بعد از موفقیت سال گذشته فیلم «انگل» و سیاستهای جدید اسکار شانس فیلم «میناری» از آسیای شرقی برای حضور در رقابتهای اسکار زیاد است. فیلم برداشتی آزاد از زندگی خود کارگردان به عنوان یک مهاجر است و داستان خانوادهای کرهای را در دهه ۸۰ میلادی روایت میکند که به آمریکا آمدهاند و با مشاغل پیشپاافتادهای در فقر روزگار میگذرانند.
اسکار امسال به جای هفته اول اسفندماه به خاطر شیوع کرونا قرار است هفته اول اردیبهشت ماه برگزار شود و درنتیجه به نظر میرسد فیلمهایی که تا آخر ماه ژانویه اکران شوند هم فرصت حضور در مراسم اسکار را خواهند داشت. برعکس سالهای قبل که تاریخها مشخص بود و فیلمهایی فرصت حضور در اسکار را داشتند که تا پایان دسامبر در سینماها به نمایش درمیآمدند.
روزنامه هفتصبح در ادامه نوشت: از طرف دیگر فصل اهدای جوایز توسط حلقههای منتقدان آغاز شده است و درنتیجه با دقت بیشتری میشود درباره فیلمهایی که احتمالا امسال در بخش بهترین فیلم اسکار نامزد میشوند پیشبینی کرد. حالا دیگر فهرست را میشود به چیزی حدود ۲۰ فیلم محدود کرد. امسال جدال اصلی میان نتفلیکس است و فیلم «سرزمین آوارهها» ساخته کلوئی ژائو از کمپانی سرچ لایت.
بعد از حضور قدرتمند دو سال پیش نتفلیکس با «روما» امسال این شبکه استریمی حداقل سه فیلم قابل توجه دارد که هر سه شانس حضور در میان نامزدهای بهترین فیلم اسکار و بخشهای دیگر را دارند: «دادگاه شیکاگو ۷»، «ما رینی بلک باتم» و «منک». به جز این چهار فیلم سینما سال گذشته اثر خوب کم نداشته است و برای اینکه این فهرست را به ۱۰فیلم محدود کنیم آثاری، چون «۵ همخون» (که اتفاقا با توجه به قوانین سالهای اخیر اسکار برای توجه به رنگینپوستها اثر مهمی است به جز اینکه جزو بهترین فیلمهای کارنامه اسپایک لی است) یا فیلم مستقل «صدای فلز» یا فیلم تحسینشده «اولین گاو» کلی رایکارد را که در مجامع هنری بسیار تحسینشده کنار گذاشتیم.
متاسفانه برای طرفداران نولان حتی در لیست دوم و سوم هم نامی از «انگاشته» به چشم نمیخورد. این فهرست ۱۰فیلم اولی است که به عقیده منتقدان ورایتی از بخت بیشتری برای حضور در جمع نامزدهای اسکار بهترین فیلم سال ۲۰۲۰ برخوردارند.
فیلم که در جشنوارههای تورنتو و ونیز مورد تحسین قرار گرفت داستان زنی است که اموالش را در رکود بزرگ اقتصادی آمریکا از دست داده و پس از آن رهسپار سفری به سوی غرب آمریکا میشود. او در یک ماشین ون روزگار میگذراند. فیلم اقتباسی از یک کتاب غیرداستانی و مستند به همین نام است. کلویی ژائو کارگردان چینی فیلم «سرزمین آوارهها» را با ساختن فیلمهایی مثل «سوارکار» و البته فیلم ابرقهرمانی «جاودانگان» مارول میشناسیم. این اولینبار است که ژائو با یک بازیگر شناختهشده همکاری کرده و بازی فرانسیس مکدورمند که چند سال پیش برای بازی در فیلم «سه بیلبورد خارج از ابینگ میزوری» برنده جایزه اسکار شد جزو نقاط قوت فیلم است و امکان دارد دومین جایزه اسکار او را برایش به ارمغان بیاورد.
