bato-adv
کد خبر: ۴۸۴۴۰۰
‌ خرده‌پرخاشگری چیست؟

بکش، اما تحقیر نکن

بکش، اما تحقیر نکن
به تحقیر‌ها و توهین‌های به‌ظاهر کوچک، اما زیان‌آوری که نثار گروهی خاص می‌شود «خرده‌پرخاش‌ها» می‌گویند. هم شوخی‌های پیش‌پا افتاده‌ای که فرهنگ و لهجۀ اقوام را به سخره می‌گیرند مصداق خرده‌پرخاش‌ها هستند و هم بی‌اعتنایی‌های عمدی یا غیر عمدی‌ای که زنان به‌خاطر جنسیتشان در محیط کاری تجربه می‌کنند. باور رایج می‌گوید «خرده‌پرخاش‌ها» بر عملکرد فردی و اجتماعی تأثیر منفی می‌گذارد و مشکلاتی جدی برای افراد ایجاد می‌کند.
تاریخ انتشار: ۱۲:۵۷ - ۲۸ فروردين ۱۴۰۰

اسکات لیلیِنفِلد در مقاله‌ای نوشت: در محیط‌های دانشگاهی و اداری، این اندیشه حاکم است که: «خرده‌پرخاش‌ها» -بیان سخنان یا انجام کار‌های کنایه‌دار و اهانت‌آمیز در حق اقلیت‌ها یا افراد ضعیف- می‌تواند عملکرد را پایین بیاورد، به محرومیت اجتماعی بینجامد، اضطراب را تشدید کند و گاهی چنان درد روانی ایجاد کند که حتی فرد را به مرز خودکشی بکشاند. اما برخلاف حسن نیت‌ها و پذیرش پرحرارت این دیدگاه، در دنیای واقعی شواهد اندکی حاکی از آن است که خرده‌پرخاش مفهوم روان‌شناختی بجایی است یا نشانگر تعصب ناخودآگاه (یا پنهان) است یا مداخله برای درمان آن جواب می‌دهد یا حتی قربانیان فرضی آن در اثر این رفتار‌های ناآشکار آسیب جدی می‌بینند.

به گزارش ترجمان علوم انسانی به نقل از ایان، در ادامه این مطلب آمده است: کاملاً ممکن است پژوهش‌های آتی به تغییر برخی از این آرا بینجامد. ولی تا وقتی شواهد مستدلی در دست نیست، توصیه می‌کنم از اصطلاح خرده‌پرخاش، که می‌تواند گمراه‌کننده باشد، استفاده نکنیم. همچنین پیشنهاد می‌کنم برنامه‌های آموزشی خرده‌پرخاشگری و فهرست‌هایی که به‌صورت عمومی در دنیای کسب‌وکار و دانشگاه‌ها منتشر می‌شود، موقتاً به حالت تعلیق دربیایند.

در اینجا بافت و موقعیت اهمیت فراوانی دارد. برخلاف پیشرفت‌های شگرف اجتماعی، تعصب نژادی همچنان یکی از واقعیت‌های گریزناپذیر و مشکل‌آفرین زندگی مدرن است. در سال ۲۰۰۸، چهار تا شش درصد آمریکایی‌ها طی یک نظرسنجی ملی اعتراف کردند که مایل نیستند به هیچ آفریقایی-آمریکاییِ نامزد ریاست‌جمهوری رأی بدهند. همین آمارِ نگران‌کننده نیز ممکن است کمتر از رقم واقعی باشد، چون اعتراف به نژادپرستی از نظر اجتماعی نامطلوب تلقی می‌شود.

درواقع، برخی پژوهشگران، که روزبه‌روز بر تعدادشان افزوده می‌شود، ادعا دارند که امروزه تعصب معمولاً در اشکالی ظریف‌تر و ناآشکارتر از چند دهۀ قبل ظاهر می‌شود. از این منظر، تعصب واقعاً کاهش نیافته است -بلکه فقط غیرصریح‌تر و موذیانه‌تر شده است. ممکن است این احتمال تا حدی درست باشد.

حال به مفهوم خرده‌پرخاشگری می‌پردازیم، همان بی‌اعتنایی‌ها، ناچیزشمردن‌ها و توهین‌هایی که در حق اقلیت‌ها، زنان و دیگر گروه‌هایی انجام می‌شود که در طول تاریخ بدنام شمرده شده‌اند. مصادیق خرده‌پرخاشگری، درمقایسه با اعمال و حرف‌های متعصبانۀ آشکار، اشکال غیرصریح‌تری از تعصب نژادی‌اند، هرچند آسیبشان کمتر از آن‌ها نیست.

مثلاً ممکن است یک استاد سفیدپوست در تعریف از یک دانشجوی آفریقایی-آمریکایی با تعجب فریاد بزند: «به‌به، خیلی خوش‌بیانی!» احتمالاً این جملۀ استاد به‌طور تلویحی این پیش‌فرض را می‌رساند که بیشتر دانشجویان آفریقایی-آمریکایی درواقع خوش‌بیان نیستند.

سال پیش، شون آر هارپر، بنیانگذار مرکز مطالعۀ نژاد و برابری در آموزش در دانشگاه پنسیلوانیا، در برنامۀ مناظرۀ اینتلیجنس اسکوئرد از آشنایی‌اش با دانشجویی آفریقایی-آمریکایی گفت که استاد مهندسی‌اش اظهار شگفتی می‌کرد از اینکه در یکی از آزمون‌ها نمرۀ کامل گرفته بود.

کمتر کسی مخالف این خواهد بود که چنین اظهار نظرهایی، اگر هم از روی بدخواهی نباشد، تقریباً با اطمینان می‌توان گفت که از روی بی‌عاطفگی مطرح می‌شود. بی‌تردید تعصب به‌روش‌هایی زیرکانه و غیرمستقیم بروز می‌یابد که تا همین اواخر در پژوهش‌های روان‌شناختی مغفول مانده بود.

با توجه به چنین پیش‌زمینه‌ای، مفهوم خرده‌پرخاشگری در سال‌های اخیر توجه بیشتری را به خود جلب کرده است. شرکت گلوبال لنگویج مانیتور «خرده‌پرخاشگری» را در سال ۲۰۱۵، با توجه به رواج پرشتابش در محاورات روزمره، واژۀ سال معرفی کرد.

