تاریخ چین شگفتانگیز و پیچیده است؛ فرهنگش هم صلحطلب تعریف شده و هم جنگطلب. چین حاصل فتوحات و فرمانروایی مجموعهای از جنگسالاران است؛ اما چین در تاریخ خود دورههای صلحآمیز و روابط تجاری فعال با همسایگانش را هم دارد. البته در همان تاریخ دورههای هم هست که چین درهای خود را به روی نفوذ دنیای خارج بسته و به یک جامعه بسته تبدیل شده است. همین تجربیات است که اساسا فرهنگ و تفکر استراتژیک چین را شکل داده است.
شرق در ادامه نوشت: قرن گذشته روزگار بسیار دشواری برای چین بوده است. اشغال کشور توسط ژاپنیها در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ و جنگ داخلی که باعث رویکارآمدن مائو زدونگ و حزب کمونیست چین در سال ۱۹۴۹ شد، دوره بسیار آشفتهای در تاریخ چین بود. نتیجه جنگ داخلی ظهور جمهوری خلق چین بود که خود آغاز دورهای دیگر از انزوای بینالمللی بود، زمانی که چین سعی داشت تا خود را احیا کند. چین تحت فرمانروایی مائو موفق شد تا تقریبا در تمامی منابع و فناوریها به خودکفایی برسد بااینحال هنوز ۲۰ تا ۳۰ سال از استانداردهای فنی مدرن عقب بود.
در پی مرگ مائو، دنگ شیائوپینگ، رهبر جدید چین، مجموعهای از اصلاحات را در پیش گرفت که چین را بهطور بنیادین دستخوش تغییر کرد. دنگ تجارت بینالمللی را تشویق کرده و از سرمایهگذاری خارجی در کشورش حمایت کرد. نتیجه این سیاست ورود خارقالعاده چین به بازارهای جهانی و اقتصاد پررونق بود. هدف اختصاصی این سیاست کسب درآمد ارزی بود که به چین اجازه میداد تا هم مدرن شود و هم استقلال بیشتری داشته باشد.
در پی مرگ دنگ در فوریه ۱۹۹۷ میلادی، جیانگ زمین در قامت رهبر جدید چین قدرت خود را همزمان با پایان پانزدهمین دوره کنگره حزب کمونیست چین در سپتامبر ۱۹۹۷ تثبیت کرد. جیانگ نزدیک به دو دهه در رأس حکومت چین قرار داشت و بهنوعی پدرخوانده حزب محسوب می شد.
تحت فرمانروایی جیانگ اگرچه اصلاحات اقتصادی ادامه پیدا کرد، اما هیچ چشماندازی برای تغییرات سیاسی وجود نداشت. نمونهای از اقدامات جیانگ که هرگونه امیدی را برای تغییرات بنیادین در چین به یأس تبدیل کرد، تشدید کنترل رسانهها بود. همچنین در این دوره فساد گسترده اداری به شکل بارزی افزایش پیدا کرد.
با رویکارآمدن هو جینتائو، بر لزوم اصلاحات در چین تأکید شد. «هو» که دموکراسی را رگ حیاتی سیستم سوسیالیستی میدانست، معتقد بود که براساس حقوق دموکراتیک، این حق مردم است که خواستهایشان را خود انتخاب کنند. او بارها اعلام کرد که مدرنیزهکردن سیستم سوسیالیستی، در گرو مردمسالاری است.
اگرچه در دوره هو جین تائو اصلاحات در چین پیشرفتهای چشمگیری داشت، اما با چرخش قدرت، رؤیای هو برای تحقق مردمسالاری به شیوه سوسیالیستیاش ناتمام ماند. با تغییر قدرت، شی جینپینگ در سال ۲۰۱۲ به مقام ریاستجمهوری چین انتخاب شد. او که اعتقادی به ادامه مسیر سیاستمداران تکنوکراتی، چون جیانگ زمین و هو جین تائو نداشت، از زمان رویکارآمدن گامبهگام در جهت تثبیت قدرت خود در حزب حرکت کرد و حتی بنا بر ادعای برخی، ترکیب کمیته مرکزی حزب کمونیست را به سود خود تغییر داد.
