محسن رهامی از جمله کاندیداهای روحانی این دور از انتخابات ریاست جمهوری است، او که میگوید میتواند یک حسن روحانی با حرفهای جدیدتر یا یک سید محمد خاتمی با نگاهی نوتر باشد.
خبرآنلاین در ادامه نوشت: «محسن رهامی»، فعال سیاسی اصلاح طلب که از مخالفان رئیس جمهور نظامی است معتقد است دولت نظامی را در دوره احمدی نژاد تجرب کردیم و مملکت بهم ریخت. رهامی معتقد است نباید در دوران صلح کشور را با قواعد جنگ اداره کرد و این وعده را میدهد که اگر رئیس جمهور شود «مردم را از وضعیت فلاکت بار فعلی نجات میدهد»
«مدل ریاست جمهوری ام مدل ماهاتیر محمد است»، رهامی با این جمله از مدل ریاست جمهوری خود رونمایی میکند و تاکید دارد که اگر رئیس جمهور شوم از در چالش و جنگ سیاسی با مجلس وارد نمیشوم.
در ادامه گفتگوی محسن رهامی، کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ را میخوانید:
آقای رهامی! در این دوره از انتخابات، بحث ورود و کاندیداتوری نظامیان در انتخابات مطرح است. نظر شما درباره ورود نظامیها به انتخابات چیست؟ اوایل انقلاب، برای ورود نظامیها و روحانیها منعی وجود داشت. اگر الان نظامیها بگویند روحانیون نباید وارد انتخابات شوند، شما چه جوابی دارید؟
یک زمانی فعالیت سیاسی انجام میدهیم و یک کسی فعال سیاسی است. به طور مثال، فردی نظامی که از شغل خود بیرون آمده و در حال حاضر یک فعال سیاسی است. در این بحثی نیست؛ اما، دولت نظامی با پیشانی رئیس جمهور که پیشانی جمهوریت است؛ در هیچ یک از کشورهای منطقه موفق نبوده است.
سیاست حوزه چانه زنی، حوزه لابی کردن و حوزه روشهای متعادل است. در دولت آقای احمدی نژاد، تا حدی دولت نظامی را امتحان کرده و متوجه شدیم که آنان خیلی به قوانین پایند نبوده و ممکلت را بهم میزنند. اگر به کشورهای دیگری مانند ترکیه و پاکستان، چه در دوره نظامیها و چه در دوره غیرنظامیها نگاه کنید؛ زمانی که ژنرالها برای اداره کشور روی کار آمدند؛ در گفتگو با دنیا موفق عمل نکردند.
ممکن است نظامیان بگویند پس روحانیت چه؟، روحانیون همانند نظامیان نیز تشکیلات منسجم اداری سازمانی ندارند در حالی که نیروهای مسلح یک سازمان است. من استاد دانشگاه بوده و به دلیل تحصیل در حوزه، مرسوم به پوشیدن لباس روحانیت هستم. این موضوع به صنف من مربوط نبوده و تعهدات صنفی خاصی ندارم. این لباس تحصیل من است نه لباس شغلیام و از قِبَل آن هم پول در نمیآورم.
مانند پزشکان که لباس پزشکی میپوشند؛ لباس روحانیت نیز علیالقاعده باید برای مسجد و منبر استفاده شود؛ زیرا برای آن فعالیت تعریف شده است. اما گاهی آن را بیرون پوشیده و این در مقایسه با زمانهای نظامی، قیاس مع الفارق است.
با این تفاسیر، موافق ورود نظامیها هستید یا نه؟
ورود نظامیان به انتخابات، هم به حیطه کاری آنان و هم به فضای رقابت آسیب میزند. نهادهایی مانند شورای نگهبان، قوه قضاییه و نیروهای مسلح یک نهاد اجماعی و برای همه ملت هستند. اگر این نهادها وارد رقابتهای سیاسی شوند، بیشتر به خودشان آسیب میزنند. سپاه، بسیج و نیروهای مسلح زمانی که وارد درگیریهای سیاسی شوند، مردم را به اساس انتخابات بدبین میکنند.
در کشورهای که دولت آنان نظامی بوده است، از پشتیبانی مردم بی بهره بوده و ضعیف بودن دولت باعث آسیبهای جدی اقتصادی و ... شده است. در ترکیه، حاکمیت مداوم ژنرالها، این کشور را به ورشکستگی رسانده و پولشان به بی ارزشترین پول دنیا تبدیل کردند؛ زیرا نه زبان تعامل با دنیا را بلند بودند و نه زبان گفتمان با مردم را. ژنرالهای ترکیه در فکر حل کردن مشکلات با حالت پادگانی بودند، اما جامعه پادگان نیست.
در حال حاضر، جامعه، از محدودیتهایی که دولتها و حکومتها ایجاد میکنند؛ به حد کافی رنج میبرند. اگر قرار بر این باشد که یک فرد با ژست نظامی بنشیند و روشهای پادگانی را در بحثهای اقناعی و تعامل با جامعه داشته باشد؛ همین میزان آزادی مردم محدودتر شده و در تنگنای بیشتری قرار میگیرند.
شما اشاره کردید که اگر کاندیداها برنامه داشته و به مردم امید دهند، آنها پای صندوقهای رای میآیند. با توجه به اینکه مردم خیلی به لحاظ اقتصادی در فشار هستند و تمام دغدغه شان مشکلات معیشتی است، برنامه شما برای حل مشکلات اقتصادی مردم چیست؟
از نظر من بخشی از مشکلات اقتصادی ناشی ضعف تعلیم، تربیت و ضعف مدیریت است نه ضعف منابع. اولویت مهم من تعلیم، تربیت و اداره کردن کشور به صورت قانونی است و سپس اصلاح روابط خارجی و دیپلماسی است.
