«تکههای یک زن» از تولیدات شبکه نتفلیکس است که مراسم اسکار امسال درخشید و استقبال قابل توجهی از آن شده است. این فیلم اولین ساختهی انگلیسی زبان کارگردان مجارستانی «کورنل موندروتسو» است.
به گزارش فرادید، «مارتین اسکورسزی» مدیر اجرایی تولید این فیلم است و تماشای آن را یک تجربهی سینمایی عمیق و منحصربه فرد نامیده است.
آرتا و شان، زوجی جوان هستند که در آستانه پدر و مادر شدن قرار دارند، اما سهل انگاری پرستار باعث میشود فرزندشان را هنگام زایمان از دست بدهند. این اتفاق مشکلات و رنجهای مختلفی را در زندگی آنها به همراه دارد. مارتا با داغ از دست دادن فرزندش یک سفر احساسی را آغاز میکند.
مارتا (ونسا کربای) و شان (شیا لبف) زوج جوانی هستند که در انتظار اولین فرزند خود به سر میبرند. شان کارگر پلسازی است و مارتا در یک شرکت شغلی اداری دارد. آن دو تصمیم گرفتهاند که فرزند خود را به کمک پرستاری مخصوص و در خانه به دنیا آورند. وقتی موعد تولد نوزاد فرا میرسد، پرستار اصلی نمیتواند حاضر شود و به جای خود پرستار دیگری را میفرستد که ایو (مالی پارکر) نام دارد.
نوزاد مارتا و شان دقایقی بعد از تولد میمیرد و این اتفاق باعث بروز مشکلاتی در زندگی این دو نفر میشود که بخشی از آن به شکایت از پرستار مرتبط است و بخش مهمترش مارتا را تحت تاثیر قرار میدهد و پای مادر (الن بورنستین) حمایتگر، اما سلطه طلب وی را هم به رابطهی وی و همسرش باز میکند.
موضوع اصلی فیلم «تکههای یک زن» تصویر از دست رفتن یک نوزاد و تاثیر عاطفی این ضایعه بر زندگی آدمهایی است که با آن درگیرند. کسی که بیشتر از همه از این فقدان متاثر میشود، مادر است که عنوان فیلم اشارتی به یکی بودن بدن وی و بدن نوزادش دارد.
فیلم با یک سکانس نفس گیر و دلهرهآور از چگونگی زایمان شروع میشود. این سکانس با نهایت واقع نمایی به پایان میرسد و پس از آن داستان اصلی فیلم شروع میشود که عبارت است از عواقب مرگ نوزادی که تمامی آرزوهای یک زوج بر زندگی وی حمل شده و اکنون از کف رفته است.
فیلم یک خط روایی دیگر هم دارد که عبارت است از دعوای حقوقی خانوادهی مارتا با پرستاری که تماشاگر حس میکند چندان در قضیهی مرگ نوزاد مقصر نبوده است. واقع نمایی در تصویر زندگی مارتا و شان و ارتباط عاطفی آن دو بر بقیهی بخشهای فیلم نیز حاکم است.
این واقع نمایی مانع از جبهه گیری مخاطب در برابر شخصیتهایی میشود که به نحوی ماهرانه خاکستری تصویر شده اند. نویسنده حتی دقایقی را هم اختصاصا در اختیار مادر سلطه جوی مارتا قرار میدهد تا ماجرا را از نگاه وی روایت کند و مانع از قضاوت یک جانبهی تماشاگر نسبت به او شود.
کورنل موندروتسو که جزء کارگردانهای عجیب سینمای امروز است. این کارگردان مجارستانی همیشه سعی کرده در هر فیلمش خودش را به چالش بکشد و هرچند دوربین تعقیبگر و نمای بلند امضای کارهایش هستند، اما از نظر مضمونی و اجرایی، فیلمهایش با هم تفاوت دارند. «خدای سفید» برای مثال تجربه کار با گروهی سگ به عنوان بازیگر بود که فیلمی یکدست و نفس گیر بود. «قمر ژوپیتر» با شروع و پایانی درخشان، موضوع پناهجویان را به چالش میکشید، اما در آنجا هم ایدههای غیرمنطقی نفس فیلم را گرفته بود.
