«خون شد» را در یکی از نخستین روزهای برفی بهمن ۹۸ و کمی قبل از شروع جشنواره فجر و پیداشدن سروکله کرونای منحوس، در یک نمایش خصوصی در سینما «آستارا» دیدم. همواره اولین دیدار فیلمی از «مسعود کیمیایی» برایم آیینی جذاب بوده و فارغ از اینکه فیلم در کجای کارنامه او میایستد، تماشای پلشتیها و روزمرگیها در آینه پر نگار و خیال دنیای سینمایی و دغدغهمند او که همیشه چیزهایی برای دوستداشتن دارد، خاطرهانگیز و دیدنی است.
شرق در ادامه نوشت: هرچند در این سالها برخوردهای طعنهآمیز و توأم با انتقاد غالب تماشاگرانِ این اولین نمایشها (که بعضا فارغ از ناآشنایی با آدمها و فضای آثار «کیمیایی»، ضعفهای خود فیلمها نیز خوراک لازم را برایشان مهیا میکند) عیش این آیین را منقص میکرد؛ اما در مواردی مانند «اعتراض/۷۹» و «حکم/۸۴» قوت خود فیلمها اغلب بینندگان را با خود همراه میکرد.
«خون شد» هم اینچنین بود و فیلم خوبی شده بود و همنفسی با فیلمسازی که در بیش از پنج دهه فیلمسازی هنوز و در آستانه ۸۰سالگی دغدغه سینما آرامش نمیگذارد، برایم یادآور اولین نمایش نسخههای تازه از لابراتوار آمدهِ فیلمهای «سرب»، «دندان مار» و «ردپای گرگ» در جشنواره سالهای دور است که معمولا نسخههای کامل مدنظر فیلمساز بودند با کیفیتی که حتی از خلال آپاراتهای فرسوده آن سالها نیز به چشم میآمد (و دیگر کمتر نشانی از آن در نسخههای موجود دیده میشود)؛ هرچند خود فیلم به اوج آن فیلمها نرسد.
«کیمیایی» در این سالها، مسیر پرنوسانی را طی کرده. او بهعنوان فیلمسازی دغدغهمند و صاحب نگاه با پشتوانه بیش از نیمقرن حضور مؤثر در سینما با همه مصائبی که در مسیر فیلمسازیاش وجود دارد، در آستانه ۸۰سالگی و محذورات ناگزیر این سنین به مدد عشق بیپایانش به سینما، مانند جنگجویی است که با تنی خسته و خونآلود و با پشت سر گذاشتن کسانی که بسته به توانشان زخمی بر او نشاندهاند، هر بار فیلمی «زنده» ساخته که فراتر از اشکالاتی کوچک یا بزرگ، «شریف» هستند و فیلمی از «مسعود کیمیایی» برای کسانی که «هنوز رگی دارند و خونی» میتواند جذاب باشد و با عطر و بوی «سینما»، پنجرهای (کوچک یا بزرگ) باشند بر چشمانداز جامعه هر روز بهنوعی ملتهب پیرامونمان.
جدیدترین ساخته اکرانشده او، در این دریای متلاطم جامعه، «خانه» و «خانواده» و «حفظ هویت» را بهمثابه لنگرهایی برای غرقنشدن در کانون توجه قرار میدهد که هرچند در سینمای خودش در فیلمهایی نظیر «اعتراض» نیز به آنها پرداخته است؛ اما در اینجا برادر بزرگ برخلاف «امیرعلی» تا انتهای جمعکردن خانواده پیش میرود.
«خون شد» فیلم جمعوجوری است که حرف مهمش را با حسوحال جاری در لحنِ سینماییاش بهخوبی میزند و از خانوادهای پریشانشده میگوید و خانهای در شُرفِ به یغما رفتن و پسر خانواده که از دل تاریکی میآید (مانند فیلمی که در تاریکی بر پرده سینما میافتد) تا این افراد همریشه با خودش را به سامان و همدلی برساند.