نمیتوان دور کشور حصار و دیوار کشید و بدون تعامل جهانی مشکلات را به تنهایی حل کرد. برای بهبود اوضاع اقتصادی، تلاش خود را میکنم تا یک گشایش سیاسی داشته و مانند چین، هندوستان، ژاپن، ویتنام و مالزی با دنیا ارتباط صحیح برقرار کنیم. ژاپن با توجه به بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، بدترین نوع جنگ را با آمریکا داشت؛ ولی جنگ قواعد خود را و صلح هم قواعد خودش را دارد.
نمیتوان کشور را در دوران صلح با قواعد جنگ اداره کرد و این بزرگترین ایراد کشور ما است که دوران صلح را با قواعد جنگ اداره میکنیم. اینکه ما بزرگترین دشمن آمریکا هستیم و بخواهیم رابطه مان را با همه دنیا قطع کنیم چه مزیتی محسوب میشود.
متاسفانه ما دور کشور یک حصار کشیده ایم، به نحوی که به کره جنوبی یا هندوستان و چین نفت میفروشیم، ولی نمیتوانیم پول خود را بگیریم. عراقی که همسایه و دوست ما است، اما بدهیها خود را از خرید گاز و برق ایران پرداخت نمیکند. به جای آن که کشورهای منطقه را علیه اسرائیل بسیج کنیم، با عربستان و مصری که باید از نزدیکترین دوستان ما باشند، قطع ارتباط کرده و علیه یکدیگر اقدامات منفی انجام میدهیم. این مسائل باید حل شود.
از سوی دیگر، در داخل کشور نیز بخش زیادی از منابع، به دلیل عدم کنترل و حسابرسی که در منابع درآمد و هزینه کشور وجود دارد، به هرز میرود. مولانا مثال معروفی دارد که میگوید: اگر میخواهی گندم انبار کنی اول سوراخ موش را بگیر؛ چون موشها دارند گندمها را از انبار خارج میکنند.
رقمهای میلیاردی از بدنه دولت و نظام به صورت اختلاس، عناوین مختلف و هزاران فرمول تحت عنوان دور زدن تحریم خارج میشود و کشور را روز به روز فقیرتر میکند. یکی دیگر از مشکلات عظیم کشور این است که برخی از استان ها، از امکانات محروم هستند و به همین دلیل برای یک لقمه نان به شهرهای کرج، تهران و قم مهاجرت میکنند. جمعیت قم ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر بود، اما الآن یک میلیون و چهارصد هزار نفر جمعیت دارد.
ما به جای آنکه امکانات مثلا آذربایجان، کردستان و سیستان و بلوچستان را بیشتر کنیم؛ آنها را رها کرده ایم. درحالی که اگر توسعه متوازن باشد، عدالت برقرار میشود. باید مدرسهی فول امکاناتی را که در تهران ساختهایم؛ در سیستان نیز بسازیم. متاسفانه مدارسی که در شهرستان وجود دارد از لحاظ محتوا و کیفیت آموزشی به نسبت تهران ضعیفتر بوده و این نشان میدهد که عدالت کیفی برقرار نشده است.
همچنین باید راهی برای ورود سرمایه گذاران خارجی به کشور پیدا کرد. ما باید با کشورهای صنعتی دسته اول جهان ارتباط داشته باشیم و صنعت کشور را پا به پای آنان رو به جلو ببریم. ما در حال حاضر آهن و معدن داریم، اما پا به پای دنیا حرکت نکرده و به دلیل ضعف علم و نیروی انسانی، خروجی تولیدمان پراید میشود. در خارج با همین منابع بنز و پورشه تولید میکنند. هر سال نزدیک به ۳۰ درصد از فروش اتومبیل بنز به پژوهش و بهتر شدن کیفیت آن اختصاص پیدا میکند و نتیجه اش را هرسال میتوان در خودروی جدیدی که تولید میشود دید.
هیچ کدام از تولیدات ما در دنیا قابل رقابت با کالای صنعتی مدرن نیستند. مثلا کره جنوبی یک سال پس از ایران شروع به ساخت اتومبیل کرد، اما در حال حاظر در بسیاری از خیابانهای آمریکایی و سایر کشورهای صنعتی غرب ماشینهای کرهای را میتوان دید. ما باید جنسی را ارائه کنیم که قابلیت رقابت در بازارهای جهانی را داشته باشد و این به سیاستهای حاکم و مدیریت علمی در کشور باز میگردد. اگر این فرصت در اختیار من قرار گیرد اقتصاد را درست کرده و قطعا مردم را از وضعیت فلاکت بار فعلی نجات میدهم.
آقای رهامی! به نظر شما چه کسانی مخالف مشارکت حداکثری هستند؟
کسانی که به موفقیت و ادامه کار جمهوری اسلامی راضی نیستند؛ همواره سعی کردند تا مردم را به عدم حضور در پای صندوقهای رای تشویق کنند. این نداها بیشتر از سوی منافقان، سلطنت طلبان و از رسانههای منتسب به آنان و نیز دیگرانی که با بقا و دوام جمهوری اسلامی موافق نیستند، شنیده میشود. در داخل نیز مخالفان دولت، منتقدان رفتار و سیاستهای کلان حکومت، مردم را به تحریم انتخابات تحریک میکنند.