منتقد ایندیوایر درباره فیلم مینویسد: «فیلم «سرزمین آوارهها» از آن دست آثاری است که میتوانست فیلم بدی از کار دربیاید. با وجود فرانسیس مکدورمند در نقش اصلی و استفاده از خانهبهدوشهای واقعی در اطراف او فیلم میتوانست به ارضای فانتزیهای سطح پایین بپردازد یا اسیر فخرفروشیهایی غیرضروری شود. اما به جای اینها کلویی ژائو با بازیگر اصلی و اطرافیان او یک ترکیب جادویی تولید کرده که قادر است اندیشههایی عمیق را در رابطه با رهاکردن جامعه به حال خود بازتاب دهد.»
آرون سورکین درام سیاسی «دادگاه شیکاگو ۷» را سال ۲۰۰۷ نوشت و قرار بود استیون اسپیلبرگ آن را بسازد، اما آن سال با توجه به اعتصاب انجمن فیلمنامهنویسان کار متوقف ماند. اسپیلبرگ بعد از آن سراغ پروژههای دیگری رفت و آرون سورکین هم اولین فیلمش یعنی «بازی مالی» را ساخت. بعد از اینکه اسپیلبرگ «بازی مالی» را دید به این نتیجه رسید که احتمالا خود سورکین گزینه مناسبی برای کارگردانی فیلم «دادگاه شیکاگو ۷» است.
این درام که براساس یک داستان واقعی ساخته شده جریان محاکمه هفت نفری است که در جریان اعتراضات ضد جنگ ویتنام دستگیر شدهاند. این اعتراضات سال ۱۹۶۸ در همایش دموکراتها در شیکاگو برگزار شد. در فلاشبکهای فیلم صحنههایی از تظاهرات را میبینیم، اما عمده فیلم به جریان محاکمه ناعادلانه این هفت نفر برمیگردد به علاوه بابی سیلز که عضور گروه پلنگهای سیاه بود و به زور میخواستند او را به این پرونده بچسبانند در حالی که او فقط ۲۴ ساعت در شیکاگو بود و در دادگاه هم او را تقریبا شکنجه دادند. از آن فیلمهایی که اعضای دموکرات آکادمی اسکار از دیدنش لذت میبرند و البته سورکین همیشه قصهگوی خوبی بوده و اینجا بازی ساشا بارون کوهن هم به کمکش آمده تا روایتش را پرانرژی پیش ببرد.
بعد از موفقیت سال گذشته فیلم «انگل» و سیاستهای جدید اسکار شانس فیلم «میناری» از آسیای شرقی برای حضور در رقابتهای اسکار زیاد است. فیلم برداشتی آزاد از زندگی خود کارگردان به عنوان یک مهاجر است و داستان خانوادهای کرهای را در دهه ۸۰ میلادی روایت میکند که به آمریکا آمدهاند و با مشاغل پیشپاافتادهای در فقر روزگار میگذرانند و سرانجام تصمیم میگیرند به آرکانزاس مهاجرت کنند تا در آنجا یک مزرعه را آباد کنند. این جابهجایی منجر به چالشهایی هم میان اعضای خانواده میشود و هم آنها را با چالشهای بیرونی مواجه میکند.
منتقدان میناری را اثری با حال و هوای گرم و صمیمی ارزیابی کردهاند که تاثیرگذاریاش تدریجی و آهسته است، اما در نهایت مخاطب را عمیقا درگیر میکند. داستان فیلم نیز به دلیل پرداختن به تجربه مهاجران آسیایی-آمریکایی و همچنین پرهیز از رویکرد کلیشهای و بیش از حد ملودراماتیک تحسین شده است. فیلمهای قبلی این کارگردان چندان موفقیتی کسب نکرده بودند و این اولین فیلم چونگ است که با تحسین منتقدان مواجه میشود و در گیشه هم بد عمل نکرده است.
