یک ماه مانده به شروع کار جو بایدن در کاخ سفید، شرکای امریکا در غرب، که در چهار سال گذشته، تلخزبانیها و تهدیدهای دونالد ترامپ را چشیدهاند، چشمانتظار بازگشت دوران همکاریهای گسترده میان قاره اروپا و ایالات متحده امریکا هستند.
اعتماد در ادامه نوشت: ولفگانگ ایسینجر، دیپلمات ارشد آلمانی که از سال ۲۰۰۸ ریاست کنفرانس مهم امنیتی مونیخ را بر عهده دارد و پیش از این سفیر آلمان در بریتانیا و ایالات متحده امریکا بوده است، اعتقاد دارد که هر چند پیشبینی میشود بعد از یک دوره پرچالش در روابط دو سوی اقیانوس اطلس، چشمانداز بهبود روابط میان امریکا و اروپا وجود دارد، اما آسیب شدیدی به اعتماد اروپاییها به تعهد امریکا به همکاریها وارد شده است که به نظر نمیرسد به سادگی قابل ترمیم و بازسازی باشد.
ایسینجر به تازگی کتابی با عنوان «جهان در مخاطره: آلمان و اروپا در آستانه دوران بلاتکلیفی» در مورد آینده غرب، توازن قدرت جهان و روابط دو سوی اقیانوس اطلس و آثار آن بر اروپا و آلمان منتشر کرده است. یان برمر، استاد دانشگاه استنفورد و موسس اندیشکده گروه اوراسیا (Eurasia Group) در مصاحبهای با این دیپلمات برجسته آلمان، نظر او را در مورد آینده روابط اروپا با امریکا، افزایش نفوذ چین در قاره سبز و آینده اتحادیه اروپا در برابر چالشهایی همچون پوپولیسم جویا شده است.
در ادامه متن ترجمه شده مصاحبه یان برمر، استاد دانشگاه استنفورد و ولفگانگ ایسینجر، رییس کنفرانس امنیتی مونیخ را که در پایگاه خبری GZERO منتشر شده است، مطالعه میکنید.
شما جزو نخستین کسانی بودید که پیروزی جو بایدن و کامالا هریس در انتخابات امریکا را رسما به آن دو تبریک گفتید و از آن دو برای شرکت در کنفرانس امنیتی مونیخ دعوت کردید. البته جو بایدن، دهههاست که در این کنفرانس شرکت میکند. تا چه حدی تصوری میکنید که دولت جدید باعث تحول در میزان اعتماد و بیاعتمادی موجود اروپاییها به واشنگتن شود؟
من تصور میکنم که فرصت بسیار بزرگ و فوقالعادهای وجود دارد که آماده بهرهبرداری است. متاسفانه در طول سالهای گذشته در همکاریهای دو سوی اقیانوس اطلس، اعتماد از دست رفته زیادی انباشته شده است. به اعتقاد من هیچ کس به اندازه بایدن برای استفاده از فرصت بالقوه پیش رو، تواناتر نیست. او روابط شخصی بسیار قوی با رهبران اروپایی دارد. نمیتوانم تصور کنم کسی بهتر از او بتواند مساله اعتماد میان اروپا و امریکا را حل کند. در عین حال من تصور میکنم که تعدادی مسائل فوری و دم دستی وجود دارد که به سرعت میتواند برای بهبود اعتماد میان طرفین اجرایی شود.
این اقدامات شامل اقدامات نمادین و برخی اقدامات بنیادین هستند که عملی کردن آنها برای بهبود شرایط چندان زمان و تلاش لازم ندارد. فکر کنم یکی از اقدامات مهم میتواند بازگشت ایالات متحده امریکا به پیمان آب و هوایی پاریس باشد که اجازه میدهد در آینده همکاری گستردهتری در حوزه آب و هوا و محیط زیست میان دو طرف انجام شود. من تصور میکنم که چنین اقدامی میتواند یک تحول جدی در نگاه کنونی اروپاییها به امریکا ایجاد کند.
حتی در الفاظ هم باعث خرسندی ما اروپاییها میشود که رییسجمهور امریکا از ما با عنوان متخاصم یاد نکند، بلکه ما را شریک خطاب کند، هر چند که ممکن است این شریک گاهی شریکی سختگیر، گاهی باعث ناراحتی و گاهی هم یک شریک خوب باشد.
فکر میکنید در پی تحلیف بایدن به مقام ریاستجمهوری شاهد یک ماه عسل میان امریکا و اروپا باشیم؟
معتقدم که بله! اما شخصا به همه دوستان آلمانی و اروپاییام میگویم که چندان انتظاری نداشته باشند. اروپاییها نباید منتظر بمانند و دست روی دست بگذارند که بایدن و دولتش به شکل خودکار همه گامهای مثبت را به سمت اروپا بردارند. ما هم باید به سمت ایالات متحده گام برداریم. ما هم باید در مورد سهم برابر از هزینه بحث کنیم، باید پیشنهادهایی در مورد بهبود وضع تجارت و نحوه مواجهه با چین و خیلی چیزهای دیگر روی میز بگذاریم.
