مرد جوانی که متهم است فردی را به قتل رسانده تا با همسر او ازدواج کند، در یکقدمی چوبه دار قرار داشت و حکم قصاص او تأیید شده بود، اما با نقض حکم برائت همدستش و اظهارات جدید او اجرای حکم قصاص متوقف شد و پرونده دوباره به جریان افتاد.
به گزارش شرق، این مرد متهم است سال ۹۰ مردی را که شوهر همسر فعلیاش است، به قتل رسانده و جسد او را در باغچه خانه دفن کرده است. این جسد زمانی پیدا شد که خانه فروخته شد و صاحب جدید تصمیم گرفت یک استخر در حیاط خانه احداث کند. زمانی که چالهای وسط حیاط خانه کنده شد، استخوانهای یک انسان و تکه لباسهای او پیدا شد و صاحب جدید خانه موضوع را به مأموران گزارش داد.
با حضور مأموران و انجام بررسیهای اولیه مشخص شد زنی به نام فریبا که قبلا در این خانه ساکن بود، سال ۹۰ گمشدن شوهرش را به مأموران گزارش داده و از سعید -مرد مفقودشده- نیز ردی پیدا نشده بود. همچنین مشخص شد فریبا مدتی بعد با مردی ازدواج کرده و در شهرستان دیگری با شوهر جدید و فرزندش زندگی میکند. به این ترتیب، فریبا و شوهرش شناسایی و دستگیر شدند. شوهر فریبا به قتل اعتراف کرد و مدعی شد برای دفاع از فریبا مرتکب قتل شده است.
این مرد گفت: فریبا دوست خواهرم بود. شوهرش او را کتک میزد و او از ما کمک خواست. اینطور بود که پای من به ماجرا باز شد.
تشریح قتل
در ادامه همسر مقتول گفت: شوهرم مرد بداخلاقی بود. او قبلا دو بار ازدواج کرده و همسرانش را طلاق داده بود. بعد از آن به خواستگاریام آمد. ما با هم ازدواج کردیم و صاحب دو فرزند شدیم، اما سعید دست از بدرفتاری برنمیداشت. آخرینبار وقتی با هم درگیر شدیم او به شدت مرا کتک زد. به همین دلیل با دوست صمیمیام تماس گرفتم و از او کمک خواستم. همان موقع خسرو که برادر دوستم بود، برای وساطت به خانهمان آمد.
شوهرم با او درگیر شد و من و خسرو، شوهرم را کشتیم. من دهان شوهرم را گرفتم و خسرو با چاقو او را زد. ما جسد را در باغچه خانه دفن کردیم. چند ماه بعد از این ماجرا خسرو به خواستگاریام آمد و ما با هم ازدواج کردیم و برای زندگی به شهرستان دیگری رفتیم. با اعترافهای این زن خسرو نیز بازداشت شد و به قتل اعتراف کرد. متهمان در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه رفتند.
در ابتدای آن جلسه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و از طرف فرزند صغیر قربانی برای متهمان مجازات خواست. پسر بزرگ مقتول نیز درخواست قصاص را مطرح کرد. سپس خسرو در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: فریبا دوست صمیمی خواهرم بود و سالها بود او را میشناختم. او همیشه با خواهرم درددل میکرد. آخرینبار که فریبا به خواهرم زنگ زد و از او کمک خواست، خواهرم مرا برای وساطت به خانه آنها فرستاد.
او ادامه داد: من برای میانجیگری آنجا رفته بودم، اما سعید عصبانی بود. با چاقو به سمت همسرش حمله کرد و من هم برای دفاع از فریبا چاقو را که روی اُپن آشپزخانه بود، برداشتم و یک ضربه به او زدم. وقتی او روی زمین افتاد، ترسیدم و با فریبا دعوا کردم.
من گفتم به خاطر او مرتکب قتل شدهام، ولی فریبا همانجا قول داد اگر پلیس به قتل پی برد، به دروغ همدستی در قتل را گردن بگیرد و بگوید او هم چند ضربه به شوهرش زده است. او به خاطر من به دروغ گفته بود به شوهرش با چاقو ضربه زده است.
این مرد گفت: آن روز فرزندان مقتول در خانه نبودند. ما جسد را رها کردیم و صبح روز بعد من و فریبا آن را در باغچه خانه دفن کردیم. چند روز بعد فریبا به پلیس آگاهی رفت و به دروغ گفت شوهرش گم شده است. پنج ماه بعد وقتی به شیراز به خانه پدر فریبا رفته بودم از او خواستگاری کردم و او را به عقد موقتم درآوردم.
