فوریه ۱۰۳ سال پیش بود که اعتصابات سراسری کارگری سرانجام نسخه نیکلای دوم را پیچید تا حکومت تزاری پس از نزدیک به ۴۵۰ سال خاتمه یابد. پس از چندین برابر شدن قیمت گوشت و سیبزمینی و... از یک سو و سوءمدیریت تزار در جنگ جهانی دوم، مردم به خیابانهای سنپترزبورگ (آن زمان پتروگراد نامیده میشد) آمدند. معترضان از یک سو خواستار خروج روسیه از جنگ بودند و از سوی دیگر، تدبیر دولت برای کنترل قیمتها را مطالبه داشتند.
نیکلای دوم که تجربه یکشنبه خونین در اکتبر ۱۹۰۵ را بهخوبی به خاطر داشت، گمان کرد که این بار نیز با توسل به قدرت لوله تفنگ، قدرت خویش را حفظ میکند، غافل از آنکه میان این سالها به همان اندازه که از جبر بهره برده، از سرمایه معنوی قدرت او کاسته شده است. همین فقدان مقبولیت سبب شد سربازان که سالها ابزاری برای سرکوب مردم بودند، اینبار نهتنها به سوی معترضان شلیک نکنند؛ بلکه به آنها بپیوندند تا پادشاه یکباره ورشکست شود و از قدرت کنار گذاشته شود.
در انقلاب فوریه ۱۹۱۷ که منجر به سرنگونی دولت خودکامه تزار شد، بسیاری از روشنفکران وقت طلوع آزادی میخواندند؛ اما کندی اقدامات و ناهماهنگی در کارها و بهویژه در جبهههای جنگ جهانی اول، سبب شد تا بار دیگر بحران تعمیق شود. دولت موقت که در ابتدا شعارهای زیبایی میداد و بر آزادی بیان و مطبوعات تأکید داشت، در تابستان همان سال به واسطه کشتهشدن تعداد زیادی از روسها در جبهههای جنگ به دلیل عدم راهبرد صحیح و پشتیانی درست با اعتراضهای خیابانی مواجه شد. هنوز سه، چهار ماه از بهقدرترسیدن دولت جدید و تب تند اصلاحطلبانه آن نگذشته بود که دولت موقت برای سرکوب معترضان دست به بازداشتهای وسیعی زد و آنها را با ادعای اینکه طرفدار آلمانها هستند، دستگیر میکرد. همین موضوع سبب شد میان ماههای آگوست و اکتبر مردم بسیاری به طرفداری از بلشویکها روی آورند و شعار «صلح برای مردم، زمین برای دهقانان و کارخانهها برای کارگران» سر دهند.
شاید بتوان گفت که به دنبال سقوط تزار، روسیه یکباره به یکی از لیبرالترین کشورها در جهان تبدیل شده بود؛ اما انتخاب رویکرد جنگ یا صلح در فرایند جنگ جهانی اول و همچنین تأمین کالاهای مورد نیاز مردم با قیمت مناسب، چالش بزرگی بود که به پاشنهآشیل دولت موقت تبدیل شد تا خیلی زود مقبولیت خود را از دست بدهد.
لنین که پس از پایان ایام تبعیدش در دوران تزار، روسیه را در سال ۱۹۰۰ به مقصد اروپا ترک کرده بود، در این مدت، روزنامهای را با تمرکز بر اخبار جنبش کارگری در اروپا منتشر میکرد و مردم را به انقلاب فرامیخواند. او اگرچه در اعتراضات ژانویه و اکتبر ۱۹۰۵ از جایگاهی برخوردار نبود؛ اما آرامآرام توانست به رهبری بلشویکها درآید. با طلوع آزادی، او نیز در آوریل ۱۹۱۷ به کشورش برگشت و با استقبالی دوگانه روبهرو شد. طبیعتا او از جایگاهی در قدرت موقت برخوردار نبود و از همان نخستین سخنرانیاش در ایستگاه قطار و در بدو ورود، دولت تازهتأسیس را نوکر بورژواها و طبقه روشنفکران دانست.
تاریخ روابط بینالملل نشان داده است که اغلب کشورهایی که انقلابی را تجربه میکنند، با پدیده دولت موقت روبهرو میشوند که متشکل از نخبگان آن انقلاب است که وظیفه گذار را برعهده دارند؛ اما شرایط انقلابی سبب میشود که موج وسیعی از هیجانات بر کنشهای سیاسی-اجتماعی شهروندان غلبه کند و در فضایی آرمانگرایانه به نقد عریان افراد تازه به قدرت رسیده بپردازند. به نظر میرسد که لنین نیز این موضوع را بهخوبی درک کرده بود و از همین فرصت بهره برد تا کادر بلشویکها را گسترش دهد و با صبر و حوصله در فرایندی کوتاهمدت وعدههای دروغین دولت موقت را برای مردم پررنگ کند.
گفته میشود که با آغاز پاییز بلشویکها بیش از ۳۰۰ هزار عضو داشتند و همه چیز برای انقلاب دوم فراهم بود. این انقلاب خاموش در شامگاه ششم نوامبر آغاز شد و علاوه بر بلشویکها، دیگر احزاب چپ نیز در آن مشارکت داشتند و صبح هفتم نوامبر بدون خونریزی همه ادارات شهر به تصرف آنها درآمد و تنها کاخ زمستانی در اختیار نخستوزیر دولت موقت بود که بعدازظهر همان روز آن هم بدون خونریزی به دست بلشویکها افتاد. به دنبال انقلاب اکتبر شورای کمیسرهای خلق بهعنوان عالیترین نهاد قدرت تشکیل و لنین به ریاست آن برگزیده شد. اندکی بعد لنین فرمان صلح را امضا کرد تا به موجب آن روسیه از جنگ جهانی اول خارج شود و سپس فرمان زمین را صادر کرد تا زمینها به مالکیت دولت درآید.
همانطور که اشاره شد، انقلاب دوم در هفتم و هشتم نوامبر ۱۹۱۷ صورت گرفت؛ اما ازآنجاکه در تقویم قدیم روسیه، برابر بود با ۲۵ و ۲۶ اکتبر، ازهمینرو به انقلاب دوم، انقلاب اکتبر گفته میشود. خیلی زود، پتروگراد به لنینگراد تغییر نام داد و اگرچه لنین وعده داده بود زمانی که قدرت را به دست بگیریم، آن را رها نخواهیم کرد؛ اما این انقلاب مبتنی بر ایدئولوژی، ۷۴ سال بعد به واسطه فروپاشی، خاموش شد.