یک فیلم بیوگرافیک درجه یک از دیوید فینچر درباره هرمان منکیهویچ فیلمنامهنویس پرکار هالیوود در دهه ۲۰ و ۳۰ که یکبار در زندگیاش برای نوشتن فیلمنامه «همشهری کین» در کنار اورسن ولز نامزد جایزه اسکار شد و این جایزه را هم از آن خودش کرد.
فیلم به روشی سیاهوسفید ساخته شده و زوایای دوربین و شیوه نگاهش به شخصیتها و روابط از قضا یادآور خود فیلم «همشهری کین» است. حالا دیگر همه میدانند که منکیهویچ برای نوشتن کاراکتر چارلز فاستر کین از روی ویلیام رندولف هرست، سیاستمدار و تاجر و ناشر روزنامه قدرتمند آن زمان الهام گرفته بود. فیلم نشان میدهد که میان منکیهویچ و هرست چه رابطهای وجود داشته و چه اتفاقاتی دستبهدست هم میدهند تا منک فیلمنامه «همشهری کین» را بنویسد.
این وسط فیلم درباره قدرت استودیوهای هالیوودی و نقش لویی بی. مایر مدیر کمپانی متروگلدوین مایر در سر کار آوردن یک فرماندار جمهوریخواه در کالیفرنیا هم صحبت میکند و البته در سکانسهای پایانی نقش ولز را در نوشتن فیلمنامه «همشهری کین» کمرنگ جلوه میدهد. «منک» یک اثر سینمایی تمام عیار درباره سینما و پشتپرده آن است. فیلمنامه فیلم را پدر دیوید فینچر نوشته است.
فیلمنامه این اثر را کمپ پاورز بر اساس یکی از نمایشنامههای خودش نوشته. شبی در میامی را رجینا کینگ بهعنوان اولین اثر سینماییاش کارگردانی کرده است. فیلم روایت ملاقاتی است که در واقعیت رخ داده؛ ملاقات میان مالکوم ایکس (فعال سیاهپوست حقوق آفریقاییآمریکاییها)، محمد علی کلی (بوکسور حرفهای سنگینوزن)، جیم براون (پیشکسوت فوتبال و هنرپیشه آمریکایی) و سم کوک (موسیقیدان مشهور) سال ۱۹۶۴ در یکی از اتاقهای هتلی در میامی تا برد غافلگیرکننده محمد علی در برابر سانی لیستون را جشن بگیرند.
رجینا کینگ کارگردان یک شب در میامی پیش از این بهعنوان بازیگر شناخته میشد و برای فیلم «اگر خیابان بیل میتوانست حرف بزند» برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن شده است. به لحاظ کارگردانی رجینا کینگ کار سختی در پیش داشته، چون باید با شخصیتهای مهم و شناختهشده زیادی چالش میکرده و در عین حال یک نوع واقعگرایی عاطفی هم برای انتقال به مخاطب ایجاد میکرده است.
فیلمی که میگویند قرار است یک اسکار دیگر برای آنتونی هاپکینز به ارمغان بیاورد. هاپکینز نقش مردی ۸۰ ساله به نام آنتونی را برعهده دارد؛ مردی مغرور که با وجود افزایش سن و نیاز فزایندهای که به کمک دخترش دارد یاری او را پس میزند. آنتونی به تدریج مرزهای میان واقعیت و خیال را گم میکند. حضور هاپکینز در این فیلم و ایفای نقش آنتونی یکی از بهترین کارهای او ظرف سالهای اخیر است.
میشود بدون اغراق ادعا کرد که آنتونی هاپکینز تکتک صحنهها و لحظههای فیلم را عمیقا به تصاحب خود درآورده. این اولین فیلم نمایشنامهنویس محبوب و مشهور فرانسوی فلوریان زلر است که در ایران هم چندبار نمایشهایی براساس نوشتههای او اجراهای موفقی داشتهاند و فیلم «پدر» هم اقتباسی از یکی از نمایشنامههای خودش است. نقش اولیویا کولمن هم پیچیدگیهای زیادی دارد. دختری که بارها و بارها تا آستانه فروپاشی حرکت میکند، اما با هوشیاری کولمن نقش هرگز به سمت یک بازی یکنواخت نمیرود و در آن اغراق و زیادهروی هم به چشم نمیخورد.