در سال ۲۰۱۰ صفحۀ فیسبوک محبوبی به‌نام «پروژۀ خرده‌پرخاشگری» باز شد تا مصادیق خرده‌پرخاشگری را به‌صورت مستند ثبت کند و نشان بدهد که «چگونه این نظرات منجر می‌شود به ایجاد و تقویت واقعیت‌هایی ناخوشایند، خشن و خطرناک در محل کار، خانه، مدرسه، دوران کودکی، نوجوانی و بزرگسالی افراد و فضای عمومی و محیط‌های حمل‌ونقل عمومی». در ماه ژوئن ۲۰۱۷، جست‌وجوی واژۀ خرده‌پرخاشگری (microaggression) و هم‌خانواده‌های آن در گوگل بیش از ۷۰۰ هزار نتیجه در پی داشت.

در چند سال گذشته، مفهوم خرده‌پرخاشگری در مباحث عمومیِ ده‌ها، اگر نگوییم صدها، کالج و دانشگاه برای خود جا باز کرده و مؤسسات زیادی برای اعضای هیأت علمی کارگاه‌ها یا سمینار‌هایی در باب شناسایی و پرهیز از موارد خرده‌پرخاشگری برگزار می‌کنند. در برخی موارد، کالج‌ها و دانشگاه‌هایی مانند دانشگاه برکلی فهرست‌هایی از انواع خرده‌پرخاشگری منتشر کرده‌اند تا استادان و دانشجویان را از بیان جملاتی که ممکن است باعث رنجش اقلیت‌ها شود برحذر بدارند.

خرده‌پرخاشگری، که بر سطح رضایت از محل کار تأثیر می‌گذارد، توجه دنیای کسب‌وکار را نیز به خود جلب کرده است. تعدادی از شرکت‌های بزرگ، مانند کوکاکولا و فیسبوک، به‌تازگی به کارکنان خود آموزش می‌دهند تا سخنان و اعمالِ تلویحاً متعصبانه و تبعیض‌آمیز را، که شامل خرده‌پرخاش‌ها نیز می‌شود، تشخیص دهند و از آن‌ها اجتناب کنند.

همۀ این کاربرد‌ها به این فرض کلی بستگی دارد که: برنامۀ پژوهش دربارۀ خرده‌پرخاشگری با هدف مستندسازی این پدیده، برنامه‌ای درست و معقول است و خود مفهوم خرده‌پرخاشگری نیز در مقابل مطالعۀ دقیق علمی به‌خوبی تاب آورده است. اما این‌طور نیست.

خرده‌پرخاشگری تاکنون با شفافیت و اجماع کافی تعریف نشده است تا بررسی دقیق علمی درمورد آن ممکن باشد. هیچ‌کس نشان نداده است که همه یا حتی بیشتر گروه‌های اقلیتی خرده‌پرخاش‌ها را بد می‌شمارند. هیچ‌کس ثابت نکرده است که خرده‌پرخاشگری نشانگر تعصب یا پرخاشگری ناآشکار است؛ و نیز کسی نشان نداده است که خرده‌پرخاشگری تأثیر نامطلوبی بر سلامت روانی می‌گذارد.

من نخستین کسی نیستم که پرسش‌هایی دربارۀ این ادبیات پژوهشی مطرح می‌کند. مفهوم خرده‌پرخاشگری، به‌خصوص در چند سال اخیر، آماج حملات مخربی از طرف منتقدان اجتماعی بوده است، بیشتر -و نه اختصاصاً- از جناح راست طیف سیاسی. این پژوهشگران نگرانی‌هایی بجا مطرح کرده‌اند، از جمله اینکه مفاهیمی مانند خرده‌پرخاشگری، هشدار محتوای محرک (هشدار به مردم دربارۀ محتوای تکان‌دهنده‌ای که قرار است ببینند یا بشنوند) و نیز فضا‌های به‌اصطلاح امنِ حفاظت‌شده ممکن است گاهی وقت‌ها مانع بیان سخنان بحث‌انگیز یا ناخوشایند شود و ندانسته نوعی «فرهنگ قربانی» را در بین افراد آسیب‌دیده تثبیت کند.

نگرانی اصلی من دقت خود علم روان‌شناسی است. به‌هیچ‌وجه انکار نمی‌کنم که تعصب اشکال ظریف و پنهانی دارد و رفته‌رفته در برخی از بخش‌های جامعه شایع‌تر می‌شود. همچنین قصد ندارم دیگران را از پژوهش درمورد تعصب ناآشکار یا ناخودآگاه باز دارم، چه رسد به اینکه ردش کنم. همچین منکر وجود خرده‌پرخاشگری نیستم (ولو آنکه یکی از گزارش‌های برایتبارت نیوز درمورد کار من خلاف این را ادعا می‌کند). من فقط می‌خواهم بگویم قبل از آنکه بتوانیم ادعا کنیم تأثیر خرده‌پرخاشگری را می‌شناسیم یا به بهترین روش‌های کاهش درد‌های ناشی از آن واقفیم، باید آن را به‌درستی مطالعه کرده باشیم. حسن نیت نقطۀ شروع خوبی است، اما کافی نیست.

اصطلاح خرده‌پرخاشگری را نخستین بار چستر پیِرس، روان‌پزشک و استاد دانشگاه هاروارد، در سال ۱۹۷۰ برای توصیف تحقیر‌ها و توهین‌های به‌ظاهر کوچک، اما زیان‌آور ابداع کرد که آفریقایی-آمریکایی‌ها تجربه می‌کردند. پیر نوشت: «هر سیاه‌پوستی باید مکانیزم‌های توهین‌آمیزی را که جامعۀ سفیدپوستان، معمولاً از راه خرده‌پرخاشگری نژادپرستانه انباشته، به کار می‌برند تشخیص بدهد، که باعث می‌شود به‌لحاظ روانی همواره پذیرای وضع محرومیت باشند».