وقتی آزادیهای مردم محدود میشود یا برخوردهایی که با زنان، دانشجویان یا مطبوعات میشود؛ یا اختلاسها و حیف و میلهایی که صورت میگیرد؛ مخالفان داخلی وقتی این امور را میبینند؛ فرصت بیشتری پیدا میکنند و به نارضایتیها دامن زده و مخالفت خود را بیشتر و علنیتر میکنند.
منتقدان حکومت میگویند شرکت در انتخابات به نوعی تایید اعمال نظام است. خارجیها با سوء نیت مردم را تشویق به تحریم انتخابات و لااقل گوشه نشینی و انفعال میکنند و در داخل هم گاهی با حسن نیت ظاهری، بر این باورند که با شرکت نکردن در انتخابات و با مبارزه منفی، حکومت مجبور به اصلاح، تغییر سیاست و روشهای خود شده و به فکر حل مشکلات مرم میافتد.
پس از رد صلاحیت گستردهای که شورای نگهبان در انتخابات مجلس یازدهم انجام داد؛ برخی از ردصلاحیت شدگان به احزاب خود میگفتند برای حفظ حرمت کسانی که رد صلاحیت شده اند، دیگر نباید لیست انتخاباتی ارائه کرد و مردم را به رای دادن تشویق نکنند؛ زیرا حضور در پای صندوقهای رای همراهی با افراد و نهادهایی است که به ما ظلم کردند. در گذشته این نوع تفکر محدودتر بود، اما الآن در سطح وسیعی از جامعه چنین نگاهی جا افتاده است.
فکر میکنید رفتار شورای نگهبان در این دوره چگونه است و چقدر میتواند در مشارکت نقش داشته باشد؟
شورای نگهبان در تایید و رد صلاحیتهای انتخابات ریاست جمهوری، اختیار تام ندارد و تابع سیاست کلی نظام است.
یعنی رد صلاحیتهای مجلس هم تابع سیاستهای کلی بود؟
خیر، به نظر میرسد در انتخابات مجلس دست شورای نگهبان بازتر بوده باشد و سیاستهای کلی کمتر دخالتی داشته باشد. اگر مثلا ۲ تا ۳ نفر از افراد موسوم به جناح اصولگرا و محافظه کاران و ۲ تا ۳ از اصلاح طلبانی که زمینه رای دارند تایید نهایی شوند؛ احتمال این که جامعه برای مشارکت تحرکی نشان دهد و حداقلی از رقابت حفظ شود، وجود دارد. شورای نگهبان تا یک جایی خوب عمل میکند، ولی گاهی یک طرف را به کلی قلع و قمع میکند. ما در سالهای ۷۶، ۸۰ و ۸۴ به همین صورت آمدیم و نظام همواره سعی کرده تا ظاهر یک رقابت سیاسی در کشور حفظ شود.
یعنی حکم حکومتی ممکن است این دوره هم باشد؟
حکم حکومتی نیست، یعنی اگر صحیح عمل شود، لازم نیست حکم حکومتی باشد.
یعنی اصلاح طلبان مثل سال ۹۲ با رهبر انقلاب رایزنی میکنید؟
ما قبلا رایزنیهایی با رهبری داشتهایم و الان هم این رایزنیها تا حدی ادامه دارد. ممکن است خود ایشان فضا را ایجاد کنند، چون فعلا فضای سیاسی خیلی سرد است. من فکر میکنم خودشان به نحوی مناسب باید ورود کنند.
شما قبلا با شورای نگهبان رایزنی داشتید، آیا برای این انتخابات هم آن رایزنیها را دارید؟
در گذشته یک کمیته تحت عنوان کمیته تعامل و رایزنی با شورای نگهبان، سایر نهادها و اشخاص مؤثر در انتخابات داشتیم که مسئولیت کمیته مزبور بنده بود. در واقع بعد از ماجرای سال ۸۸، برای صحبت و تعامل با ارکان حکومت از جمله شورای نگهبان اقداماتی را شروع کردهام. به طور مثال، ۳ تا ۴ ساعت وقت گذاشته و با بعضی از فقهای شورای نگهبان در منزلشان در قم دیدار میکردم که این ارتباط بیشتر به آشنایی قبلیمان باز میگشت.
با آیت الله یزدی و آیت الله مؤمن یا بعضی از مشاوران رهبری مثل آقای ناطق نوری، آقای قمی و ... این ارتباطات را داشته و خیلی به انتخابات شورای چهارم، مجلس و ریاست جمهوری کمک کرده و برای ترمیم آن شکافی که ایجاد شده بود، موثر واقع شد. سپس یک جلسه طولانی با رهبر انقلاب برگزار شد.
هنوز هم این رایزنیها ادامه دارد، ولی به صورت رسمی و رسانهای نیست. من هیچ وقت رابطهام را قطع نکرده و مشی خودم را داشتم. مثلا همان قدر که با دوستان اصلاح طلب به بحث مینشینیم، اگر فرصتی باشد با دوستان اصولگرا، که مردم بر این باورند باید شکاف و دیواری بین ما باشد، هم ارتباط دارم.
من به دیوارهای مصنوعی که به لحاظ سیاسی بین ما کشیده میشود اعتقادی ندارم. معتقدم که هرکسی دیدگاه خودش را دارد و زمانی که با این دوستان صحبت میکنم، نقاط مشترک زیادی بینمان پیدا میشود. همچنان که نقاط مشترک فراوانی با برادران اهل سنت یا مسیحیان داریم. همچنین نقاط مشترک فراوان فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بین مردم ایران و مردم کشورهای مصر، عربستان و امثال آنها داریم.