مخالفان شی جینپینگ عملکرد او بهویژه سیاست مشت آهنینش برای مبارزه با فساد در حزب کمونیست چین را نوعی کودتای نرم ارزیابی کرده و معتقدند که شی همواره به دنبال ایجاد حکومتی اتوکراتیک بوده است. آنها بر این باورند که شی جین پینگ از ۲۰۱۲ تاکنون تحت نام مبارزه با فساد، مخالفان خود از جمله رهبران پیشین حزب کمونیست و نزدیکانشان را یکی پس از دیگری از صحنه سیاست و قدرت بیرون رانده و بر دامنه قدرت خود افزوده است.
طرفداران شی جینپینگ در حزب کمونیست چین بر این باورند که هدف او از برداشتن محدودیتهای ناظر بر دوره زمامداری ریاستجمهوری این بوده که از افتادن قدرت سیاسی به دست تکنوکراتهایی مانند جیانگ زمین، یا کسانی مثل هو جینتائو جلوگیری کند.
ریچارد مک گرگور درباره دوران رهبری شی جینپینگ در فارنافرز نوشته: «شاید بتوان مهمترین اقدام داخلی شی را کمپین مبارزه با فساد او دانست. وسعت پاکسازی در جریان این عملیات در مخیله نمیگنجد: از اواخر سال ۲۰۱۲ که این عملیات آغاز شد، مقامات مربوطه درباره بیش از ۲.۷ میلیون مقام چینی تحقیقات کردند و بیش از ۱.۵ میلیون نفر از آنها را مجازات کردند. هفت عضو هیئت عالی، کابینه و دهها ژنرال از جمله مجازاتشدگان بودند.
دو مقام ارشد هم به مرگ محکوم شدند. حزب کمونیست چین بیش از ۹۰ میلیون نفر عضو داشت، اما پس از مستثناشدن کشاورزان، افراد مسن و بازنشسته که بهطور عمده از اشتباهات آنها چشمپوشی شد، پاکسازی، تقریبا یک نسل کامل از اعضای حزب را حذف کرد. هیچ شکی نیست که در این کمپین شماری از رقبای شی هدف گرفته شدند؛ اما گستره عملیات ورای فهرست دشمنان او بود».
میتوان گفت که در دوره زمامداری شی هیچ عاملی از زندگی سیاسی و اقتصادی چین دستنخورده باقی نمانده است. در حوزه سیاسی، حزب کمونیست چین از فناوریهای نوین سود برد و فشار مضاعفی را بر بخش خصوصی برای محدودکردن دسترسی به محتوای ممنوعه در اینترنت اعمال کرد.
در بخش اقتصادی نیز شی جینپینگ موقعیت شرکتهای دولتی را تقویت و نقش رهبری کمپینهای توسعه اقتصادی را به آنها تفویض کرد و به کمیتههای حزبی که در شرکتهای چینی حضور دارند، قدرت بیشتری بخشید. اگرچه محدودسازیهای نفوذ خارجی در چین بههیچوجه موضوع جدیدی نیست، اما این روند تحت رهبری شی گسترش یافت. الگوی مشابهی در قلمرو اقتصادی هم دنبال شد.
پکن ۲۰۱۵ بهمنظور جلوگیری از کاهش ارزش پول یوآن و سقوط ذخایر خارجیاش نظارتهای سختگیرانهای را بر توان خارجکردن ارز بهوسیله شهروندان و شرکتهای چینی به اجرا گذاشت. در همان سال دولت برنامه «ساخت چین ۲۰۲۵» را کلید زد که هدفش حمایت تمامقد از شرکتهای دولتی بود. پکن برای اطمینان از غلبه شرکتهای چینی نهتنها یارانههای کلانی برایشان فراهم کرد، بلکه درعینحال موانع گوناگونی را برای محافظت از شرکتهای چینی از رقابت آزاد در مقابل شرکتهای خارجی ایجاد کرد.