اما مفهوم خرده‌پرخاشگری هنوز تا سال ۲۰۰۷ وارد جریان اصلی مباحث دانشگاهی نشده بود. درالد وینگ سو، استاد روان‌شناسی مشاوره در دانشگاه کلمبیا، در مقاله‌ای تأثیرگذار در مجلۀ آمریکن سایکولوژیست خرده‌پرخاشگری را این‌گونه تعریف کرد: «بی‌حرمتی‌های کلامی، رفتاری یا محیطی مختصر و پیش پا افتاده‌ای که هرروزه، عمدی یا غیرعمدی، به‌صورت توهین‌ها و خوارشمردن‌های نژادیِ خصومت‌آمیز، موهن یا منفی نسبت به رنگین‌پوستان انجام می‌شود».

خرده‌پرخاشگری ممکن است اظهارنظر کلامی باشد، مانند ناچیزشمردن‌های نژادی غیرصریح یا رفتاری باشد، مثل بی‌اعتنایی به اقلیت‌ها و یا تصمیمات محیطی باشد، مانند نامگذاری همۀ ساختمان‌های دانشگاه به‌نام افراد سفیدپوست یا حتی به‌نام برده‌دارانی در گذشته. سو و گروهش افراد ریزپرخاشگر را «مرتکب» می‌نامند، ولی من اصطلاح کم‌وبیش زمخت «فاعل» را ترجیح می‌دهم تا تعمد یا بدخواهی از آن برداشت نشود.

از نظر سو و همکارانش، خرده‌پرخاشگری دقیقاً به دلیل دوپهلو و مبهم بودنش زیان‌بار است. قربانیان خرده‌پرخاشگری معمولاً در یک وضعیت دشوار گیر می‌افتند. چون مطمئن نیستند که آیا واقعاً تعصبی در کار است یا نه و طرف‌هایی که در حقشان خرده‌پرخاشگری می‌شود بار‌ها خود را در موقعیت بازنده می‌یابند. اگر حرفی نزنند، ریسک رنجش را به جان خریده‌اند. همچنین، ممکن است نادانسته همان شخص را به خرده‌پرخاشگری بیشتر تشویق کنند. ولی اگر حرفی بزنند، ممکن است فاعل منکر آن شود که رفتارش از روی تعصب بوده و درمقابل اعضای گروه اقلیتی را به حساسیت بیش‌ازحد یا پارانویا متهم کند.

سو و گروهش، براساس مشاهده، بین سه گونۀ خرده‌پرخاشگری تمایز قائل می‌شوند. خرده‌حمله که بی‌پرواترین گونه است شامل تحقیر‌های نژادی آشکار می‌شود که «عمدتاً با حملۀ کلامی یا غیرکلامی به‌قصد آزار قربانی موردنظر از طریق دشنام، بی‌اعتنایی یا اقدامات تبعیض‌آمیز هدفمند مشخص می‌شود». این نوع خرده‌پرخاشگری می‌تواند درقالب تهمت‌های نژادی، کشیدن صلیب شکسته روی در خانۀ کسی یا «رنگین‌پوست» نامیدن یک آفریقایی-آمریکایی بروز پیدا کند. در مقایسه با دیگر گونه‌های خرده‌پرخاشگری، خرده‌حمله اغلب از روی عمد انجام می‌شود.

خرده‌توهین نیز شامل جملات نیشدار و کوچک‌شمردن‌هایی می‌شود که پیام‌هایی منفی یا حتی تحقیرآمیز به قربانیان می‌رساند؛ خرده‌توهین «حامل گستاخی و بی‌عاطفگی است و هویت یا میراث نژادی فرد را خوار می‌کند». مثلاً کارفرمایی که می‌گوید «معتقدم باید شایسته‌ترین فرد را، صرف‌نظر از نژادش، استخدام کنیم» در واقع نوعی خرده‌حمله انجام داده است، همانند معلمی که از دانش‌آموز عضو گروه اقلیتی که در کلاس دست بلند نمی‌کند درس نمی‌پرسد.

درنهایت، خرده‌ابطال عبارت است از «حذف، انکار یا بی‌اثر کردن افکار روان‌شناختی، احساسات یا واقعیتِ تجربی اشخاص رنگین‌پوست». بر پایۀ نظر سو، ممکن است در خرده‌ابطال فردی سفیدپوست به فردی آفریقایی-آمریکایی اعلام کند که «من رنگ را نمی‌بینم» یا یک زوج آفریقایی-آمریکایی خدمات ضعیفی در رستوران دریافت کنند و از دوستان سفیدپوستشان بشنوند که در ربط دادنِ این خدمات ضعیف به انگیزه‌های نژادی حساسیت بی‌مورد دارند.

سو و تیم پژوهشی‌اش فهرستی ارائه می‌کنند از موارد خرده‌پرخاشگری که به‌گفتۀ خودشان می‌تواند بسیار خطرناک باشد. آن‌ها فهرست خود را به چند مقوله تقسیم‌بندی می‌کنند، مثلاً جملۀ «آمریکا یک دیگ ذوب است» در مقولۀ «کوررنگی» می‌گنجد و ظاهراً این پیام را می‌رساند که اعضای گروه‌های اقلیت باید با فرهنگ اکثریت همرنگ شوند. جملۀ «معتقدم باید شایسته‌ترین فرد را استخدام کنیم» در مقولۀ «افسانۀ شاسسته‌سالاری» می‌گنجد و حامل این پیام است که اقلیت‌ها هنگام درخواست شغل از مزیتی ناعادلانه برخوردارند.

نتیجه‌گیری‌های سو، هرچند جالب است، درواقع فقط حدس و گمانی نظری برپایۀ اطلاعاتی است که عمدتاً از میان گروه‌های کانونی دست‌چین شده و هرگز به تأیید داده‌های دقیق یا تکنیک‌های تجربی نرسیده است. برخلاف این محدودیت، در یک دهۀ گذشته شاهد تعمیم مفهوم خرده‌پرخاشگری به گروه‌های دیگر نیز بوده‌ایم که از نظر تاریخی هدف تعصب و تبعیض قرار گرفته‌اند، از جمله زنان، اقلیت‌های جنسی، آسیایی-آمریکایی‌ها، اهالی آمریکای لاتین، مسلمانان آمریکایی و افراد چاق.