نباید منفعل باشیم و منتظر باشیم که ایالات متحده و جو بایدن، دنبال ما بیاید. ما باید به واشنگتن برویم و پیشنهادهایمان در مورد همکاریهای جامع را به بحث بگذاریم.
باید یک موضوع را مورد اشاره قرار دهم. یک مساله در چهار سال گذشته به شکل بنیادین تغییر کرده است و اصلاح آن بسیار مشکل خواهد بود. برای پنج، شش یا حتی ۷ دهه گذشته، سیاستگذاران اروپایی اعتقاد راسخ داشتند که ایالات متحده در اروپا حضور خواهد داشت و بخشی از قدرت قاره اروپا خواهد بود و چتر حمایتی خود را، چه چتر امنیتی و چه چتر هستهای، بر فراز اروپا میگستراند و این رویکرد تا ابد استمرار خواهد داشت.
چهار سال دولت ترامپ تردیدهای جدی در این رویکرد ایجاد کرد. چنین تردیدی هرگز به صورت کامل برطرف نخواهد شد. چون اروپاییها ابله نیستند، بله امروز ممکن است یک دوره ماه عسل با بایدن شکل بگیرد، اما آیا تضمینی وجود دارد که چهار سال دیگر رایدهندگان امریکایی یک رییسجمهور دیگر مشابه دونالد ترامپ را انتخاب نکنند و ما دوباره به همان نقطه قبل برگردیم، جایی که دیگر خبری از پیمان آب و هوایی نیست، خبری از برجام نیست و دیگر همکاریهای امنیتی به شکل دائم انجام نمیشود. تردید نسبت به قابل اتکا بودن اتحاد با امریکا به سادگی قابل برطرف کردن نیست.
هر دولتی به جز بایدن هم برای برطرف کردن این تردید با مشکل مواجه خواهد شد. این یک خاطره تازه در ذهن اروپاییها هست و سیاستگذاران اروپایی به این فکر میکنند که آیا میتوان واقعا آینده خودمان را به خواست و اراده ۴۰ یا ۵۰ هزار رایدهنده در ایالتهایی مانند جورجیا یا آریزونا پیوند بدهیم؟ این سختترین مسوولیت بایدن در قبال اروپاست و عمدهترین تفاوت در روابط دو سوی اقیانوس اطلس، نسبت به دهههای گذشته است.
واقعا آیا ترامپ تا این حد به رابطه آسیب رسانده است؟ میدانم که او حرفهایی زد که خیلی خصمانه به نظر میرسید، کارهایی هم کرد، مثلا تعدادی از نیروهای امریکایی را از آلمان خارج کرد و نیروهایش در لهستان را بیشتر کرد. سوال این است که چقدر از اینها حرف و شعار بدون عمل بود؟
سیاست و روابط بینالملل، همیشه با اهدافی مانند پول و همکاری نظامی و ضمانتهای امنیتی و تجارت بوده است، اما حقیقت این است که نمادها هم در این حوزه اهمیت والایی دارند. از دید یک آلمانی اگر بگویم، امریکا فقط یک شریک نیست، کاخ سفید در دوران پساجنگ جهانی دوم منطق و ارزشهایی را به ما ارایه داد که ما آن را با نام عمومی «غرب» میشناسیم.
امریکا برای ما رهبر غرب و نماینده ارزشهای غربی همچون ارزش انسانیت و حقوق بشر و ... بود و امیدوارم که دوباره به این جایگاه بازگردد. راستش را بخواهید در دیدگاه بسیاری از هموطنان من امریکا توانایی رهبریاش را از دست داده است.
اگر نظرخواهیهای اخیر در آلمان و دیگر نقاط اروپا را نگاه کنی، میبینی که نتایج این نظرسنجیها واقعا منفی است. من تصور میکنم دیدگاه اروپاییها قابل ترمیم است، ترمیم خواهد شد و رویکردها به سرعت تغییر خواهد کرد، اما روابط ما در هر صورت به صورت بنیادین تاثیر پذیرفته است. قطعا خیلی مسائل عمیق و بنیادی هستند که همچنان پابرجا ماندهاند، اما نمادها و سمبلها هم اهمیت زیادی دارند.