فیلم داستان ما رینی یکی از افسانههای سبک موسیقی بلوز است. زنی با دندانهای سرتاسر طلا و شخصیتی کاریزماتیک. یک روز از سال ۱۹۲۷ در شیکاگو که اعضای گروه در یک استودیوی ضبط منتظر ستاره نمایش یعنی ما رینی هستند. با گذشت زمان، مردان در انتظار، خاطرات زیادی را به یاد میآورند و با هم با غرور به اشتراک میگذارند، بهخصوص نوازنده شیپور لوی (بوزمن) که با گستاخی و وقاحت درباره گذشته دردناکش دروغ میگوید.
حتی وقتی ما رینی از راه میرسد، شرایط آرام نمیشود. ما رینی وارد نبردی برای دفاع از هنرش در مقابل کارگردان و تهیهکننده سفیدپوستش میشود. تنشها به مرور افزایش مییابد. «بلک باتم ما رینی» بابت پرداختن به یک اسطوره موسیقی بلوز، توجه دقیق به فرهنگ سیاهپوستان و بازیهای درگیرکننده بهویژه آخرین نقشآفرینی بوزمن مورد تمجید گسترده منتقدان قرار گرفته است.
فیلمی تاریخی و بیوگرافیک که داستان آن مربوط به اواخر دهه ۶۰ میلادی است و ماجرای ویلیام اونیل مجرمی که برای کم شدن محکومیتش حاضر به خبرچینی برای اف. بی. آی میشود تا گروه مبارزه با تبعیض نژادی پلنگ سیاه را زمین بزند و به خصوص فرد همپتون رهبر گروه را به دردسر بیاندازد. هنوز اطلاعات چندانی از واکنش منتقدان در دسترس نیست و فیلم هم ماه آینده اکران میشود، اما شنیده میشود جزو آثار قابل توجه امسال است.
آخرین همکاری پل گرینگراس و تام هنکس منجر به فیلم تماشایی «کاپیتان فیلیپس» شد که توانست نامزدی اسکار بهترین فیلم را هم به دست بیاورد. «اخبار جهان» یک درام وسترن اقتباسی است درباره یک کهنهسرباز جنگ داخلی آمریکا که موافقت میکند یک دختر نوجوان را به دست بستگانش برساند.
آنها برای رسیدن به مقصد و جایی که بتوان نام خانه روی آن گذاشت باید با هم صدها کیلومتر سفر کنند و با مخاطرات بسیاری روبهرو شوند. منتقدان معتقدند رابطه میان مرد میانسال و دختر نوجوان خیلی خوب و پخته از کار درآمده و هم از بازی تام هنکس و هم هلنا زنگل ۱۲ ساله ابراز رضایت کردهاند.
فیلم نگاه عمیق و صمیمانهای دارد و برخلاف بیشتر آثار پل گرینگراس اینجا از آن اکشن پرسروصدا خبری نیست و داستان به آرامی و با تعلیق زیاد روایت میشود.
کمدی سیاهی که اولین فیلم بلند داستانی فنل است. فیلم داستان زن جوانی را روایت میکند که بر اثر یک واقعه تراژیک که در گذشته برای دوستش رخ داده دچار آسیب روحی شده و به همین دلیل از کسانی که بر سر راهش قرار میگیرند انتقام میگیرد. زن به تدریج خشمش را به سوی کسانی هدایت میکند که عاملین واقعی آن رخداد بودهاند و همین موضوع به داستان جهت تازهای میدهد. فیلمی که به عنوان اولین اثر کارگردانش کار قابل توجهی است. در ضمن بو برنهام دو سال پیش با کارگردانی فیلم مستقل «کلاس هشتم» مورد توجه منتقدان قرار گرفت و حالا جلوی دوربین فنل رفته است.