تقریباً در همۀ این تعمیم‌ها فرض بر این است که مفهوم خرده‌پرخاشگری از قبل در بین مردمان آفریقایی-آمریکایی مفهومی تأیید‌شده و جاافتاده است -با اینکه، طبق هرگونه معیار علم روان‌شناسی، این مفهوم از فرایند بررسی دقیق علمی با موفقیت بیرون نمی‌آید.

خرده‌پرخاشگری، مثل بیشتر سازه‌های روان‌شناختی و شاید همۀ آن‌ها، مانند هوش، برون‌گرایی و اسکیزوفرنی، چیزی است که فلاسفه مفهوم باز می‌نامند که با مرز‌های نامشخص، فهرستی نامعین از شاخص‌ها و ماهیت درونی نامعلوم تعریف می‌شود. مفاهیم باز لزوماً غامض و مسئله‌ساز نیستند، بلکه برعکس، معمولاً به پژوهشگران امکان می‌دهند تا پدیده‌ای را که به‌درستی فهمیده نشده به روشی باز و بدون محدودیت واکاوی کنند.

با پیشرفت دانشِ علمی و افزایش اطلاعات، مفهوم مورد نظر نیز ممکن است کمتر و کمتر «باز» باشد. برای نمونه، در دوران گرگور مِندل، دانشمند اتریشی در قرن نوزدهم [و پدر علم ژنتیک]، و حتی مدت‌ها بعد از او «ژن» مفهومی «کاملاً باز» بود و فقط آن را به‌عنوان واحد فرضی انتقال صفات ارثی می‌شناختند. اما با کشف ساختار دی‌ان‌ای مفهوم ژن تا حد چشمگیری بسته‌تر شد. در عین حال، این ریسک وجود دارد که یک مفهوم باز چنان دقیق تعریف نشود و مرزهایش نامشخص باشد که اصلاً ابتدا و انتهایش معلوم نباشد. در چنین وضعی، مفاهیم مستعد سوءاستفادۀ طرفداران برنامه‌های سیاسی متفاوت، یا حتی متضاد، خواهند بود.

اما تردید وجود دارد در مورد اینکه آیا تعریف مفهوم خرده‌پرخاشگری به‌اندازه‌ای روشن یا مورد اجماع است که اجازۀ پیشرفت علمی کافی را می‌دهد یا نه. مثلاً معلوم نیست که چه نوع اعمالی توهین کلامی، رفتاری یا محیطی به شمار می‌آید یا توهین چقدر باید شدید باشد تا عملی را مصداق خرده‌پرخاشگری بدانیم.

همۀ این ابهام‌ها می‌تواند به تناقضاتی آشکار بینجامد در تشخیص اینکه چه چیزی تحقیر است و چه چیزی تحقیر نیست. برای مثال، برخی پژوهشگران هم بی‌اعتنایی و هم توجه به دانش‌آموزان اقلیتی را در کلاس درس خرده‌پرخاشگری قلمداد می‌کنند: از نظر یکی از پژوهشگران کار «معلمانی که دانش‌آموزان آسیایی-آمریکایی را که در کلاس دستشان را بلند می‌کنند نادیده می‌گیرند» نمونۀ خرده‌پرخاشگری است. یکی دیگر نیز تعریف کردن از دانش‌آموزان با اظهار نظری این‌چنینی را خرده‌پرخاشگری می‌دانند: «این تحلیلی بی‌نهایت هوشمندانه، شیوا و عاقلانه بود».

حتی در برخی موارد دیگر، محققان هم تحسین و هم انتقاد از اعضای گروه‌های اقلیت را خرده‌پرخاشگری می‌شمارند. در نمونه‌ای جالب، پژوهشگران از دانشجوی آفریقایی-آمریکایی دوره‌های تکمیلی روان‌شناسی بالینی و مشاوره درخصوص خرده‌پرخاشگری استاد راهنما گزارش گرفتند. نویسندگان این پژوهش هم خودداری از نقد دانشجویان و هم انتقاد تند از آن‌ها را خرده‌پرخاشگری شناختند.

مشکل آنجا پیچیده‌تر می‌شود که خرده‌پرخاشگری لزوماً به نگاه ناظر بستگی دارد. معلوم نیست کاری را که تا حد زیادی غیرعینی یا کاملاً غیرعینی است بتوانیم به‌درستی «پرخاشگرانه» بنامیم. به‌هرحال، وقتی عملی را پرخاشگرانه توصیف می‌کنیم دست‌کم به‌طور تلویحی درجه‌ای از اجماع درمورد ماهیت و نیت آن عمل را پذیرفته‌ایم.

این جمله را در نظر بگیرید: «می‌دانم که به‌اندازۀ بیشتر سفیدپوستان از فرصت‌های تحصیلی برخوردار نبوده‌اید، بنابراین درک می‌کنم چرا سال اول دانشگاه برای شما سالی پرچالش بوده است». اگر شخصی این اظهار نظر را رئیس‌وار و خصمانه و شخصی دیگر حمایت‌گرانه تفسیر کند، آیا باید آن را در مقولۀ خرده‌پرخاشگری طبقه‌بندی کرد؟

فرض «نگاه ناظر» به معما‌های منطقی دیگری منجر می‌شود. به‌خصوص اینکه روشن نیست آیا هرگونه اقدام کلامی یا غیرکلامی که بخش معینی از گروه‌های اقلیت آن را ناراحت‌کننده یا توهین‌آمیز می‌دانند مصداق خرده‌پرخاشگری است یا نه. آیا بحث دربارۀ تفاوت‌های نژادی از نظر شخصیت، هوش یا بیماری روانی در دوره‌های کارشناسی روان‌شناسی ارزشی دارد؟ یا گفتگو سر میز شام درمورد مزایا و معایب اجتماعی تبعیض مثبت؟ پوشش خبریِ بالاتربودن آمار جرم و جنایت در بین جمعیت‌های اقلیتی خاص نسبت به جمعیت‌های اکثریتی چطور؟ آیا احتمال دارد برخی از این مباحث ناخوشایند یا همۀ آن‌ها واکنش‌های هیجانی منفی و آشکاری را در بین دست‌کم بخشی از اعضای گروه‌های اقلیتی برانگیزد؟

حد و مرز‌های مفهوم خرده‌پرخاشگری آنقدر نامشخص به نظر می‌رسد که منجر به سوءاستفاده می‌شود. مثلاً طبق پژوهش تیم سو، «این واقعیت که پژوهش روان‌شناختی همچنان به بررسی ناکافی نژاد و قومیت ادامه داده است... خودش نوعی خرده‌پرخاشگری است». گرچه افراد معدودی منکر آنند که رشتۀ روان‌شناسی باید روی برخی پرسش‌های علمی درخصوص تعصب و تبعیض تأکید بیشتری داشته باشد، اما دلایل تبدیل این توجهِ ناکافی به خرده‌پرخاشگری محکم به نظر نمی‌آید.