تغییر بزرگ دیگری که در سالهای گذشته رخ داده است، افزایش نقش و نفوذ چین در قاره اروپا به ویژه در شرق و جنوب اروپا است. مسالهای که شاید ۲۰ سال پیش اساسا مطرح نبود، اما حالا به یک موضوع بحث مستمر تبدیل شده است. تصور میکنم که این مساله با انتخاب جو بایدن، تغییری پیدا نکند. فکر میکنید افزایش نفوذ چین در اروپا تا چه اندازه جهتگیری استراتژیک اروپا و آینده این قاره را تحت تاثیر قرار دهد؟
برای دههها، ما در اروپا چین را به عنوان یک بازار تلقی میکردیم، در آلمان همواره چین را کشوری میدانستیم که میتوانیم در آن تعداد بسیار بسیار زیادی مرسدس بنز، بیامو و فولکس واگن بفروشیم.
در چند سال گذشته کمکم در حال نتیجهگیری هستیم که اگر میخواهیم از روابطمان با چین دفاع کنیم، باید مسائلی مانند حقوق بشر، مسائل مرتبط با مالکیت معنوی و کپیرایت، مسائل امنیتی را در نظر بگیریم و از همه مهمتر اینکه باید بتوانیم با همکاری ایالات متحده امریکا در مقابل این مسائل راهحلی پیدا کنیم. در اروپا هم علاقه و هم اراده این وجود دارد که در مورد چین با امریکا هماهنگی و همکاری انجام شود.
واقعیت این است که ما هنوز به یک جمعبندی واحد نرسیدهایم که بتوان به آن «استراتژی اتحادیه اروپا در برابر چین» گفت. قطعا استراتژی فرانسه در مورد چین وجود دارد، تا حدی استراتژی آلمان در مورد چین وجود دارد، شاید ایتالیاییها و بریتانیاییها هم استراتژی تعریف کردهباشند، اما هنوز به یک اجماع نرسیدهایم، یک جمعبندی که بتوانیم برای شرکای امریکاییمان بفرستیم و بگوییم که این رویکرد ما نسبت به چین است و از آنها مشورت بخواهیم تا واشنگتن به ما بگوید چه جایی با هم اختلاف نظر داریم، چه جایی میتوانیم ابتکارهای مشترک به کار ببریم و چه همکاریهایی در برابر چین وجود دارد.
فکر میکنید رویکرد امریکا نسبت به چین خیلی افراطی است یا اینکه رویکرد اروپا نسبت به چین تفریطی است؟ اعتقاد شخصی شما چیست؟
در مورد چین من شخصا چند امتیاز مثبت به دولت ترامپ میدهم. چرا که ترامپ با اتخاذ رویکرد تقابلی با چین باعث نوعی بیدارباش در اروپا شد. اروپاییها به این فکر افتادند که شاید منطق ترامپ درست است، شاید ما هم باید راهبردیتر به موضوع چین فکر کنیم نه اینکه فقط رابطه با چین را در قالب موضوع تجارت و سرمایهگذاری ارزیابی کنیم.
اگر اروپا و امریکا در کنار هم در این قضیه وارد شوند، بیش از ۴۰ درصد از اقتصاد جهان را نمایندگی میکنند. در شرایطی که اتحاد وجود داشتهباشد، واقعا چینیها نمیتوانند قدرت ما را نادیده بگیرند. من چندان بدبین نیستم که بتوانیم مساله چین را به یک دستور کار ایجابی و مثبت در همکاریهای دو سوی اقیانوس اطلس تبدیل کنیم.
فکر نمیکنید که اتحادیه اروپا زیادی بزرگ شده باشد؟ تورم اتحادیه باعث نشده است که تا امکان ایجاد هماهنگی و اجماع از دست برود و حتی موجودیت اتحادیه به دلیل اضافه شدن کشورهایی که عملا قابلیت انضمام به اتحادیه نداشتند، زیر سوال رفته است؟
ببینید وقتی کشورهایی مانند لهستان، مجارستان و جمهوری چک و بعد از آنها بلغارستان و رومانی و کشورهای کرانه بالتیک نزد ما آمدند، به ناتو مراجعه کردند به ایالات متحده مراجعه کردند و گفتند که ما میخواهیم به بخشی از سازمان و اتحادیه شما تبدیل شویم. ما میخواهیم از همان امنیتی که بقیه کشورهای عضو برخوردارند، همان شرایطی که آلمان شرقی ثابت از آن بهرهمند شده است، بهرهمند شویم و عملا پیشنهاد دادند که به غرب بپیوندند. چگونه میتوانستیم به آنها «نه» بگوییم؟ چه توجیهی برای جواب منفی وجود داشت؟ ضمیمه شدن این کشورها که همسایه مستقیم ما هستند و اضافه کردن آنها به ناتو و اتحادیه اروپا، یک اقدام درست بود.