این فضا را خودمان ساخته ایم. ما یک دیواری دور خود کشیده و تصور میکنیم که اصلاح طلبان باید با خودشان بنشینند و رقیب درصدد حذف مطلق ماست. البته رقیب هم همچین فکری میکند. حفظ اساس نظام، حفظ مملکت و مسائل مملکت، از نقاط مشترک بین اصلاح طلبان و اصولگرایان است و اختلاف نظر هم که طبیعی است داشته باشند.
الان شما میگویید ما مرتب این ارتباطات را داشتم. ارتباطات و رایزنیهایی که با شورای نگهبان بوده که آخرش به انتخابات ۹۸ رسید و بیش از ۷۰ نمایندهای که رد صلاحیت شدند...
تایید صلاحیتها معادله یک مجهولی نیست که یک عامل داشته باشد. یک بخش از علت رد صلاحیتها در سال ۹۸ پاسخ به لیست قبلی بود، گفتند زدی ضربه ای، ضربهای نوش کن. در سال ۹۴ لیست ما در تهران هم برای مجلس دهم و هم مجلس خبرگان، یکدست برنده شد و باقی لیستها به کلی حذف شد. در شورای پنجم نیز همین طور شد؛ طرف مقابل هم در انتخابات ۹۸ به نحوی جبران کرد؛ منتهی نه از طریق صندوقهای رای، بلکه با محروم ساختن بخشی از جریان اصلاحات از امکان رقابت انتخاباتی.
من در ذهنم این بود که برای لیست مجلس دهم، چند نفر از افرادی مانند آقایان ابوترابی فرد و توکلی را در لیست خود داشته باشیم که احساس شکست مطلق و حذف کلی برای جریان رقیب ایجاد نشود و با آنها جلساتی هم داشتیم که چند نفر معرفی کنند، ولی دوستان گفتند ما اکثریت هستیم و دموکراسی یعنی حاکمیت اکثریت!
قاعده تعامل این است که زمانی که مردم از شما استقبال میکنند، به حذف مطلق رقیب فکر نکرده و قدری هم به آنان میدان بدهید تا دفعهی بعد هم رقیب از ابزارهای مختلف برای حذف کامل شما استفاده نکند. به عبارت دیگر این که ما در اکثریت هستیم تمامی امور را باید مطابق میل خود اداره کنیم، دیدگاه سیاسی کاملی نیست، در یک جامعه توسعه یافته سیاسی، مسئله حفظ جایگاه و موقعیت جریان اقلیت هم بسیار مهم است. این دیدگاه من مبتنی بر تجربه بیش از ۴۰ سال سیاست ورزی است؛ اما متاسفانه هرکسی که از ما انتقاد میکند را کنار میگذاریم و این هم در اصلاح طلبان و هم در اصولگرایان وجود دارد.
مثلا روش خانم مرکل در آلمان مبنی بر تعامل با جریانی اقلیت و استفاده از همکاری رقبای خود، روش خوبی است. این حرفاها را برای لیست تهران گفتیم، اما انتقادات زیادی از این روش شد. به فرض در شورای چهارم، بعد از این که آقای محسن هاشمی برای شهردار شدن رأی نیاورد، میتوانستیم روی افراد معتدل تری رای گیری کنیم؛ چند نفر از اصولگرایان هم با این نظر موافق بودند و میگفتند که به آقای قالیباف رای نخواهیم داد، اما برخی از دوستان ما هر دو پای خود را در یک کفش کرده و میگفتند که یا آقای هاشمی یا هیچکس.
تعامل و همکاری با رقیب برای اهداف مشترک قاعده کار سیاسی است، این امور مثل نماز نیست که وحی منزل باشد و اگر اینطوری نباشد باطل میشود. مسائل سیاسی همه جای دنیا به همین شیوه ادراه میشود. در واقع دموکراسی به این معنی نیست که وقتی اکثریت میدان پیدا کرد؛ هرکاری را که خواست انجام دهد. آن جناحی که در میدان بازی اقلیت شده، حقش چقدر تضمین میشود و در اداره امور کشور، چقدر مشارکت میکند؟ در آمریکا که به صورت فدرالی اداره میشود، یک ایالتی ۱۰ میلیون جمعیت دارد و ایالتی دیگر پانصد هزار جمعیت دارد، اما هر دو ایالت ۲ نماینده در سنا دارند. یعنی میگویند ما باید حقوق اقلیت را هم تضمین کنیم.
من بارها به دولت آقای روحانی گفتم که اگر شما میخواهید دولتتان نماد دموکراسی باشید؛ حتما جایگاهی برای برادارن اهل سنت و زنان در کابینه تعریف کنید، چون ما اکثریت و شیعه هستیم؛ چرا آنها در حد وزارت و استانداری نباید جایگاهی داشته باشند، این روش نه دموکراسی است و نه تعامل.
شما میگویید که نقطه مشترکمان زیاد است و این کارها را با هم بکنیم، خب این همان تعبیر مردم میشود که سر و ته یک کرباس هستند.
سر و ته نیست، یک کرباس هم نیست. دیدگاههای مختلف در اداره کشور باید دخالت داده شوند. جریان چپ، که عنوان اصلاح طلب را یدک میکشند قائل به نوعی سوسیالیسم اقتصادی هستند، قائل به تعامل با دنیا، برقرای روابط سیاسی صحیح و توأم با عزت و استقلال با تمامی کشورها هستند. در مقابل محافظه کاران به نوعی لیبرالیسم اقتصادی و حاکمیت بازار اعتقاد دارند. یعنی دو دیدگاه در بسیاری از سیاستهای کلان وجود دارد.