حتی یکی از پژوهشگران برجستۀ روان‌شناسی این جمله را مصداق خرده‌پرخاشگری می‌داند: «معمولاً این کار را نمی‌کنم، ولی اگر توان پرداخت هزینۀ مشاوره را ندارید، می‌توانم از شما حق مشاوره نگیرم». نظام دانشگاه کالیفرنیا به اعضای هیأت علمی می‌گوید که توصیف آمریکا با عنوان «سرزمین فرصت‌ها» نمونۀ خرده‌پرخاشگری است، احتمالاً به این دلیل که بسیاری از افرادِ متعلق به گروه‌های اقلیت در راه موفقیت از همان فرصت‌هایی برخوردار نیستند که در اختیار اکثریت قرار دارد.

دست‌کم یک تیم پژوهشی حتی گفتن جملۀ «خدا عافیت دهد» را هنگام عطسۀ دیگران در دستۀ خرده‌پرخاشگری طبقه‌بندی کرده‌اند، احتمالاً به این دلیل که ممکن است افراد غیرمذهبی را برنجاند. براساس برخی تعاریف وسیع خرده‌پرخاشگری، شاید همین مقاله نیز مصداق خرده‌پرخاشگری است، چون تجربۀ شخصی برخی از گروه‌های اقلیتی را به چالش می‌کشد.

با توجه به مرز‌های سیالِ مفهوم خرده‌پرخاشگری، با نگاه به گذشته ممکن است حتی اظهارنظر‌هایی که آشکارا ضد تعصب به حساب می‌آمدند مصداق خرده‌پرخاشگری باشند. برای مثال، گروه پژوهشی سو حرف‌های جان مک‌کین، نامزد وقت ریاست‌جمهوری آمریکا و سناتور ایالت آریزونا را در پاسخ به زن سفیدپوست سالمندی در جریان تبلیغات انتخاباتی ۲۰۰۸ در مینه‌سوتا تجزیه و تحلیل کردند.

پیرزن به مک‌کین گفت: «نمی‌توانم به اوباما اعتماد کنم... او یک عرب است» و مک‌کین فوراً میکروفن را گرفت تا حرف او را اصلاح کند. او گفت: «نه خانم، او مرد خانواده و شهروند شایسته‌ای است که فقط برحسب اتفاق اختلاف‌نظر‌هایی با او دارم... او عرب نیست!».

تیم پژوهشی با اینکه تأیید کردند دفاع مک‌کین از اوباما از سر حسن نیت بود، اما جملۀ وی را یک «خرده‌پرخاشگری عمده» تعبیر کردند. به‌گفتۀ سو، وقتی مک‌کین اظهار می‌کند اوباما «مرد خانوادۀ شایسته‌ای» است، تلویحاً این پیام‌ها را می‌رساند که اکثر مردان عرب یا مسلمان مردان شایسته‌ای برای خانوادۀ خود نیستند و اوباما درواقع مسلمان است (که این‌طور نیست). این جمله به‌طور ضمنی می‌گوید که اوباما به‌نوعی خطرناک است یا دست‌کم لایق تحسین نیست.

گرچه این تفسیر‌های پسین دربارۀ جملات مک‌کین جالب و شاید قابل دفاع است، اما نگران‌کننده نیز هست. به‌ویژه این احتمال تقویت می‌شود که با بررسی‌های بعدی به تعداد بیشماری از سخنان برچسب خرده‌پرخاشگری زده شود. مثلاً اگر مک‌کین پاسخ می‌داد «نه خانم، او عرب نیست. اما چه اشکالی داشت اگر عرب بود؟» - که سو پیشنهاد می‌کند بهتر بود مک‌کین این جواب را می‌داد- ممکن بود برخی از طرفداران ادعا کنند که مک‌کین می‌خواهد به‌طور زیرکانه‌ای این را بفهماند که اوباما شاید درواقع مسلمان باشد.

گذشته از این، در تفسیر سو این احتمال نادیده گرفته شده که مک‌کین فقط می‌خواست به مضمون عاطفی جملۀ پیرزن پاسخ بدهد -یعنی به این برداشت که اوباما شخص بد و غیرقابل‌اعتمادی است- نه به معنای لفظی جمله. او با این کار منظور اصلی‌اش را به‌خوبی رساند -یعنی با اینکه در بسیاری چیز‌ها با اوباما اختلاف نظر دارد، اما معتقد نیست اوباما سعی دارد درمورد تبارش دروغگویی یا پنهان‌کاری کند یا اینکه آدم بدی است.

گفتگو نیازمند صراحت و دقت است، اما در قلمرو خرده‌پرخاشگری، ابهام حکمرانی می‌کند. درواقع، فردی که هدف خرده‌پرخاشگری قرار می‌گیرد همیشه این پرسش را در ذهن می‌پروراند که آیا واقعاً چنین اتفاقی رخ داده است یا نه. سو خودش می‌گوید بسیاری از خرده‌پرخاش‌های نژادی آنقدر ظریف و زیرکانه اتفاق می‌افتد که نه قربانی و نه مرتکب‌شونده ممکن است به‌خوبی نفهمند که چه خبر است.