برخی ناظران بر این باورند که پکن تحت رهبری شی جینپینگ میکوشد تا نوعی ملیگرایی چینی را بسط دهد، چرخشی که نشانههای آن را در بخشهای بسیاری میتوان دید؛ برای مثال، بازگرداندن احترام به کنفوسیوس، لائوتسه و دیگر خردمندان باستان، ترمیم بعضی بناهای تاریخی از جمله معابد بودایی و تولید برنامههای تلویزیونی درباره سرداران و پادشاهان چین قدیم، همگی نشانه کوشش رهبری حزب برای نیروگرفتن از احساسات ملی مردم چین است. این کوشش در زمینههای منفی و غیرانسانی نیز دیده میشود. از جمله تشدید سرکوب قومی در منچوری، مغولستان داخلی و تبت و از همه بدتر اسارت بیش از ۱.۵ میلیون مسلمان اویغور، قرقیز، قرهپایاق و سغدی در اردوگاه کار اجباری.
رهبر چین در سیاست خارجی نیز کوشید خود را سیاستمداری مدافع جهانیسازی معرفی کند. برای مثال، او در یکی از نشستهای سازمان همکاری اقتصادی آسیا پاسیفیک در نوامبر ۲۰۱۷ اعلام کرد که «آزادسازی ضامن پیشرفت است و آنهایی که به دنبال کارشکنی در این روند هستند، ناگزیر به عقبنشینی خواهند بود». این در حالی است که به اعتقاد برخی از ناظران، یکی از عناصر متمایز زمامداری شی، ایجاد دیواری از مقررات طرحریزیشده در جهت کنترل جریانهای فکری، فرهنگی و حتی سرمایه میان چین و جامعه جهانی است.
همزمان شی جینپینگ در سیاست خارجی پا را از تعهد سنتی پکن به یک سیاست چراغخاموش فراتر گذاشت. بر همین اساس اکنون چین فعالانه در پی شکل دادن به هنجارها و نهادهای بینالمللی است و قویا حضور جهانیاش را تحمیل میکند. شی جینپینگ آشکارا در یک سخنرانی در سال ۲۰۱۴ میلادی اعلام کرد که کشورش باید بتواند زمینهای بازی بینالمللی و قوانین بازی در این زمینها را تعیین کند.
گذشته از سیاستهای جاهطلبانه منطقهای پکن در هنگکنگ و اقیانوس آرام (از جمله ساخت جزایر مصنوعی)، شاید بتوان گفت مهمترین ابتکار شی در جبهه سیاست خارجی طرح «جاده و کمربند» است که در سال ۲۰۱۳ راهاندازی شد. این طرح که قرار است جاده ابریشم باستانی را احیا کند اکنون شامل صدها پروژه میشود که قرارداد بیش از ۸۰ درصد آن با شرکتهای چینی بسته شده است. به اعتقاد ناظران، با اجرشدن این طرح نهتنها نفوذ فرهنگی و اقتصادی چین در مسیر مورد نظر توسعه خواهد یافت، بلکه فرصتی را برای پیشبرد اهداف نظامی پکن فراهم خواهد کرد.
پکن همچنین اعلام کرده دادگاههای ویژه حکمیت برای پروژههای جاده و کمربند ایجاد خواهد شد؛ بنابراین بهواسطه این طرح نظام حقوقی جایگزینی براساس قوانین چینی ترویج و حمایت میشود. در واقع، چین به نحو فزایندهای در پی صدور ارزشهای سیاسی خود به سراسر جهان است.
به نظر میرسد گفتمان جدید پکن در عرصه بینالملل هدف دیگری نیز دارد، هموارکردن مسیر برای پیش بردن جمهوری خلق در مسیر رهبری جهانی، امری که سیاستمداران آمریکایی و اروپایی را بهشدت نگران کرده است.