این متهم درباره زندگی شخصیاش به قضات گفت: من با همسرم مشکل داشتم. سالها قبل همسرم تمام اموالم را به نام خودش سند زد و مرا ترک کرد. من با فرزندانم زندگی میکردم و هنوز هم همسرم را طلاق ندادهام. به همین دلیل بعد از مرگ سعید با فریبا ازدواج کردم و صاحب فرزند شدیم، اما قبل از آن ما هیچ ارتباطی با هم نداشتیم. سپس فریبا، متهم ردیف دوم، برای دفاع از خود فراخوانده شد. او اتهام را رد کرد و گفت خسرو واقعیت را میگوید. او گفت: خسرو در دفاع از من شوهرم را کشت و ما با هم جسد را در باغچه دفن کردیم، اما من ضربهای به شوهرم نزدم و بیگناه هستم.
او ادامه داد: شوهرم قبلا دو بار ازدواج کرده و از همسرانش جدا شده بود. او مرد بدخلقی بود و مرا به شدت اذیت میکرد. من حتی درخواست طلاق داده بودم، اما شوهرم راضی به این جدایی نبود. او میگفت اگر از هم جدا شویم همه فکر میکنند او آدم بدی است.
این زن درباره جزئیات درگیری خونین گفت: آخرینبار شوهرم وقتی با من درگیر شد، به سمتم حمله کرد و مرا به شدت کتک زد. به همین دلیل با خواهر خسرو تماس گرفتم و از او کمک خواستم. خسرو برای میانجیگری به خانهمان آمده بود که شوهرم با چاقو به من حمله کرد و همان موقع خسرو او را با چاقو زد. در پایان جلسه، قضات وارد شور شدند و خسرو را به قصاص محکوم کردند.
زن جوان از مشارکت در قتل تبرئه و به زندان محکوم شد. این حکم مورد اعتراض خسرو و فریبا قرار گرفت و آنها درخواست رسیدگی دوباره کردند، اما این اتفاق به نفع آنها تمام نشد و دیوان عالی کشور بعد از بررسی پرونده حکم قصاص خسرو را تأیید و اعلام کرد به نظر میرسد فریبا هم در قتل نقش داشته و برائت او از اتهام قتل عمدی درست نیست.
محاکمه دوباره
با این اظهارنظر، پرونده فریبا اینبار به اتهام مشارکت در قتل شوهرش به شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد تا او بار دیگر محاکمه شود. قرار بود زن جوان بار دیگر از خود دفاع کند، اما او که با تأمین وثیقه آزاد شده بود، در جلسه دادگاه حاضر نشد.
این در حالی بود که خسرو اینبار جزئیات جدیدی را مطرح کرد؛ او گفت: من از فریبا بچه دارم و برای کمک به فرزندم واقعیت را نگفتم. البته اینکه شوهر سابق فریبا بداخلاق بود و خیلی همسرش را کتک میزد، واقعیت است. بچههایش هم این موضوع را میدانستند. آن روز وقتی من وارد خانه شدم شوهر فریبا مرده بود و این من بودم که برای دفن جسد کمک کردم. وقتی ما شناسایی شدیم به خاطر فرزندم تصمیم گرفتم اتهام قتل را قبول کنم.
متهم گفت: من به خاطر فرزندم و فریبا فداکاری کردم، اما فریبا من را به چوبه اعدام سپرد. او حتی حاضر نشد از بچههایش برای من رضایت بگیرد و فرار کرد. وقتی قضات دادگاه فریبا را از دستداشتن در قتل تبرئه کردند، او من را هم ترک کرد، دیگر به دیدنم نیامد و تلفنش را هم عوض کرد. من از هیچ چیز خبر ندارم و نمیدانم فریبا و فرزندم کجا هستند.
به همین دلیل تصمیم گرفتم واقعیت را بگویم. ممکن است من اعدام شوم و اعترافاتی که حالا کردم کارساز نباشد؛ چون اولیایدم از من خیلی عصبانی هستند. اما برایم مهم است بدانم چه سرنوشتی در انتظار فرزندم است. من دلم برای بچهام تنگ شده و فریبا او را برداشته و با خود برده بدون اینکه توجه کند من به خاطر او زیر تیغ اعدام هستم. با این ادعا قضات دادگاه پرونده را به دادسرا برگرداندند تا تحقیقات درباره ادعای جدید خسرو از سر گرفته و تلاش برای ردیابی زن جوان آغاز شود.
این ماجرا پر از ادمهای احمقه
یک شوهر احمق که دست بزن داشته و با وجود دو طلاق اقدام به ازدواج سوم کرده اصلا هم فکر نکرده زن نگهدار نیست پس دیگه ازدواج سوم نکنه
یک زن احمق که از یک مرد مشکل دار دو تا بچه زاییده بعد یادش افتاده مشکلش خیلی بزرگه!
یک خواهر احمق که برادرشو قاطی مشکلات زندگی دوستش کرده (این قسمت داستان فکر کنم زیادی دروغه)
یک مرد احمق دیگه که خودش با زنش مشکل داشته ولی رفته مشکل یک زن و شوهر دیگه رو حل کنه! (این قسمتشم قطعا دروغه)
خلاصه که داستانتون پر از ادمهای احمقه
بود گذشته ساده بودن
است حال ساده بودن