ابهام عمیقِ این پدیده نشان می‌دهد که چنین اظهارنظر‌هایی می‌تواند، بیش از هر چیز دیگر، بینش ما را درمورد خصوصیات شخصیتی، گرایش‌ها و سابقۀ یادگیری مخاطب افزایش دهد. علاوه بر این، بدون داشتن مدارک و شواهدی که نشان می‌دهد ناظران خارجی می‌توانند دربارۀ بود و نبود خرده‌پرخاشگری به اتفاق نظر برسند، چگونه می‌توانیم بدانیم که خرده‌پرخاشگری رخ داده است یا صرفاً تخیل بوده است؟

نظریۀ خرده‌پرخاشگری در تضاد با حوزه‌های علوم اجتماعی و علوم شناختی است. خوزه دوارت، زمانی که دانشجوی کارشناسی ارشد روان‌شناسی در دانشگاه ایالتی آریزونا بود، به‌همراه تیم پژوهشی‌اش در مقاله‌ای تبیین کرد که بخش اعظم روان‌شناسی اجتماعی معاصر با ارزش‌های جاسازی‌شده مشخص می‌شود -که معمولاً از لحاظ سیاسی گرایش ترقی‌خواهانه دارند. مشکل آنجاست که پژوهشگران از میزان اثرگذاری دیدگاه‌های اجتماعی‌-سیاسی خود به پیش‌فرض‌هایشان دربارۀ پدیده‌های علمی بی‌خبرند.

دوارت و همکارانش می‌گویند: «ارزش‌ها وقتی جاسازی می‌شوند که جملات ارزشی یا ادعا‌های ایدئولوژیک را به‌اشتباه حقیقت عینی تلقی می‌کنیم و هرگونه انحراف از این حقیقت را خطا می‌نامیم». طبق برخی مطالعات پذیرفته‌شده، همۀ ما، ازجمله پژوهشگران، از بسیاری از سوگیری‌هایمان غافلیم و بهترین راه برای مقابله با چنین سوگیری‌هایی این است که با همکارانی که سوگیری‌های متفاوت و در بهترین حالت خنثی‌کننده دارند همکاری کنیم، یا دست‌کم درموردشان پرس‌وجو کنیم.

معلوم است که حوزۀ خرده‌پرخاشگری، مثل بسیاری از بخش‌های دیگر روان‌شناسی، فاقد تنوع فکری است. مثلاً جملاتی مانند «هرکس، اگر سخت کار کند، می‌تواند به موفقیت برسد» یا «معتقدم باید شایسته‌ترین فرد استخدام شود» خرده‌پرخاشگری به حساب می‌آیند، اما ممکن است کسانی که جهان‌بینی فردگرایانه دارند این‌گونه اظهارنظر‌ها را مستلزم هیچ‌گونه تعصبی ندانند.

جملاتی مانند «من کوررنگی دارم» یا «همۀ ما انسانیم» یا «شما را سیاه‌پوست نمی‌بینم؛ بلکه فقط یک شخص معمولی می‌بینم» اساساً در حوزۀ خرده‌پرخاشگری نادرست انگاشته می‌شوند. سو در کتاب خود با عنوان بحث‌های نژادی و توطئۀ سکوت۱۱ می‌نویسد: «دست‌یابی به جامعه‌ای که به نژاد کوررنگی دارد ممکن نیست و فقط نژادپرستی و نابرابری اجتماعی را تقویت می‌کند». شاید این دیدگاه قابل‌دفاع باشد، اما تنها دیدگاه درست دربارۀ کوررنگی نژادی نیست.

مثلاً افراد زیادی که نگاه تعصب‌آمیز ندارند ممکن است آرمان جامعه‌ای که به نژاد کوررنگی دارد را از لحاظ نظری دست‌یافتنی بدانند، اما در عمل کاملاً ممکن ندانند. جالب است که خرده‌پرخاشگری خواندنِ چنین جملاتی در تضاد با جوهر بیانیۀ شیوای مارتین لوتر کینگ جونیور است که می‌گوید: «ر‌ؤیای من این است که روزی چهار فرزند کوچکم در کشوری زندگی کنند که آن‌ها را نه به‌خاطر رنگ پوستشان بلکه با درونمایۀ شخصیتشان داوری کنند». می‌توان این دلیل قانع‌کننده را مطرح کرد که بسیاری از خرده‌پرخاشگری مورد قبول عامه، به‌خصوص از نوع خرده‌ابطال، دست‌خوش تفاسیر احتمالی فراوانی می‌شوند، که برخی از آن‌ها بسیار بدخیم و برخی دیگر نیز خوش‌خیم‌اند.

علاوه بر این، به نظر می‌رسد بسیاری از پیام‌های تلویحی که سو و همکارانش فرض گرفته‌اند نشانگر تحریف ذهن است که درمانگران شناختی-رفتاری آن را فکرخوانی می‌نامند. در این سناریو، افراد می‌پندارند که دیگران به آن‌ها واکنش منفی نشان می‌دهند -بی‌آنکه تلاشی برای تصدیق موضوع انجام بدهند. درمانگران شناختی-رفتاری معمولاً فکرخوانی را گونه‌ای از گرایش کلی‌تر افراد به نتیجه‌گیری‌های زودهنگام و نارس می‌دانند.

برخی از پژوهشگرانِ خرده‌پرخاشگری-و کسانی که می‌گویند از این‌گونه سخنان و اقدامات بسیار آزرده می‌شوند- ممکن است خودشان دچار خطای مشابهی شوند. برای مثال، سو پرسش «متولد کجا هستی؟» خطاب به آسیایی-آمریکایی‌ها را مصداق خرده‌پرخاشگری می‌داند، چون نشانگر این پیش‌فرض است که آن‌ها افرادی «متفاوت و کم‌شمارند و نمی‌توانند آمریکایی «واقعی» باشند». اما بیشترِ درمانگران شناختی-رفتاری بر این باورند که این استنباطِ فوری بدون هیچ‌گونه تلاشی برای بررسی صحت و سقم قضیه درواقع فکرخوانی است. این پرسش ممکن است در بسیاری موارد از روی تعصب نباشد، بلکه کنجکاوی واقعی و صادقانۀ سؤال‌کننده را دربارۀ خاستگاه فرهنگی فرد نشان بدهد.

