bato-adv
مریم امینی

شهید آوینی متعلق به همه است، مگر به خانواده‌اش‌

شهید آوینی متعلق به همه است، مگر به خانواده‌اش‌
صبح دوشنبه نهم فروردین ـ برای مریم: من تو را برگزیده‌ام و، چون بغض راه بر گلویت خواهم بست. با تو خواهم زیست؛ اما با تو نخواهم مرد؛ من تو را به صلیب خواهم کشید... تو برگزیده‌ای و برگزیدگان این‌گونه می‌میرند.
تاریخ انتشار: ۰۱:۴۲ - ۱۹ فروردين ۱۴۰۰

روایتی بدون سانسور از زندگی شهید آوینی، هدف مستندی است که قصد دارد روایتی بی‌پرده از زندگی این شهید ارائه دهد و به جزئیات زندگی او ورود کند. مستندی که محصول سازمان اوج است. سیدعباس سیدابراهیمی آن را کارگردانی کرده و مهدی مطهر تهیه‌کنندگی آن را عهده‌دار است. مستندی که از دقایق ابتدایی پخش با واکنش‌های بسیاری روبه‌رو شد و کارگردانش در مقابل انتقاد‌های بی‌شمار می‌گوید: «مشکل این است که خانواده شهید آوینی تصور می‌کنند به غیر از خانواده، کسی حق ندارد به این شهید بپردازد».

او در گفت‌وگویی با خبرگزاری ایسنا اشاره کرد: «در دوره‌ای در مجموعه روایت فتح، مدیری روی کار آمد که برخلاف قبلی‌ها و بعدی‌ها موافقت کرد که از آرشیو گسترده روایت فتح استفاده کنیم. در سال‌های بعد از شهادت شهید آوینی، چندین مستند درباره ایشان ساخته شده بود که بخش‌هایی از آن‌ها در مؤسسه روایت فتح موجود بود. تهیه‌کننده این کار‌ها خود مؤسسه بود و قانونا این اجازه به ما داده شد تا از آن‌ها استفاده کنیم. آقای معززی‌نیا، کارگردان یکی از این مستند‌ها این‌گونه عنوان کرده است که ما در مستند «آقا مرتضی» از راش‌های او استفاده کردیم؛ این در حالی است که این راش‌ها متعلق به «روایت فتح» است».

او ادامه داد: «در مستند‌هایی که پیش‌تر ساخته شده بود، به تمام ابعاد شخصیتی شهید آوینی پرداخته نشده بود و ما تلاش کردیم که در مستند «آقا مرتضی» چنین کاری انجام دهیم».

در اواخر دهه ۷۰ مؤسسه‌ای تأسیس می‌شود به نام مؤسسه شهید آوینی. این اسم قانونا متعلق به وراث شهید آوینی است، مگر آنکه با رضایت خانواده به شکل مکتوب به شخص دیگری واگذار شده باشد؛ اما این نقل‌وانتقال به‌راحتی و با امضای وزیر وقت ارشاد صورت می‌گیرد؛ بدون هیچ اجازه‌نامه مکتوبی از جانب خانواده. ظاهرا به تشخیص ایشان اگر ما بخواهیم حقوق قانونی خود را حفظ کنیم و با واگذاری این نام مخالفت کنیم، مصلحت در دور‌زدن ماست. البته «ما» انحصار‌طلبیم و ایشان بهتر می‌دانند. وقتی هم خودمان تصمیم به تأسیس مؤسسه‌ای برای نشر افکار ایشان می‌گیریم (برای بازپس‌گرفتن حقوق قانونی خودمان!) تنها خواسته‌مان از وزارت ارشاد یک چیز است؛ مؤسسه شهید آوینی نامش را به نحوی تغییر دهد که با نام قانونی متعلق به ما تمایز آشکاری داشته باشد تا با هم اشتباه گرفته نشود. نامشان تبدیل می‌شود به مؤسسه «اندیشه» شهید آوینی! خیلی هم عالی!

برای تأسیس انتشارات خصوصی واحه از ارشاد مجوز می‌گیریم. تا کار انتشارات سروسامان بگیرد، همه‌جا شایعه‌پراکنی می‌کنند که خانواده شهید آوینی قصد دارد کتاب‌ها را حبس کند و منتشر نکند یا به شکل سانسورشده منتشر کند. بر‌اساس همین فرضیه واهی، در سایت‌ها و خبرگزاری‌ها انواع تهمت و بی‌حرمتی نثار خانواده می‌شود. وقتی کتاب‌ها عینا منتشر می‌شوند، ظاهرا چاره‌ای جز سکوت برایشان نمی‌ماند... تا اقدام بعدی.

سال ۹۴ مطلع می‌شویم که گزیده‌ای از مطالب موجود در کتاب‌های شهید آوینی دسته‌بندی شده و به صورت کتاب‌هایی مستقل در انتشارات روایت فتح در آستانه چاپ است. این موضوع را به اطلاع ارشاد می‌رسانیم و به اشکال مختلف تأکید می‌کنیم که مجوز چاپ آثار ایشان در انحصار خانواده است و اگر به انتشارات دیگری مجوز دهند، ناچار به برخورد‌هایی خواهیم بود که دلخواه‌مان نیست؛ مثلا خمیر‌کردن کتاب‌هایی که بابت‌شان این‌همه هزینه شده! آن‌ها نیز قول مساعدت می‌دهند؛ اما روز آخر نمایشگاه بین‌المللی کتاب، همکارم کتاب‌های چاپ‌شده را از غرفه انتشارات روایت فتح می‌خرد و تحویلم می‌دهد.