فرض کنید، برای تقسیم زمینها لایحه را بردیم و زمینهای بزرگ را تقسیم کردیم، مثلا مسؤلیت استان زنجان با من بود، آنها این تفکر را قبول ندارند، ما چگونه میتوانیم در این دیدگاههای سیاسی و اقتصادی به هم نزدیک شویم که به یک حد تعادلی برسیم؟
جریان راست، قائل به اقتصاد بازار هستند و اقتصاد بازار هم مبتنی بر واردات است. خیلی به تولید توجه ندارند، چون سود در واردات است، دیدگاههای ما بیشتر به تولید داخل و حذف واسطهها است، حذف واسطهها یعنی حذف بازار، مگر کار بازار غیر از این است که جنس بخرد و روی آن بکشد و آن را بفروشد؟
بنابراین اینطور نیست که سر و ته یک کرباس باشیم، اگر میدان باز شود، زمانی در مورد مانیفست اصلاحات بحث کرده و گفتیم مانیفست اصلاحات تدوین و اعلام شود. به طور مثال، ما قبلا مخالف مدرسههای غیرانتفاعی بودیم و جریان راست دفاع از آن کرد، الان جریان چپ دفاع میکند که مدارس غیرانتفاعی باشد و آنها مخالف هستند. ما فکر میکنیم بخشی از آموزش و پرورش را باید به مردم واگذار کرده و بقیه بودجه را به مناطقی که توان سرمایه گذاری ندارند؛ ببریم.
این دیدگاههای اقتصادی مبتنی بر یک ایده آلهایی است. توزیع عادلانه امکانات میگوید که نباید مدارس غیر انتفاعی باشد، زیرا معلمهای خوب به آنجا میروند. ما میگوییم اگر شما نمیتوانید برای همه مردم مدرسه بسازید ۲۰ درصد مدیریت را به مردم سپرده و ۸۰ درصد باقی را در شهرها و مناطق دیگر سرمایه گذاری کنید. باید بیشتر از قبل مشارکت عمومی و مشارکت همگانی مردم را در اداره کشور به عنوان یک اصل اجتماعی در همه حوزهها داشته باشیم. دولت باید حداقل دخالتها را در زندگی مردم داشته باشد، دولت باید کوچک باشد و مردم بیشتر مدیریت کشور را به عهده گیرد.
در حوزه اقتصاد کارخانجات را به رقابت آزاد واگذار کند و به جای تولید ماشینهای بی کیفیت پراید و تحمیل ضرر و خسارت به مردم، اجازه تولید را به مردم بدهیم. حتی در اداره زندانها قوه قضاییه میتواند به شرکتها و بخشهای خصوص کمک بگیرد تا با پرداخت سرانه، افراد را تربیت و اصلاح شده به ما تحویل دهند و در این صورت ما هم به آنان امتیازاتی میدهیم.
در کمیسیون بودجه در مجلس اول و دوم مخالف این دیدگاه بودم، اما در حال حاضر فکر میکنم باید مردم را در امور کشور بیشتر مشارکت داده و دولت را کوچک کنیم. ۸۰ الی ۹۰ درصد بودجه مملکت بودجه جاری دولت است، یعنی هر روز دولت بزرگتر شده و دستگاههای موازی بیشتری درست شده است؛ لزومی ندارد حکومت مثلا در امور حوزه و تربیت طلاب در دخالت کندیا مثلا پلیس به امور حجاب و پوشش زنان ورود کند.
باید بعضی از حوزهها را به مردم واگذار کنیم. یعنی دولت باید حداقل دخالت را در زندگی مردم داشته باشد و بقیه اداره امور را به عهده مردم بگذاریم. ما به عنوان حکومت باید متولی اداره امنیت کشور، مردم، حفظ حدود و ثغور کشور و تعیین سیاستهای کلان اداره کشور باشیم، چون امنیت را نمیشود واگذار کرد. امنیت، قضاوت، ارتش و نیروهای مسلح باید وابسته به حکومت باشد.
این مقداری تفکر آنارشیسمی نیست؟ اگر مردم بخواهند خودشان، خودشان را اداره کنند یک هرج و مرجی پیش میآید؟
این همان نگرانی است که گفته میشود. ما به مردم اعتماد نکردهایم و نتیجه این بی اعتمادی باعث دخالت ما در اساماسهای مردم میشود یا میگوییم چرا در صفحهی اینستاگرام خود فلان مطلب را نوشتهاید. برخی خود را قیم و، ولی مردم میدانند و بر این باورند که مردم هنوز رشید نیستند، پس حکومت باید در همه مسائل آنها دخالت کند. کسی که در اوضاع سیاسی و اجتماعی دنیا مطالعه نکرده باشد، خود چنین فکری دارد.
در ترکیه، دولت برای پول برق و آب به درب خانهها نمیآید. دولت برق را به شهرداری که غیردولتی بوده و با رای مردم روی کار آمده؛ میفروشد و مردم نیز برق را بنابر آنچه شهرداری نرخ گذاری کرده میگیرند. ادراه پلیس و امنیت شهر هم با شهرداری است. به طور مثال در انتخابات اخیر لندن، یک آقای پاکستانی مسلمان خوب کار کرده بود و شهردار لندن شد. درآنجا شهردار اختیاراتش کمتر از نخست وزیر در اداره شهر نیست. باید به مردم اعتماد کنیم و در صورت لازم، با روشهای ارشادی به آنها کمک کنیم. اگر خانمی در ماشین روسریاش افتاد، نباید پلیس ورود کند و با ارسال پیامک به او استرس وارد کند.