حتی خود واژۀ «خرده‌پرخاشگری» می‌تواند ما را به بیراهه بکشاند، چون به‌طور تلویحی این را می‌رساند که بعضی حرف‌ها ماهیتاً پرخاشگرانه‌اند. با این حال، طرفداران بحث خرده‌پرخاشگری ادعا می‌کنند که این‌گونه رفتار‌ها معمولاً غیرعمدی است. در نتیجه، واژۀ ریشه‌ای «پرخاشگری» در اصطلاح «خرده‌پرخاشگری» مفهومی مبهم و گمراه‌کننده است.

در اصل، همۀ تعریف‌های امروزی از پرخاشگری در ادبیات روان‌شناسی اجتماعی و روان‌شناسی شخصیت می‌گویند یا دست‌کم به‌طور ضمنی این را می‌رسانند که اقداماتی که مصداق این سازۀ روان‌شناختی است از روی عمد انجام می‌شوند. از این منظر، اصطلاح خرده‌پرخاشگریِ غیرعمدی یک ترکیب متناقض‌نماست.

آیا این اهمیتی دارد؟ تحقیقات نشان می‌دهد که شاید مهم باشد، چون فهم نیت طرف عامل مهمی است که با پرخاشگری همبستگی دارد و شاید هم عاملی کمک‌کننده برای پرخاشگری است. پژوهش اجتماعی-شناختی دربارۀ اِسناد نیت خصمانه نشان می‌دهد که اگر افراد از اقدام طرف مقابل نیت پرخاشگرانه برداشت کنند، بیشتر احتمال می‌رود واکنشی پرخاشگرانه از خود نشان بدهند؛ بنابراین وقتی به حرف‌ها و اقدامات مبهم برچسب «پرخاشگرانه» می‌زنیم، ممکن است ناخواسته پرخاشگری را در طرف مقابل تقویت کنیم. همچنین زدن برچسب «خرده‌پرخاشگری» به برخی جملات یا اعمال می‌تواند خشم فرد مقابل را برانگیزد یا حتی به پرخاشگری آشکار منجر شود: باید این احتمال را در محیط آزمایشگاهی بررسی کنیم.

حتی گاهی پیشوند «خرده» ما را به اشتباه می‌اندازد -چون تلویحاً نشان می‌دهد چنین تعدی‌هایی قابل رویت نیستند یا دست‌کم تشخیصشان دشوار است. اما این فرض در شماری از خرده‌پرخاشگری‌های مورد ادعا، به‌ویژه خرده‌حمله‌ها، چندان قطعی نیست. به‌خصوص اینکه به نظر می‌رسد بسیاری از خرده‌حمله‌ها یا اغلب آن‌ها نشان از نژادپرستی سنتی و «ازمدافتاده» دارند. برای مثال، گروهی از پژوهشگران می‌گویند «خرده‌حمله می‌تواند شامل «هرزه» یا «بدکاره» نامیدن یک زن نیز باشد».

سو و گروهش اشاره به یک آسیایی-آمریکایی با عنوان تحقیرآمیزِ «جَپ» [ژاپنی]یا «چینک» [چینی]را در فهرست خرده‌حمله‌ها می‌گنجانند -ولی آیا این نوع حملۀ کلامی واقعاً «خرد» است؟ چنین حرف‌ها و رفتار‌هایی به‌طور منزجرکننده‌ای اهانت‌آمیزند و ممکن است با قراردادن آن‌ها در زیرمجموعۀ وسیع خرده‌پرخاشگری، نادانسته برخی اقدامات نژادپرستانۀ مسلم را بی‌اهمیت جلوه بدهیم. گذشته از این، اگر محققان به این نتیجه برسند که نمرۀ کلی خرده‌پرخاشگری با آسیب‌شناسی روانی اقلیت‌ها مرتبط است، آیا این نمی‌تواند صرفاً نشانگر ارتباط آماری بین نژادپرستی آشکار و سلامت روانی باشد که از قبل جا افتاده است؟

ادبیات مبحث خرده‌پرخاشگری پر است از موارد بیشماری که در زندگی روزمره کاملاً عادی‌اند و لزوماً ناشی از نیت خصمانه نیستند. مثلاً در یکی از همین مطالعات به چنین موردی برمی‌خوریم: «شخصی سفیدپوست پس از لگدکردن پایم یا برخورد با من عذرخواهی نکرد» و «در یک رستوران، احساس کردم فراموشم کرده‌اند، به من بی‌اعتنایی شده یا به‌اندازۀ سفیدپوست‌ها به من سرویس نمی‌دهند».

وقتی رانندۀ تاکسی از کنار کسی رد می‌شود تا یک سفیدپوست را سوار کند، این کار را هم در فهرست خرده‌پرخاشگری قرار داده‌اند. در مطالعۀ دیگری دربارۀ خرده‌پرخاشگری‌هایی که استادان آفریقایی-آمریکایی در دوره‌های تحصیلی مشاوره و روان‌شناسی تجربه می‌کنند، پژوهشگران صدا کردن استاد به اسم کوچک را از طرف دانشجو مصداق خرده‌پرخاشگری شناخته‌اند.

اما بعید نیست که تقریباً برای همۀ کسانی که در یک کلان‌شهر زندگی کرده‌اند پیش آمده باشد که، صرف‌نظر از نژادشان، دست‌کم یک بار راننده‌ای از کنارشان رد شده تا یک سفیدپوست را سوار کند و تقریباً همۀ اعضای هیأت علمی، صرف‌نظر از نژادشان، دانشجویی داشته‌اند که آن‌ها را به اسم کوچک خطاب کرده است. حداقل بدون برخی اطلاعات دربارۀ میزان تکرار رویدادها، به‌سختی می‌توان این احتمال را رد کرد که بسیاری از موارد خرده‌پرخاشگری صرفاً اتفاقاتی روزمره در زندگی همۀ مردم است، خواه از اکثریت باشند یا از اقلیت.