اگر به دهه ۹۰ برگردیم میبینیم که همه این کشورها عمیقا خواستار پیوستن به غرب بودند. چیزی که در نزدیک به ۱۰ سال گذشته شاهد بودیم، ایجاد تحولاتی در ایالات متحده امریکا بود که ابتدا در جنبش تیپارتی رخ داد و بعد در تغییرات حزب جمهوریخواه نمود پیدا کرد و نهایتا به پیروزی ۴ سال پیش دونالد ترامپ منجر شد، همزمان در فرانسه با رشد محبوبیت مارین لوپن مواجه شدیم، حتی در آلمان هم استقبال از حزب راستگرایی که از آن با عنوان afd یاد میکنیم بیشتر شد که در بخشهایی از آلمان بین ۱۰ تا ۱۵ درصد و گاهی حتی ۲۰ درصد از آرای را از آن خود کرد.
لهستان و مجارستان تنها کشورهایی نیستند که با رشد جنبشهای عوامگرا و پوپولیست مواجه شدهاند و حتی تنها کشورهایی نیستند که احزاب پوپولیست در آنها قدرت را در اختیار گرفتهاند. من تصور میکنم که ارزشهای اتحاد اروپا و ایده تعاون جمعی، نهایتا پیروز خواهند شد و تصور میکنم که ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان، قرار نیست برای همیشه نخستوزیر این کشور باقی بماند. در مجارستان انتخابات برگزار میشود، در لهستان هم تغییراتی رخ خواهد داد.
من طرفدار بیرون انداختن این کشورها از اتحادیه اروپا، به این دلیل که ممکن است اختلاف نظرهایی در مورد حاکمیت قانون یا استقلال قوه قضاییه داشتهباشند، نیستم. من معتقدم که باید رویکردی راهبردی در پیش بگیریم، شکیبایی داشتهباشیم، روی آنها فشار بگذاریم و به رایدهندگان در لهستان و مجارستان نشان بدهیم که راههای بهتری وجود دارد و یک راهحل اروپایی وجود دارد. در این کشورها اپوزیسیون قدرتمند و فعال وجود دارد.
من امیدم را از دست ندادهام و راستش را بخواهید بسیار خوشبین هستم که این بحران درون اتحادیه اروپا حل خواهد شد. فراموش نکنید که چند سال پیش تحلیلگران میگفتند که اگر بریتانیاییها از اتحادیه اروپا خارج شوند، حکم مرگ اتحادیه صادر شده است.
الان حتی میتوانید ادعا کنید که خلاف این پیشبینی درست بود...
اروپا الان در واقع از لحاظ حاکمیت، تواناییها و دسترسی مالیاش وضعیت بسیار بهتری نسبت به پنج، ۱۰ یا ۱۵ سال گذشته دارد. فراموش نکنید، همین سال گذشته در پی شیوع جهانی بیماری کرونا، بعد از سالها بحث بدون نتیجه، در یک لحظه اتحادیه به این اجماع رسید که میتوانیم اجازه بدهیم اتحادیه زیر بار بدهی برود. این تصمیم حاکمیتی در واقع یک فصل جدید در تاریخ همکاریهای اروپا بود. بهرغم برگزیت، بهرغم چالشهایی که در مورد حاکمیت قانون اتحادیه وجود دارد، اتحادیه اروپا در وضعیت بهتر و قدرتمندتری نسبت به گذشته قرار گرفته است.
حتی میتوانید ادعا کنید که اتحادیه اروپا به عنوان یک نهاد چندجانبه، نشان داد که در مقابله با بیماری کرونا میتواند از هر نهاد و سازمان بینالمللی دیگری موفقتر عمل کند.
بله، اما من هنوز از میزان همکاری راضی نیستم. میدانید چرا؟ چون نجات دادن کشورهای اروپایی از نتایج یک بیماری جهانگیر، یک چالش است، اما همزمان وقتی برای بازسازی اقتصادهای کشورها پول به اقتصادهایمان تزریق میکنیم، نباید فراموش کنیم که کشورهای دیگری در جهان در آفریقا، در خاورمیانه، در آسیا، در تهدید چالشهای پساکرونا هستند، تا جایی که احتمال دارد نیمی از کشورهای آفریقایی به دلیل این آسیبها به دولتهای در حال ورشکستگی یا ورشکسته تبدیل شوند.
فکر کنید اگر این کشورها نتوانند برای مردمشان نیازهای اولیه را تامین کنند و نتوانند زمینه بازسازی و ریکاوری ایجاد کنند، چه موج وسیعی از مهاجرت و پناهجویی ایجاد میشود. باید یک نگاه راهبردی ایجاد کنیم، نه فقط به نیازهای خودمان در اروپا و ایالات متحده امریکا، بلکه نگاهی به نیازهای دیگر نقاط جهان بیندازیم. من امیدوارم که دولت آینده جو بایدن در ایالات متحده امریکا این رویکرد را بپذیرد که همه ما در شرایطی میتوانیم در امنیت زندگی کنیم که دیگران هم در امنیت باشند.