«دلتا» محبوبترین فیلمش داستان بازگشت پسری به خانه بعد از سالها بود، فیلمی که اجرای درست و فیلمنامه خوبش بسیاری را به موندروتسو امیدوار کرد. فیلم بدنامش «جوانا» است که داستان زنی است که به شکلی معجزه آسا از مرگ به زندگی باز میگردد و قدرت شفا دادن دارد. نکته اینجاست که در این فیلم همه آواز میخوانند. فیلم به بهترین شکل ممکن بیانگر جنون موندروتسو فیلمساز است.
او با هر فیلمش هم میخواهد خودش را به چالش بکشد و هم مخاطبش را، گاهی مثل «دلتا»، «جوانا» و «خدای سفید» کاملا موفق است، گاهی مثل «قمر ژوپیتر» برای دقایقی موفق است و گاه مثل «تکههای یک زن» در لحظاتی. اما این روحیه جست وجوگر چیزی است که من در موندروتسو میستایم و همیشه منتظر تماشای کار جدیدی از او هستم، او همیشه میتواند خودش و ما را حسابی غافلگیر کند حتا وقتی فیلمش خوب نشده!
تصور اینکه کارگردانانی باسابقه و هنرمند همچون نورمن جویسون یا سیدنی لومت فیلمی درباره یک دعوای حقوقی بسازند چندان دور انتظار نیست، البته در موضوع فیلم «تکههای یک زن» نیز به چنین دعوایی اشاره شده است، اما به تصویر کشیدن احساسات متاثر از فقدانی عظیم همچون مرگ فرزند، کار هر کسی نیست.
کارگردان مجارستانی، کورنل موندروتسو، در روایت این فیلم ترجیح داده است تمرکز را روی رابطه احساسی میان زوج و خلأهای عاطفی آن دو پس از این فقدان بزرگ بگذارد و از پردازش بیش از اندازه جریانات حقوقی و دادگاهی خودداری کند.
اگرچه زن و شوهر هر دو به شدت تحت تأثیر فاجعه رخ داده قرار گرفته اند، شخصیت زن داستان با مسئلهای بزرگتر روبه روست و برای بهبود شرایط روحی و نجات ازدواجش باید مسیری طولانیتر را طی کند. در واقع، هویت و شخصیت زن داستان، موضوع اصلی این فیلم درام است.
در فیلم پیش رو، موندروتسو در ظاهر، شخصیتهای داستانیشان (لباف) در نقش یک کارگر ساختمانی و همسر ساده و خوش اخلاقش مارتا (کربی) را به مخاطبان معرفی میکند؛ اما در حقیقت، او مشغول معرفی یکی از فیلمهای تاریخساز دنیای سینما به مخاطب است.
حتی اگر سالها از تولید فیلم «تکههای یک زن» بگذرد، چه مخاطبان این فیلم را دوست داشته باشند و چه نه، بیشک همه درباره ۲۳ دقیقه خوش ساخت ابتدایی آن حرف خواهند زد؛ یعنی، همان سکانس زیبا و پراحساسی که مارتا در حال زایمان است. از منظری دیگر، این سکانس مخاطب را به یاد فیلم «فرزندان انسان» (با عنوان اصلی Children of Men) میاندازد.
«تکههای یک زن» ساختهی کرنل مونتروتسوی مجار، شروع فوق العاده و ویرانگری دارد. فیلم با یک پلان سکانس طولانی از نمایش بیپردهی زایمان شروع میشود و این شروع به یک تراژدی بیرحمانه میرسد. فیلمساز دوربین را در عمق حادثه قرار میدهد و بیننده را شاهد و ناظر درد زایمان شخصیت اصلی زن و دلواپسی همسرش میکند. زیبایی تولد پس از زجر زایمان ساخته میشود و ناگهان حادثهی کلیدی رخ میدهد. چنین شروع طوفانی نوید فیلمی درخشان را میدهد.
فرض کنید برای رسیدن به هدفی مهم، مرحله به مرحله، برنامه ریزی کرده اید. فرض کنید تمام تلاشتان را نیز به خرج دادهاید تا همه چیز طبق برنامهتان پیش برود. ولی در آخرین لحظه، ناگهان ورق برمی گردد و شما شکست میخورید. از اینجا به بعد، رابطه شما با دیگران دچار بحران میشود. «تکههای یک زن» روایت مواجهه یک زن با چنین بحرانی است. او نوزادش را در جریان تولد از دست میدهد و اکنون ناچارست با این فقدان و تبعاتش کنار بیاید.