این همه بی‌ثباتی و ناسازگاری منجر به نوعی طبقه‌بندی نظری می‌شود که هنوز به تأیید پژوهش روان‌شناختی دقیق نرسیده است. فهرست‌های منظم مصادیق خرده‌پرخاشگری، برخلاف ماهیت موقتی‌اش و در نبود اعتبارسنجی، همچنان در بسیاری از دانشگاه‌ها لفظ‌به‌لفظ توزیع می‌شود.

بعلاوه اینکه گروه‌های کانونی که برای تولید اقلام این لیست به کار گرفته می‌شوند همواره به‌صورت خودانتخابی گزینش شده‌اند تا رهبران و شرکت‌کنندگانی را در بر بگیرند که به‌شدت مستعد باور به خرده‌پرخاشگری‌اند، پس احتمال بروز سوگیری‌های جدید وجود دارد. از کجا می‌دانیم که آزردگیِ ناشی از این حرف‌ها ریشه در ناراحتی اجتماعی گسترده دارد نه رنج فردیِ شخصیت‌هایی که با پژوهشگران خرده‌پرخاشگری فروض مشترکی دارند؟

با این توصیف به بررسی دقیق و سخت‌گیرانه نیازمندیم. مطالعات زیادی همبستگی‌های محکمی بین خرده‌پرخاشگری و پیامد‌های نامطلوب بهداشت روانی، مانند پریشانی روانی، اضطراب و افسردگی، در میان اقلیت‌ها یافته‌اند. برخی پژوهشگران بر این باورند که تأثیر انباشتیِ خرده‌پرخاش‌ها امید به زندگی را کاهش می‌دهد و حتی باعث پرورش اندیشۀ خودکشی می‌شود، اما در این باره مدارک محکمی در دست نیست؟

اگر شفاف بگوییم، تعصب و تبعیض بخش جدایی‌ناپذیر زندگی روزانۀ بسیاری از اعضای گروه‌های اقلیتی است. براساس پیمایش جدیدی که انجمن روان‌شناسی آمریکا انجام داد، بیش از سه‌چهارم شهروندان آفریقایی-آمریکایی اعلام کردند که هر روز دست‌کم با چند مورد تبعیض روبرو می‌شوند و نزدیک به دوپنجم از مردان آفریقایی-آمریکایی گفتند که پلیس با آن‌ها بدرفتاری کرده است. با توجه به این آمار هشداردهنده، ضروری است علم روان‌شناسی به شفاف‌سازیِ ریشه‌ها و عواقب کار‌های متعصبانه و تبعیض‌آمیزِ آشکار و پنهان ادامه بدهد.

مطالعۀ خرده‌پرخاشگری شاید گام مفیدی در این راستا باشد، ولی انبوهی از پرسش‌های علمی مهم، چه مفهومی و چه روش‌شناختی، را بی‌پاسخ می‌گذارد. از این منظر، برنامۀ پژوهشی خرده‌پرخاشگری (به‌اختصار MRP) تفاوت چندانی با دیگر سازه‌های روان‌شناختی نوپدید ندارد که در انتظار اصلاح و پالایش در پرتو دانشِ علمی بیشترند. با توجه به پرسش‌های بی‌پاسخ فراوانی که دربارۀ خرده‌پرخاشگری وجود دارد، پژوهشگرانِ برنامۀ ام‌آرپی باید تا وقتی که کار علمی بیشتری انجام شود، در طرفداری از کاربرد این مفهوم نوپا در دانشگاه‌ها، فضا‌های کسب‌وکار و محیط‌های واقعی دیگر احتیاط به خرج بدهند. در این اثنا، باید فروتنی را سرلوحه قرار داد.

حال چه کار باید کرد؟ گرچه در حال حاضر حوزۀ ام‌آرپی مشکلات فراوانی دارد، اما نباید از مزیت‌هایش غافل شویم. بی‌تردید تعصب پنهان وجود دارد و بخشی از کار‌هایی که اکنون با اصطلاح گمراه‌کنندۀ «خرده‌پرخاشگری» می‌شناسیم احتمالاً نشانگر چنین تعصبی است. اگر می‌توانستیم بیشترِ موارد خرده‌پرخاشگری را تحقیر‌های نژادی و فرهنگیِ غیرعمدی بدانیم، راحت‌تر بودیم.

فرهنگ خرده‌پرخاشگریِ رایج در بسیاری از محیط‌های دانشگاهی و کسب‌وکار تقریباً همه را می‌ترساند و می‌تواند تنش‌های نژادی ملایم را به جوش بیاورد. چنین فرهنگی معمولاً باعث می‌شود اقلیت‌ها احساس کنند که باید حواسشان به نشانه‌های خفیف تعصب باشد و در گفتار و رفتارشان بسیار محتاطانه عمل کنند. توزیع فهرست عبارت‌های «ممنوع» در بین مدیران دانشگاهی و استادان یا برگزاری دوره‌های آموزشی خرده‌پرخاشگری برای کارکنان بعید است مفید واقع شود. زمان توقف این برنامه‌های غیرعاقلانه خیلی وقت پیش فرا رسیده است.

گهگاهی بسیاری از افراد اکثریتی ناخواسته حرف‌های توهین‌آمیزی خطاب به افراد اقلیتی می‌زنند که اغلب از روی سهو و بی‌توجهی است یا فقط به‌خاطر این است که از پیشینۀ نژادی و فرهنگی آن افراد بی‌خبرند. خرده‌پرخاشگری باید شروعی باشد برای یک گفت‌وگوی آزاد و نه پایان آن.

وقتی به کسی می‌گویید «حرفی که زدید نوعی خرده‌پرخاشگری است. شما به من توهین کردید و دیگر نباید چنین کاری بکنید»، این حرف کمکی به یک گفت‌وگوی دوجانبۀ ثمربخش نخواهد کرد. درعوض، می‌توان برای ورود به یک بحث دشوار، اما دوطرفه و روشنگرانه حرف‌هایی از این قبیل زد: «احتمالاً منظوری نداشتید، ولی از حرفتان ناراحت شدم. شاید حرف‌های همدیگر را خوب نمی‌فهمیم. می‌دانم که به جا‌های مختلفی تعلق داریم. بیایید با هم گفتگو کنیم».

bato-adv
مجله خواندنی ها