وقتی ماجرا را به دفتر حل اختلاف ارشاد می‌کشانیم، دوباره تهمت‌ها و بی‌حرمتی‌ها، این بار از سوی یک خبرگزاری سرازیر می‌شود که خانواده جلوی انتشار مطالب «منتشرنشده» شهید آوینی را گرفته است و تا زمانی که در یادداشتی خطاب به همان خبرگزاری اعلام می‌کنیم اسناد و مدارکشان را برای حضور در دادگاه رسانه آماده کنند، از این بی‌اخلاقی‌ها دست برنمی‌دارند. مسئول دفتر حل اختلاف، عمل مسئولان انتشارات روایت فتح را مصداق سرقت تشخیص می‌دهد و دو راه‌حل پیش پایمان می‌گذارد؛ یا توافق یا خمیر‌شدن کتاب‌ها. کار که به اینجا می‌رسد، مدیر وقت انتشارات روایت فتح با احترام قرارداد توافق‌نامه می‌فرستد! چه باید کرد؟ چاره‌ای جز خمیر‌شدن کتاب‌ها نمی‌ماند. از آن طرف سر‌و‌صدای حوزه هنری بلند می‌شود که «مقاله‌های شهید آوینی در مجله سوره چاپ شده؛ پس حقوقش هم متعلق به ماست» .... این رشته سر دراز دارد.

این میزان درگیری فقط برای جلوگیری از تعرض به حقوق قانونی خانواده انحصارطلب شهیدی است ملقب به سید شهیدان اهل قلم! در این ۲۸ سال بار‌ها و بار‌ها از این دست تعرض‌ها نسبت به حقوق خانواده صورت گرفته است؛ ولی هرگز نخواسته‌ایم این تعرض‌ها را در رسانه‌ها منعکس کنیم و جنجال بیافرینیم. تاکنون ده‌ها مستند درباره شهید آوینی ساخته شده و از تلویزیون به نمایش درآمده، صد‌ها نفر با دیدگاه‌های مختلف به شخصیت، آرا و آثار ایشان پرداخته‌اند که شاید از منظر خانواده کمترین قرابتی با افکار ایشان نداشته است. واکنش خانواده جز این بوده که هم‌عرض بقیه نظر داده؟ شاید هم اینکه نظراتش با نظرات بعضی دیگر متفاوت است، به معنی انحصارطلبی است.

ظاهرا همه این موارد از نظر سازنده مستند «آقا مرتضی» به این معنی است که خانواده فکر می‌کند شهید آوینی فقط متعلق به اوست. درست این است که با میراث شهید آوینی مثل اموال عمومی برخورد شود؛ چون او یک شخصیت ملی است؛ پس اموالش هم جزء اموال عمومی است و اگر در مقابل به چپاول رفتنش مقاومتی شود یا اگر خانواده نظراتش را در کنار صد‌ها اظهارنظر دیگر بیان کند، شهید را به انحصار خود درآورده است. از قضای روزگار، برخلاف ایشان که به مدیری در بنیاد روایت فتح برخورده‌اند که تمام منابع آرشیوی را در اختیارشان قرار داده و با سازمانی کار می‌کنند که محاسبه منابع مالی‌اش از تصور من دانش‌آموخته ریاضی خارج است، ما به مدیرانی برخورده‌ایم که از هیچ اقدامی برای غصب حقوق قانونی‌مان فروگذار نکرده‌اند. نمی‌دانم، شاید دلیلش این است که می‌خواهیم به حقوق خودمان قناعت کنیم و دست گدایی به سوی نهاد‌هایی که به همه منابع دسترسی دارند، دراز نکنیم. بله، همین است. اشکال از خود ماست و زبانم لال، اشکال از شهید آوینی است که به ما آزادگی آموخته.... و، اما درباره اولین قسمت مستند آقا مرتضی. یادداشت بنده روی خبرگزاری‌ها به‌سهولت در دسترس است و من فکر می‌کردم ایشان به‌عنوان کارگردان، دست‌کم تفاوت بین خلاف واقع بودن صحبت‌های اطرافیان یک شخصیت را با چسباندن تکه پاره‌هایی از صحبت‌های آن‌ها و برساختن یک شخصیت خلاف واقع می‌دانند. البته پرداخت ایشان به حد ساخت شخصیت نمی‌رسد و محصول کارشان جز کاریکاتوری مبتذل نیست. در آخر برخلاف اصول بی‌اخلاقی انحصارطلبانه همیشگی‌ام (نمی‌دانم چه شده، شاید تحت تأثیر اصول اخلاقی شهید آوینی است که زمانی می‌شناختمش و در ایام شهادتش در من نفوذ کرده)، از کارگردان محترم اجازه می‌خواهم قطعه‌ای را که در مستندشان از کتاب همسرم نقل‌قول کرده‌اند، بازگو کنم. با اینکه از جایی، یادم نیست کجا، شنیده‌ام که در زمان حیاتش نمی‌خواست به آن اشاره شود. البته وجدانم آسوده است و می‌دانم کارگردان محترم بهتر می‌دانند که چه مواردی جزء زندگی خصوصی همسرم محسوب می‌شود و چه موقع، به چه میزان و به چه شکل باید عمومی شود. با اجازه:

صبح دوشنبه نهم فروردین ـ برای مریم
من تو را برگزیده‌ام و، چون بغض راه بر گلویت خواهم بست. با تو خواهم زیست؛ اما با تو نخواهم مرد؛ من تو را به صلیب خواهم کشید... تو برگزیده‌ای و برگزیدگان این‌گونه می‌میرند.

bato-adv
مجله خواندنی ها