دخالت حکومت در زوایای زندگی مردم هیچ موقع جواب صحیح نداده است؛ بنابراین من در این حوزهها بیشتر به دخالت حداقلی و میدان دادن به حضور و مشارکت مردم معتقد هستم. ما باید به رشد یافتگی و تشخیص مردم باید احترام بگذاریم، مسائل اعتقادی و فکری با توسعه مطالعه، چاپ کتاب روشهای تضارب آراء و عقاید حاصل میشود و دخالت حکومت نه تنها در این امور نتیجه مطلوب نمیدهد، بلکه گاهی نتیجه عکس میدهد.
مقداری خوش بینانه فکر نمیکنید؟ اگر مردم بخواهند پای رای بیایند این تفکر را تفکری شعار گونه نمیبینند؟ یعنی به توجه به اینکه الان تمام توجه مردم، به مشکلات معیشتی است فکر میکنید این مشکلات معیشتی اجازه میدهد به چنین برنامههایی توجه کنند؟
ما مردم را در گوشه رینگ گیر انداخته ایم و زندگیشان را به روزی انداخته ایم که بیشتر به فکر نان شبشان هستند تا حوزههای اجتماعی. اگر مردم ایران به عنوان مردمی با سابقه فرهنگ بالا قبول داشته باشیم، آنها به مسائل اجتماعی خود، آزادیها و رفاهشان به همان اندازه توجه میکنند که سفره نانشان فکر میکنند. دیگر زمانی که دختر یا همسرشان بیرون میروند، شب با چشمانی گریان باز نمیگردند.
شعار آقای خاتمی، توسعه سیاسی و جامعه مدنی بود و با تلاش برای آن، اوضاع اقتصادی هم درست شد. مشکل قفل شدن اقتصاد لزوما در خود حوزه اقتصاد نیست و بخشی هم به مشکلات سایر حوزهها بر میگردد و باید آن حوزهها را هم درست کرد. اقتصاد تابع و معلول این روابط سیاسی و اجتماعی جامعه است. ما با ترساندن مردم از آمریکا و غرب، آنها و زندگی شان را در شعارهایمان محصور و قفل کرده ایم.
مردم نمیتوانند پول نفتی که روی آن نشسته اند را به دست آورند. این شعار نیست که من بگویم اگر رئیس جمهور شوم، این مشکلات را حل کرده و پول شما را به کشور بر میگردانم تا خودتان خرج کنید. چرا باید پول ما در چین، هندوستان و کره و عراق بلوکه شود؟ به جای اینکه ما به اقتصاد بازار توجه کرده و ازشرکتهای بزرگ واردات داشته باشیم، جنسهای بنجل چینی وارد کشور شده و سودش هم به جیب واردکنندگان میرود. باید به مردم اجازه داد تا خودشان تولید کنند و از تولید ملی حمایت کرد. ما باید برای سرمایه گذار خارجی امنیت ایجاد کنیم و به آنان تضمین دهیم که در ایران سرمایه گذاری کند مانند همان کاری که چینیها کردند.
مدل پیشنهادی بنده در ایران مدل کار چینیها و کرهایها است، روش ماهاتیر محمد در مالزی است. چینیها از سرمایه گذاران خارجی دعوت کردند و بازگشت سرمایه و سود آن را تضمین کردند تا با سرمایه گذاری آنان اقتصادشان جان بگیرد و در حال حاضر خودشان در حال تبدیل شدن به اقتصاد اول دنیا هستند. کشور ما کشوری ۴ فصل بوده و در تمام فصول قابلیت تولید و کار دارد. نفت، گاز، منابع و معادن بسیاری داریم.
به عنوان مثال ترکیه سالانه میلیاردها دلار فقط از طریق توریسم زیارتی آرامگاه مولانا در قونیه و مساجد قدیمی استانبول درآمد دارد. ما باید اعتماد به نفس داشته و با ایجاد یک فضای اجتماعی مناسب میلیونها نفر از اروپا، آسیا و آمریکا توریست داشته باشیم، به نظر من قویا باید از صعنت توریسم حمایت کرد. آثار باستانی ایران ۱۰ها برابر امثال کشور ترکیه است. زمانی که صنعت توریست فعال شود؛ قطعا هزاران صنعت در کنار آن فعال میشود بدون آن که احتیاجی به دلار نفتی داشته باشیم. این سیاستهای بسته حاکم بر کشور است که صنعت توریست، روابط خارجی، سرمایه گذاری در ایران را فلج کرده و در نتیجه مردم احساس میکنند پول و حقوقشان کفاف زندگیشان را نمیدهد و هر روز با افت بیشتر ارزش پول ملی و بیکاری بیشتر مواجه میشوند.
آقای رهامی! شما یکی از منتقدین شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان بودید. چه قدر با نهاد اجماع ساز موافق هستید و آیا حضور بهزاد نبوی میتواند مؤثر باشد؟
با این هدف که روش مناسبی برای به اجماع رسیدن و کاهش اختلافات داشته باشیم، موافق بوده و از آن حمایت میکنم. در شورای سیاستگذاری انتخاباتی اصلاح طلبان عضو بودم و عضو هیأت رئیسه و رئیس کمیته تعامل و رایزنی شورای مذکور را بر عهده داشتهام. نقد من یک نقد درون سازمانی بوده و به معنی عدم همکاری من نیست.