دستگاه تبلیغاتی پکن در سالهای اخیر مرتبا از چین بهعنوان یکی از بنیانگذاران سازمان ملل متحد یاد میکند. پکن بر این حقیقت که هیئت دیپلماتیک چینی در پیریزی سازمان ملل متحد و نوشتن منشور آن نقش مهمی بر عهده داشتند، مانور میدهد و تأکید دارد که پکن در شکلدادن به توافق برتون وودز، یعنی ایجاد نظم مالی جهانی، شرکت داشته است. پکن اصرار دارد که چین بهعنوان یکی از پنج عضو دائم شورای امنیت، با حق وتو و یکی از رهبران اردوگاه متفقین در جنگ جهانی دوم، از ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۹ میلادی، در شکلدادن به نظم نوین جهانی، شرکت فعال داشته و این روند قرار است توسعه پیدا کند.
با ظهور چین بهعنوان قدرتی جهانی، تضاد منافع حال و آینده در عرصه بینالمللی، بیش از پیش مورد توجه ایالات متحده و متحدان اروپاییاش قرار گرفته است. حال غرب تلاش میکند تا گسترش نفوذ چین در جامعه جهانی را کنترل کند، تلاشی که کمی دیرهنگام به نظر میرسد.
اکنون در کنار جنگ تجاری و مخالفت با سیاستهای داخلی و منطقهای چین، آنچه تقابل جامعه جهانی با پکن را تشدید کرده، شیوع ویروس کروناست که مبدأ آن شهر ووهان چین گزارش شده است. این واقعیت که حکومت تحت فرمانروایی شی جینپینگ در مواجهه با فوریتهای بهداشت و درمان عمومی که به اطلاعرسانی به موقع، شفاف و دقیق نیاز دارد، ضعیف عمل کرده، همهگیری کرونا را به یکی از چالشهای دولت شی تبدیل کرده است. همین حالا بسیاری از رهبران جهان چین را عامل بحران همهگیری و مشکلات اقتصادی ناشی از آن میدانند؛ اما این بحران یک روی دیگر هم (برای چین) دارد. پکن در کنار طرح جاده و کمربند، اکنون با استفاده از همهگیری کرونا تلاش میکند نفوذ خود را در چهار گوشه جهان تحکیم کند.
نشریه آتلانتیک بهتازگی با اشاره به تشدید حضور شرکتهای چینی در اروپا نوشته: «تور خرید چینیها در قاره سبز بهشدت اتحادیه اروپا را نگران کرده است؛ بهطوریکه اعضای دولت آلمان توافق کردهاند که برای محافظت از شرکتهای داخلی در مقابل تصاحب توسط سرمایهگذاران غیراروپایی بهویژه چینیها قوانینی وضع کنند. اتحادیه اروپا هم در حال طراحی بسته حمایت از شرکتها در برابر تبعات شیوع ویروس کروناست. واقعیت این است که چین از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بزرگترین رقیب آمریکا و اروپا در آینده خواهد بود.
چین یک رقیب استراتژیک برای اروپاست که میخواهد قدرتش را گسترش دهد و جایگزین ایالات متحده بهعنوان یک قدرت پیشرو باشد. در شرایط امروز نیز که بحران ویروس کرونا سرنوشت اروپا را تغییر داده، چین سعی دارد با استفاده از این آب گلآلود هرچه سریعتر خواستههای خود را جامعه عمل بپوشاند. به دلیل کرونا فقدان همبستگی در اتحادیه اروپا به چشم میخورد و با خرید شرکتهای اروپایی توسط چین، قدرت پکن بیش از پیش افزایش پیدا میکند. وضعیت اقتصاد جهانی در دوران پساکرونا مبهم است، ولی از نقش چین و خیز این کشور برای اثرگذاری بیشتر بر اقتصاد جهانی نمیتوان بهسادگی گذر کرد».