«فضلی» در قدم اول برادر را که خودخواسته با مجانین بُرخورده، برمیگرداند و در پی آن افرادی را که ساکن خانه در حال فروشاند، از آنجا بیرون میکند. قدمهای بعدیاش یعنی نجات یکی از خواهرها از زندگی نکبتبار در شهری کوچک و اعتیاد است و دیگری که باردار است، از فقر و فلاکت زندگی کنار ریل جنوب شهر. در این مسیر او که چندان دیگر حوصله دعوا ندارد، مجبور به استفاده از چاقو هم میشود؛ اما پس از درگیری از دورانداختن چاقو منصرف میشود تا شاید به کار نجات انسانی دیگر بیاید.
این فیلم مانند اغلب آثار «کیمیایی» حاصل تلاقی سه دغدغه فیلمساز است: اول «نگاه اجتماعی» واقعی و بیواسطه او که آینهای در برابر زشتیهای جامعه میگیرد و از پلیدیهایی میگوید که گریبان اصالتها را گرفته، از سایه سنگین بسازبفروشی رایجی که بهسرعت خانههای قدیمی را با تمام روح زندگی و آرامش و سبزیشان مبدل به خوابگاههایی بیکیفیت و زشت میکند، تا هیولای اعتیادهای گوناگون که در تاروپود بسیاری از زندگیها رخنه کرده و با دعوت به بیتفاوتی و عادت، هویت و ارزشهای فردی را نشانه رفته است و البته سیطره پول و اقتصاد ناسالم و دلالی که سلامت و معیارهای واقعی همه حوزهها را تحتالشعاع قرار داده و... که در داستان فیلم آمده و شاید حتی در مواردی تلطیفشده واقعیات نیز هستند.
دغدغه دوم «کیمیایی» یعنی «کنشگری و آرمانگرایی» در قالب «فضلی» آدمی معمولی که به واسطه تنندادنش به پلیدیها و معضلات پیرامونش و نیز تلاش برای تغییر در اتفاقات جاری و جمعکردن خانواده نابسامانش تبدیل به قهرمان فیلم میشود، نمود مییابد. نه در ابتدا کسی برای آمدنش گلریزان میکند و نه در پایان همراهی دارد و با زخم و خون و خیالِ عشق، دوباره خانه و خانواده احیاشده را تنها میگذارد و میرود.
سومین دغدغه فیلمساز «سینما» است که لحن و ساختار و تمثیلهای سینمایی فیلم و نیز شباهتهای «فضلی» با سایر قهرمانهای پیشین فیلمساز و نیز سینمای شریف و همیشه جذاب قهرمانمحور کلاسیک در عین تفاوتهایشان.
او همانند قهرمانان فیلمهای کلاسیک (عمدتا وسترن) یکباره وارد محیطی میشود که با باورهای او در تضاد است، اینکه چرا نبوده و کجا بوده نیز چندان اهمیتی ندارد و آنچه مهم است، این است که این فاصله کمک میکند که زشتیهای عادی و رایجشده بیشتر به چشم بیاید (مانند آمدن «قدرت» در «گوزنها/۵۴»، «رضا» در «ردپای گرگ/۷۱» و «امیرعلی» در «اعتراض/۷۹») و قهرمان که به واسطه اعتراض و کنشگریاش تشخص مییابد و با تنندادن به مناسبات موجود در پی ارزشهای ازدسترفته است (به قول امیرعلی «اعتراض»: هر چقدر شرایط عوض بشه من چشم نمیگم). نکته مهم در مواجهه با آثار «کیمیایی» این است که فیلمهایش حاصل سنتز بین این سه دغدغه است و به همان میزان که وامدار یکیک آنهاست؛ ولی محصول جدیدی است که تفاوت عمدهای با هریک از آنها بهتنهایی دارد.