به نظر من هر روشی که منجر به کاهش نقش احزاب و به حاشیه رفتن آنها منجر شود؛ در بلند مدت به ضرر دموکراسی و مردم سالاری تمام میشود و این یک تجربه جهانی است. ما باید به سمتی رویم که در انتخابات؛ احزاب حرف ۰ تا ۱۰۰ را بزنند، لیست تهیه کنند، با شورای نگهبان چانه زنی کنند، تایید صلاحیت کاندیداهای حزبی با خود احزاب باشد و اگر عضوی خلاف کرد، حزب ضامن است و آبرویش میرود، برنامهها را حزب تهیه کند.
در همه دنیا که دموکراسی و حاکمیت مردم، به معنی واقعی وجود دارد، احزاب کشور را اداره میکند. زمانی هم که برنامه یک حزبی که اداره کشور را بدست دارد، نتیجه نداد و مردم از آن انتقاد کردند، حزب بعدی سر کار میآید و کشور را اداره میکند. کسی آن حزب را به تبلیغ علیه نظام متهم نمیکند، بلکه آنها به وسیله مردم کنار گذاشته میشود. نظام هم سر جای خودش است و آسیب نمیبیند.
ایرانیها فکر میکردند اگر مشروطه را برداشته و جمهوری را جایگزین آن کنند؛ همه مشکلات درست میشود. مردم در اوایل سده گذشته میگفتند که جمهوری رضاخانی را نمیخواهند و مشروطه میخواهند، بعد از انقلاب گفتند مشروطه نمیخواهیم و نظام جمهوری باید درست شود تا مشکلات کشور حل شود. اینها همه قالب هستند و مهم آن است که مردم از طریق احزاب بیایند و مقدرات خود را بدست گرفته و کشور را اداره کنند. پادشاه هم فقط نماد وحدت میباشد و در مقدرات کشور نقش چندانی ندارد.
به طور مثال، در انگلستان و سوئد نظام پادشاهی است، ولی کسی نمیگوید آنجا به صورت استبدادی اداره میشود. در منطقه سوریه را با اردن مقایسه کنید. سوریه نظام جمهوری است و علی القاعده باید دموکراسیاش بیشتر از اردن که نظام پادشاهی است؛ باشد، ولی مردم اردن خیلی وضعشان از مردم سوریه بهتر است. اینها همه اسم هستند. حرف ما این است که باید روشی در پیش گرفته شود که تقویت احزاب را تقویت کرده و اداره انتخابات و امثال آن را به احزاب واگذار کرد.
اشخاص حقیقی اگر آدمهای خیلی مهم بوده و به کار سیاسی علاقه دارند، باید در حزبها کار کنند تا به مدلی از اداره کردن کشور، مانند ترکیه، کره جنوبی و هندوستان و یا کشورهای اروپایی برسیم.
بنابراین، نقد من درون سازمانی و نقد مبنایی بود. هنوز اشکالات مبنایی ما برطرف نشده است. مثلا گفته میشود حزبی که سالها کار کرده، در اکثر استانها دفتر فعال دارد و دهها سال هزینه کار حزبی را داده است، دبیر کل این حزب با کسی دیگری که هیچ مسؤلیت حزبی ندارد و هزینهای نداده، در شورای مذکور باید رأی مساوی داشته باشد، این کار با اساس کار حزبی و قانون احزاب منافات دارد. متاسفانه بعضی دوستان به جای برطرف کردن انتقادات اساسی، میگویند منتقدان مخالف اجماع هستند.
نکته مهم دیگر است که آیا مشکل جامعهای که با صندوقهای رای قهر کرده، با این ساز و کارها حل میشود، خیر؟ اضافه کردن چند نفر به عنوان شخص حقیقی در شورای سیاست گذاری یا نهاد مشابه، در دیدگاههای انتقادی مردم نسبت به اصلاح طلبان، تاثیر چندانی ندارد و اینها ساز و کارهای درون حزبی است. جامعه باید به این نتیجه برسد که رای مردم حرف اول و آخر را در اصلاح امور و در اداره کشور میزند.
اصلاح طلبان در این چند دوره انتخابات اخیر مانند انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و ۹۶، مجلس دهم و شورای شهر پنجم از حمایت قاطع مردم برخوردار بودند؛ اکنون پس از پایان دوره مجلس و ریاست جمهوری و شورای شهر، کدام مشکل از مشکلات مردم را حل کرده و کدام بار از دوش آنها برداشته شده است؟ پاسخ به این سؤالات و نقد عملکرد نهادهای مذکور که با رأی قاطع مردم انتخاب شدند، خیلی مهمتر از اضافه کردن چند شخص حقیقی به نهاد اجماع ساز میباشد.
هنگامی که به استانها و شهرستانها میرویم، مردم میپرسند ما برای چی باید در انتخابات شرکت کنیم؟؛ آرای ما چه تأثیری در اصلاح اوضاع و تغییر وضعیت زندگی ما داشته است؟ مردم سوال نمیپرسند که چه تعداد نفر به نهاد اجماع ساز اضافه شده است یا آقای بهزاد نبوی رئیس این نهاد است یا شخص دیگری.
البته حضور آقایانی، چون بهزاد نبوی در این ساز و کارها قطعا مغتنم است، اما مشکل جامعه ایرانی این است که ۴۰ سال پای صندوقهای رای رفته اند و الان میبینند که اوضاعشان به نسبت کشورهای دیگر، نه تنها بهبودی پیدا نکرده، بلکه روز به روز نیز بدتر شده است. فساد کماکان وجود دارد و پول ملی بی ارزشتر میشود. مردم احساس میکنند حضورشان در انتخابات تشریفاتی بوده و باید این مسئله حل شود، لذا با کم کردن چند نفر در آن شورا یا جا به جایی افراد چندان مشکل اساسی جامعه حل نمیشود.
