارتآپها و شرکتهای رشدیافته کدامند؟ چه زمانی عقیده مشترک را آنقدر مهم میدانیم که آن را به یک ارزش هستهای ارتقا میدهیم؟ خب، چککردن اینها آسان است. یک عقیده مشترک، زمانی ارزش هستهای است که میخواهید شخصی را بهخاطر اینکه هیچوقت مطابق آن ارزش رفتار نکرده، اخراج کنید.
یک عقیده مشترک، زمانی ارزش هستهای است که تصمیم میگیرید یکی از بهترین استعدادهای دنیا را بهخاطر اینکه نخواسته به آن ارزش احترام بگذارد، استخدام نکنید. یک عقیده مشترک زمانی ارزش هستهای است که حاضرید پول از دست بدهید تا به چیزی که فکر میکنید درست است، برسید. ارزشهای هستهای، قدرت این را دارند که دردناک باشند.
به عنوان مثال، «برابری» زمانی یک ارزش هستهای است که بنیانگذاران آمادهاند افرادی را که کارهای تبعیضآمیز، نژادپرستانه، جنسیتگرایانه یا همراه با تعصب انجام میدهند، اخراج کنند. صداقت و درستکاری زمانی ارزش هستهای است که رهبران کسبوکار برای اینکه از یک رقیب در بازار جلو بیفتند، حاضر به رشوهدادن نیستند.
اگر میخواهید ارزشهای واقعی یک شرکت را بدانید، به تصمیمهای مدیران در زمانی که سرمایه زیادی در معرض خطر است، نگاه کنید. ببینید در این شرایط که ممکن است پول زیادی از دست بدهند، حاضر نیستند چه کارهایی را انجام دهند. پایبند بودن به ارزشهای هستهای باید برای خیلیها سخت باشد. وقتی هرکسی به راحتی با یکسری ارزشها موافق باشد و به آنها عمل کند، حتی اشارهکردن به آن بیفایده است. فقط ارزشهایی را انتخاب کنید که تا حدی از حضور افراد اشتباه جلوگیری میکنند و تصمیمگیری را برای هرکس دیگری سخت و دردناک میکنند.
سرگئی آنیکین، مدیرعامل شرکت Pipedrive، مثال جالبی را در این زمینه برای من زد: «برخی افراد دائما از ما میخواهند کاری کنیم تا سیستم کاربران را مجبور کند یکسری دادههای خاص را وارد کنند. این برخلاف اصول ما است. ما اهمیت در اختیار داشتن دادههای کامل را میدانیم، اما این نباید باعث شود فرد برای اینکه از سرویسی استفاده کند، مجبور شود دادههای خود را در اختیار بگذارد.» در بخش بعدی، بیشتر به این موضوع میپردازیم.