اما یک نکته؛ آنچه در چنین مواقعی بسیار دردناک است، نه خو شکست، بلکه اصرار عزیزانتان در این باره است که تو باید به آن شیوهای که ما تجویز میکنیم، با این شکست مواجه شوی. آنان برای مجاب کردن تان، مدام داستانهایی از زندگی خود یا دیگران نقل خواهند کرد، بیآنکه بدانند این کار چه عذابی را بر شما تحمیل خواهد کرد.
«تکههای یک زن» آن فیلمی است که شخصی برای داشتن یک تجربهی احساسی خاص باید تماشا کند. بخشهایی از آن امیدوار کنندهاند، بخشهای دیگر نابودکننده. فیلم تلاش ندارد داستان را بیدلیل تغییر بدهد، بلکه میخواهد آن را طوری به ما ارائه کند که باعث بشود بیننده ارتباط عمیقی با شخصیتها برقرار کند، داستانی که بسیار رایجتر از چیزی است که احتمالا خیلیها باور داشته باشند. در این فیلم هیچ شخصیت منفیای وجود ندارد. آدمهایی که به خاطر غم و تلخی روزگار تکه تکه شدهاند رفتارهای ناشایستی از خود نشان میدهند همین.
«تکههای یک زن» بیش از هرچیز درباره تاثیر یک فقدان بر زندگی یک زوج است، زوجی که هر دو انسانهایی شریفاند که عاشق هم اند؛ اما در مواجهه با این فقدان رابطهی آنها به مخاطره میافتد. فیلم از سیاه وسفید نشان دادن آدمها پرهیز کرده و بیننده میتواند با هرکدام از کاراکترها همذات پنداری کند.
«تکههای یک زن» از زبانی نمادین بهرهمند است. مهمترین نماد آن نیز «پل» است که قرار است نشانی از پیوند دو طرف باشد. استفاده از المانهای نمادین در فیلم را جالب توجه بود. در ابتدای فیلم پلی بر روی رودخانه در حال ساخته شدن است و ما ماه به ماه با داستان فیلم جلو میرویم و این پل را میبینیم که رفته رفته تکمیل میشود. سیبی که زن گاز میزند و در جای جای فیلم دیده میشود به زیبایی در جهت انتقال مفهوم استفاده شده است. فیلم پایانی شاعرانه و بسیار زیبا از لحاظ بصری دارد که در یاد میماند.
شرایطی که مارتا در آن قرار گرفته است، ریشه در باور سنتی مردسالارانهای دارد که در چنین هنگامهای نو مادر را در موضع شرم و گناه قرار میدهد. زیرا نتوانسته در بستر عرفی که یگانه راه کمال یافتگی زن را به واسطه مادر شدن تعریف میکند، مادر شود!
برساخت سرکوب گرانهای که زنها را تحت فشار مضاعفی افزون بر فشار غم از دست دادن نوزادشان قرار میدهد. درست در این شرایط دشوار مارتا است که زن نیاز به درک شدن و همراهی و دل آسایی از سوی مرد دارد. نیازی کهشان به طرز غریبی در درک آن ناتوان است و فکر میکند هر دو در وضعیت مشابهی هستند که فرزند از دست دادهاند و نمیتواند احساسات مارتا به عنوان نومادر فرزند از دست داده را بفهمد و متوجه شود که او چقدر تحت فشارهای درونی و خانوادگی و اجتماعی ناشی ازعدم موفقیتش در پروسه مادر شدن است و از سر همین ناآگاهی از ماهیت مشکل پیش آمده در رابطه، در یک غریبگی محض با مارتا، در اوج نیاز او به لمس روح و جانش، اصرار دیوانه واری به داشتن رابطه جنسی و لمس تن او دارد.
شان اصلا متوجه نیست که مارتا به عنوان زنی که بارداری طولانیای را پشت سر گذاشته و تازه زایمان کرده و نوزادش را از دست داده، چه حس منفیای نسبت به بدن خود دارد وشان باید کمکش کند تا او دوبار شور و میل از دست دادهاش را بیابد، نه این که از او انتظار داشته باشد مثل همیشه با هم رابطه جنسی برقرار کنند و از این روست که مارتای خسته و شوک زده را از خود دورتر میکند.