حسین معززینیا نویسنده، منتقد و مدرس سینما در یادداشتی نوشت: چهار قسمت ابتدایی سریال «زخم کاری» محمدحسین مهدویان را دیدم؛ قصه پرشخصیتی است که طبق تیتراژ از رمانی نوشته محمود حسینیزاد اقتباس شده، با نگاهی به نمایشنامه مکبث (که نفهمیدم این نگاه را خود رمان به مکبث داشته یا در اقتباس فعلی اضافه شده) و گویا قرار است نوعی فیلمنوآر ایرانی باشد بر مبنای روابط درون خانواده بزرگی که «گنگستر اقتصادی» هستند.
طبق فرمولهای متعارف، «زخم کاری» میتواند برای تماشاگر امروزی جذاب باشد، چون یک: معماها و پنهانکاریهایی وجود دارد که با تعلیق قصههای جنایی – پلیسی ترکیب میشود، دو: اصل ایده، خوشایند تماشاگری است که از «فساد اقتصادی» عاصی است و با تماشای هر نوع جنگ طبقاتی برای کسب قدرت و ثروت به این فکر میافتد که فیلم چقدر «حرف» دارد (بخشی از استقبال تماشاگران از فیلمهایی مثل پاراسایت/انگل هم نتیجه همین تلقی است)، سه: بعضی موقعیتها و دیالوگها با گذشتن ملایم از خطوط ممنوع شکل گرفتهاند، چهار: حالوهوای صوتی تصویری کار،تر و تمیز و شیک است و همان ویژگیهایی را دارد که بعضیها به آن میگویند «خوشساخت».
اظهارنظر قطعی درباره «زخم کاری» بماند برای وقتی که تمام شد، اما بر اساس این چهار قسمت:
آنچه تا اینجا در «زخم کاری» دیده میشود «تکنیک» است نه فرم. با سیگار کشیدنهای پیاپی و دستکاری دیجیتالی در رنگ و نور هلیشاتها فیلمنوآر ساخته نمیشود. فیلمنوآر یک دنیای منحصربهفرد دارد که در جهان اثر تهنشین میشود. طعم تلخ و تندی دارد. در زخم کاری هنوز آن عمق دیده نمیشود.
من هنوز قانع نشدهام خانعمو/پادشاه چرا باید از سر راه برداشته میشد و سمیرا/لیدیمکبث دقیقاً چطور تبدیل به این موجودی شده که میبینیم. خندههای هیستریک رعنا آزادیور و استفراغهای پیاپی جواد عزتی شرح نمیدهد این انگیزهها را. به چیزهای بیشتری نیاز داریم.
تقریباً ۸۰ درصد برش میان پلانها بر مبنای سیگار خاموش کردن یکی، دوباره روشن کردن خودش یا دیگری مچ میشوند. مهمترین اکت کاراکترها این است که سیگار میکشند. این اکت در نمای درشت همراه موسیقی پرحجم و گاهی هم تصاویر اسلوموشن مؤکد میشود. این همه تکرار حتی در دنیای استیلیزهی فیلمنوآر هم فانتزی (و گاهی هجوآلود) به نظر میرسد.