اگر فقط با عینک سینمای اجتماعی نگاه کنیم، جنبههایی از فیلم با واقعیت تطابق ندارد (مانند پایان فیلم)، همینطور نگریستن صرف از هریک از زاویههای اخلاقی، آرمانی، تمثیلی، سینمای سرگرمکننده، سینمای قهرمانپرداز و... نیز ما را اغنا نمیکند و تفاوت آنها با الگوهای واقعی اینگونه آثار کانون سوءتفاهمها میشود (کمااینکه در اغلب نقدها میبینیم)، فیلمهای «کیمیایی» در عین اینکه همه این جوانب را دارد؛ ولی با الگوهای هیچیک از این تقسیمبندیها مطابقت ندارد و البته کیفیت نهایی فیلمها به این بستگی دارد که چقدر این سنتز تبدیل به محصولی هماهنگ و یکپارچه شود و هیچیک از دغدغهها از کلیت کار بیرون نزند.
به غیر از «زریندست» و «خانزادی» که تقریبا در اغلب آثار دو دهه اخیر «کیمیایی» را همراهی کردهاند و کیفیت کارشان همواره تضمینکننده جنبههای فنی و زیباییشناسانه فیلم است، تقریبا بقیه گروه از سرمایهگذار و تهیهکننده تا اغلب بازیگران در سینمای «کیمیایی» جدید هستند.
بازیگران با راهنمایی «کیمیایی» عمدتا تلاش خود را در مجسمکردن شخصیتها میکنند؛ بهویژه «سعید آقاخانی»، «نسرین مقانلو» و «لیلا زارع» که بازیهای متفاوتی نسبت به قبل به نمایش میگذارند؛ اما کماکان معتقدم که عمق و باورپذیریای که بازیگرانی استخوان خردکرده و همجنس با سینمای «کیمیایی» میتوانند در شخصیتها (و به تبع آن کل فیلم) ایجاد کنند، بازیگران دیگر در عین استعداد و تلاششان از پس آن برنمیآیند.
بهعنوان نمونه در همین «خون شد» میتوان تصور کرد که اگر پدر وارد داستان میشد و خانواده را دور هم جمع میکرد (که ظاهرا نسخه اولیه فیلمنوشت همینگونه بوده) آنهم با بازی مثلا «فرامرز قریبیان» یا «سعید راد» به چه میزان دیالوگها و انگیزهها و تضادهایش با شرایط موجود ملموستر و فیلم و قهرمانش «کیمیاییوار»تر میشد یا اگر به کیفیتهای ریزبافتِ بازی داریوش ارجمند در «اعتراض» در موقعیتی مشابه نگاه دقیقی بیندازیم، این تفاوت عمق شخصیت را بهتر میتوان لمس کرد.
در نهایت اگر جسارت به فیلمساز کهنهکار و مورد علاقهام نباشد، پوشاندن ردای قهرمانانش به بازیگرانی که در عین بااستعدادی قدشان کوتاهتر از آن جامه فاخر است، جفا به ماندگاری شخصیت و درنهایت عمق فیلم است، این مطلب را از سینمای بزرگانی مانند خود کیمیایی آموختهایم، کافی است نقش بازیگران و عمق شخصیتهای مهم فیلمهایی نظیر «سرب»، «دندان مار»، «گروهبان»، «ردپای گرگ» و «اعتراض» را در کنار فیلمهای «سربازهای جمعه»، «مرسدس»، «محاکمه در خیابان»، «متروپل» و حتی «جرم» به نظاره بنشینیم.
«خون شد» که در کشوقوس باز و بستهشدنهای مکرر سینماها به دلیل هیولای «کرونا» از اسفند سال گذشته اکران کمرمق و ضعیفی را تجربه کرد و بهنوعی ارزشهای آن به چشم نیامد، در کنار «ضیافت»، «سلطان» و «قاتل اهلی» از فیلمهای خوب کیمیایی است که البته با قلههایی که او فتح کرده، فاصله دارد. متأسفانه شرایط فرهنگ و هنر و سینمای این روزگار، مجالی برای فتح قلهها نمیگذارد. «خون میرود نهفته از این زخم اندرون/ ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد... ه. الف. سایه».
در سفرسنگ انقلاب 57 را پیشگویی نمود
در خون شد نیز اشاره ایی بر فروپاشی قالبهای فرسوده این اجتماع و یک تحول وهمگرایی دارد
(سکانس غارت مردم در بازارطلا و ارز)