یعنی فکر میکنید سرنوشت نهاد اجماع ساز هم به سرنوشت شورای عالی دچار میشود؟
طبق قانون، جبهه باید موقتی بوده و نمیتواند دائمی باشد. ظاهرا آن را برای ۶ ماه تمدید کرده اند. اینها نهادهای فصلی هستند، ولی نسبت به جریان اصولگرا که تشتت بیشتری دارند؛ به نظرم کار خوبی است و نباید آن را تضعیف و خراب کرد. نقدهای من در جهت بهتر شدن روش اجماع سازی و فانونمند شدن کار است.
در اصولگرایان نیز مثلا جمعی از احزاب و اشخاص روی آقای رئیسی توافق دارند و جمعی هم نظرشان روی دیگران است و تلاش میکنند با ریش سفیدی جامعه روحانیت مبارز تهران و امثال آن، به اجماع برسند و یا حداقل اختلافات را کاهش دهند. در مجموع وضعیت اصلاح طلبان با همه اختلاف نظر ها، خیلی بدتر از اصولگرایان نیست.
فرض کنید شما یا یکی از همفکران شما رئیس جمهور شد، با مجلس یازدهم چگونه رفتار میکنید؟
قانون اساسی و چهارچوبهای ما مشخص است و من میخواهم در همین چهارچوب کار کنم. روشهای تعاملی که در گذشته داشتهام، نشان میدهد که با زبان و روش تعامل آشنا هستم و قطعا با مجلس از در چالش و جنگ سیاسی وارد نمیشوم.
به طور مثال، من در شرایطی مقدمات انتخابات شورای چهارم و تمهیدات لازم برای شرکت اصلاح را در آن را آغاز کردم که آقای احمدی نژاد رئیس جمهور بود و وزارت کشور وی انتخابات مذکور را برگزار میکرد. تأیید صلاحیتها در دست مجلس نهم بود و در آن زمان نیز برای تایید صلاحیتها و انجام انتخابات تعامل کردیم، اکنون اگر من توفیق به عهده گرفتن مسولیت ریاست جمهوری را داشته باشم، قطعا با مجلس و قوهٔ قضائیه و سایر ارگانها تعامل و همکاری خواهم داشت.
شما تعامل میکنید، اما مجلسیها اهل این کارها نیستند.
من زمانی در سختترین شرایط بعد از قضایای سال ۸۸ موفق به راه اندازی دهها شورا در تهران و شهرستانها با همان مجلس و وزارت کشور آقای محصولی شدم. با توجه به زبان تعامل و ارتباط خود با رهبر انقلاب، همچنین شناختی که از برخی از نمایندگان مجلس به دلیل رفاقت، همکاری قبلی، همشهری بودن و امثال آنها دارم؛ میتوانم با آنان تعامل کنم و عناصری که گفتم ارتباط ما را به هم پیوند میزند.
آقای رهامی اگر تایید صلاحیت شوید شما یک میرسلیم، غرضی یا هاشمی طبا هستید یا شبیه آقای روحانی و جهانگیری؟
قطعا مثل آنها نمیشوم. اگر تایید صلاحیت شوم، یک روحانی با حرفهای جدیدتر یا یک خاتمی با یک نگاه نوتر در مسائل حقوقی و اجتماعی هستم. یک خاتمی که در عین حال تکنوکرات است، در دانشگاههای داخل و خارج کشور سالها کار کرده، یک وکیل مدافع حرفهای حقوق شهروندی و مدافع آزادیهای اساسی مردم با سابقه بیش از ۳۰ سال در داخل و خارج از کشور هستم. شاید خیلی از افراد این سوابق را نداشته باشند.
نظر شما درباره رفتارهای انتخاباتی اخیر آقای احمدی نژاد چیست؟
دوستان اصولگرا، دولت آقای احمدی نژاد را دولتی پاکدست، عدالت خواه، مردمی و به عنوان پدیده قرن مطرح میکردند، ولی عملکرد دولت ایشان با این ویژگی ها، در تناقض آشکار در آمد. در حال حاضر هم تعدادی از معاونان و مشاوران ایشان به دلیل تخلفات مالی، محکومیت پیدا کرده و بعضا در زندان هستند. آقای احمدی نژاد و بعضی همکارانشان هم به جریانهای سیاسی که در قدرت گرفتن او نقش داشتند پشت پا زدند و هم با رهبری زاویه پیدا کردند. اکنون ایشان میخواهد خود را مطرح کرده و به راحتی مواضع آشکار قبلی را انکار میکند و همچنین به شعور سیاسی جامعه اهانت میکند.
البته یک فرد سیاسی اگر بخواهد به حیات سیاسی خود ادامه دهد، گاهی مجبور میشود که حرف بزند؛ داد بکشد و نگاه جامعه را به خود جلب کند...
بالاخره ایشان میداند که تایید صلاحیت نمیشود.
آقای احمدی نژاد میخواهد مجموعه طرفدارانش را در صحنه نگه دارد و به همین دلیل حرفهایی را میزند که دیگران نمیگویند. او قصد دارد تا دیدگاه جوانان را به خود جلب کند و برای این هدف سعی میکند از بقیه جلوتر صحبت کند. زمانی که آقای قالیباف برای پوتین نامه میبرد، احمدی نژاد نیز به پوتین نامه مینویسد. او میخواهد در بورس باشد. مشاورانش به او میگویند با این روشها در بورس اخبار میماند.